احكام مناسك حج در آئين جديد باب

باب و بهاءالله، در ايجاد آئينهاي تازه ي خود در بيشتر احكام و عبادات كوشيده اند از احكام و عبادات دين مسلماني تقليد كنند و احكام و پرستشهائي همانند آنها، ولي در صورت مخالف آنها، براي مؤمنان آئين خود تشريع كنند، تا در هيچ موضوع و مساله اي از دين اسلام، كمتر نداشته باشند، به علاوه چيزهاي تازه اي، كه خودشان ابتكار و ابتداع كرده اند.
از اين رو، آنان ناچار بودند مناسك حج و زيارت رفتن را هم تشريع كنند تا پيروانشان مانند مسلمانان، به زيارت حج و مشاهد مقدسه روند، روي اين مبنا، سيد باب وصيت كرد كه جسد او را در يكي از «حرمين» يعني - مكه و يا مدينه دفن كنند و مانند امامان شيعيان و سنيان روي قبر او، گنبد و بارگاه بسازند و اندرون مقبره را، آئينه كاري كنند تا زيارتگاه بابيان باشد، و نيز سفارش كرده است، كه حرم مقبره ي او را داراي نود و پنج در گردانند تا بندگانش به آنجا بيايند و به عنوان زيارت حج، خدا را زيارت كنند. او در اين باره چنين نوشته:
«و لا بدان يلحق ما قبض من النقطة في احد الحرمين و يبني علي ذالك المقعد بيتا من المرآت ليذكرن الله و يصلين فيها...»
در قسمت فارسي بيان در ترجمه ي اين آيه مي گويد: «و امر شده كه طين[خاك] ما قبض من النقطة[جسد او] در يكي از حرمين، يعني - مكه و مدينه واقع گردد و براي آن حجره و حرمي از آئينه مرتفع شود، كه در آن مصليان صلواة خود را ادا نمايند تا اينكه، امارتي[نشانه و دليلي] باشد در نزد خلق بر اينكه: نقطه ي بيان[باب] عبدي بوده مخلوق و مرزوق» [1] .
ولي گويا اينكه سيد باب از اين قصدش برمي گردد و بر آن مي شود كه كعبه ي بابيان را در جاي ديگر كه از كعبه ي مسلمانان دور باشد، قرار دهند و مي گويد كه حرم او را در زادگاهش شيراز بسازند، و هر سال بابيان مناسك حج را، در آنجا انجام دهند. او، اين تصميم و حكم تازه را، در باب شانزدهم از واحد چهارم بيان چنين نوشته است:
«... في ذكر بيت الحرام، ملخص اين باب آنكه هميشه از براي خداوند مكاني نبوده و هميشه نخواهد بود، در هر ظهور مشيتي، هر زميني كه نسبت به خود داده، آنجا خانه ي اوست... اگر چه بما لا نهايه مقاعد متغير گردد، يك بيت بوده، اين است كه تبديل آن مثل ظهور مشيت است بالنسبه به ظهور بعد، و الا بعينه همان خاكي كه در يوم آدم به خدا منسوب شده، همين است كه امروز مي شود، چنانكه همان امري كه در آن خانه[خانه ي كعبه در مكه] بوده، امروز هم همين امر است، كه در اين بيت[يعني خانه ي سيد باب در شيراز] هست... وحد آن به عدد اسم الله است.
و در عرض و طول كه جزء از او محسوب نمي شود. و اگر قدرت بود مومنين را هر آينه امر مي شد كه از روي آب تا حد ارتفاع به الماس پر گردد و خاك آن اكسير گردد و آب آن عصير احمر. ولي چون كه اين قدرت مشاهده نمي شود بر هر نحوي كه ارتفاع صدق شود و ظاهر و باطن آن، اگر از آئينه گردد اقرب به صفا خواهد بود... و در ارض فاء[يعني شيراز] مسجدي هست كه در وسط آن بنائي مثل شده، تا آنكه اين كعبه آيت باشد براي آن ارض و موهبت اليهي از براي آن ارض...»
و در جاي ديگر گفته: «هر كس كه در آن ارض، يا در حول شصت و شش فرسنگي آن[شيراز] باشد، اگر بگذرد از عمر او بيست و نه سال، بر او واجب است كه در هر سال در آن محل وارد شود و نوزده روز در آن ارض باشد، تخليص نمايد خود را و در محل پنج ركعت نماز امر شده و هر كس استطاعت ندارد، در بيت خود چنين عمل مي كند و عفو شده بر ساكنان غير اين حدود. يعني دورتر از شصت و شش فرسنگ از شيراز...»
از اين حكم باب، كه دستور داده است خانه ي او را در شيراز، كعبه ي پيروانش قرار دهند و آن را خانه اي بلند و آئينه كاري كنند، تا همه ي مومنين همه ساله زيارت آن آيند و اگر قدرت داشتند، خاك آن خانه را اكسير و الماس قرار مي دادند، چنين برمي آيد، كه او مردي بوده شهرت طلب و آرزوها و عقده هائي در ضمير ناخودآگاهش وجود داشته، كه در اثر محروميت هائي كه از كودكي ديده بود، به وجود آمده بوده اند كه او را وادار به اظهار و اعمال اين كارها و آرزوها كرده است. تظاهرات او و ادعاهايش در مهدويت و نبوت هم ناشي از همين آرزوهاي رواني او شمرده مي شوند و دستور به ساختن بارگاه مجلل در خانه ي او با آن ويژگيهائي كه اشارت شد، از همين علت نشات گرفته است، يعني به صورت «تصعيد» بروز كرده است - تصعيد در اصطلاح روانكاوي به ظهور عقده هاي واپس زده شده ي رواني گفته مي شود.
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] نگاه كنيد به: بيان، باب اول از واحد نهم.