مدت ماندن سيد باب در خدمت سيد كاظم رشتي

در مقدار مدت ماندن سيد باب در كربلا و استفاده ي او از درس سيد رشتي، ميان گفته ي بابيان و بهائيان و گفته ي مخالفان آنها، اختلاف سختي است: بابيان و بهائيان، مدت اقامت او را در كربلا دو ماه پنداشته اند و اصلا حضور او را در درسهاي سيد كاظم رشتي، انكار كرده اند؛ و چنانكه بالاتر اشارت كرديم، بهائيان خواسته اند بگويند كه: او درس نخوانده بود و مانند پيامبران سلف «امي» بوده است.
ولي مخالفان آنها مدت اقامت او را در خدمت سيد رشتي خيلي بيشتر ادعا كرده اند و گفته اند حداقل مدتي كه سيد باب در پاي درس سيد كاظم رشتي بوده، چهار سال است، ولي، نصي در دست است، كه خود جناب باب در نوشته هايش گفته است، كه: مدت يك سال در خدمت سيد كاظم رشتي بوده است. اينك آن نص را در اينجا از قول آقاي مرتضي مدرسي چهاردهي نقل مي كنيم:
«... پيش از ورود به مطلب مناسب است به اين نكته توجه شود كه آيا سيد علي محمد باب هم جزو شاگردان سيد كاظم رشتي بوده است يا نه؟ اگر بوده چه مدت و چگونگي آن چه بوده؟ براي روشن شدن اين قسمت، بهتر است از بيانات خود سيد باب آورده شود. او نخست در پايان خطبه ي اول تفسير سوره ي بقره گويد.
«فسبحانك اللهم انك لتعلم في يوم الذي اذا اردت انشاء ذالك الكتاب قدرايت في ليلتها بان ارض المقدسه قد صارت ذرة ذرة و رفعت في الهواء حتي جائت كلها تلقائيتي ثم استقامت ثم جاء خبر فوت الجليل العادم معلمي رحمة الله عليه من هنالك و قد اخبرت بعض الناس قبل الخبر بنومي فضل الله عليه بجوده»
يعني: خبر فوت دانشمند جليل و معلم من[يعني سيد كاظم رشتي] رسيد، پيش از رسيدن اين خبر، خوابم را به برخي از مردم خبر دادم كه فوت او را در خواب شنيده بودم...
سيد باب در اين بيان، به طور روشن، سيد كاظم رشتي را، معلم خود خوانده. و نيز در يكي از آثارش، كه ظهور الحق هم اصل خود نقطه ي اولي[سيد باب] را، ميان دو صفحه 263 و 264 گراور نموده و رونوشت آن را، با اسقاطهاي زيادي، در صفحه 223 چاپ كرده است، مي نويسد: از آنجائي كه هميشه صبح مي ديدم قرآن تلاوت مي كردند... خواستم كشف غطا شود، كه عمل مطابق ذكر قولي شود، از وقت نزول قرآن تا نوزده 66 سنه كه عدد (الاه) باشد ظاهر آل محمد، كه هر 66 حول يك حرف (بسم الله الرحمان الرحيم) گذشت و چهار سنه مزيد بر صورت جمع چهار كلمه بود، كه به زبان شيعه ي خالص، يعني حاج سيد كاظم عليه صلوات الله ثم عليه سلامه، گذشت و از اين جهت بود كه حروف بسم الله الرحمان الرحيم كه كل قرآن در او است؛ نزد او جمع شدند و 19 روز به اول ظهور سرمانده، به ملااعلي واصل و اول سندي 1260 اول ظهور سر (يعني ظهور باب) بود...
از اين بيان سيد باب، استنباط مي شود كه حتي او با سيد كاظم رشتي شبها را به صبح آورده است، كه خواندن و تلاوت او را، مي ديده است.
و اما اينكه سيد باب چه مدت در كربلا بوده و در نزد سيد رشتي درس خوانده است، از دعائي كه سيد باب براي سال 27 از عمر خود نوشته است، در آن تصريح نموده كه هر يك از سالهاي عمرش تا سي سالگي خود را در كجا به سر برده، استدلال مي شود. او در آن دعا چنين نوشته است:
«يا اليهي تعلم ان من اول يوم الذي قد خلقتني من ماء محبتك الي ان قضي من عمري خمس و عشر سنة لقد كنت في ارضي التي قد شهدت علي خلقي عليها ثم اصعد تني علي جزيرة البحر هنالك اتجرت بآلاء مملكتك و ما قد خصصتني من جواهر بدايع عنايتك الي ان قضي خمسة هنالك قد اصعدت الي ارض المقدسة و قد قضي عني حولا هنالك ثم قد رجعت الي ارض التي قد شهدت خلقي عليها و استشهدت فواضلك العليا و مواهبك العظمي هنالك فلك الحمد علي كل آلائك ثم صعدت الي بيتك الحرام في حول الخامس من بعد العشر الثاني و قد قضي عني حولا هنالك ثم رجعت الي ارض الاولي التي قد شهدت خلقي هنالك ثم قد صبرت هنالك في سبيل محبتك و استشهدت موارد جودك الي ما قدرت الي الصعود اليك فخرجت باذنك من هنالك و قضي عني نصف حول علي ارض الصاد[اصفهان] ثم سبعة شهر علي جبل الاول الذي قد نزلت علي فيه ما ينبغي لجلال قدس عطائك علو فضلك ثم هذا سنة الثلاثين حيث لتشهدن علي ذالك الجبل الشديد «قد قضي حولا يا اليهي لاكونن عليها.»
با توجه به اينكه باب، حساب عمر را از آغاز انعقاد نطفه مقرر داشته، براي خود هم مي گويد: اي خداي من مي داني كه از هنگام آفرينش من از باب محبت تا پانزده سال از عمرم در زميني كه در آن[شيراز] آفريدي، بوده ام و سپس به جزيره ي دريا[بوشهر] مرا بردي و تا پنج سال در آنجا تجارت نعمتهايت را نمودم و سپس به زمين مقدس[كربلا] بردي، يك سال در آنجا از عمر من گذشت و آنگاه برگردانيدي مرا به شيراز زمين مولودم، و در سال بيست و پنجم به بيت الحرام بردي و يك سال در آنجا از من گذشت و باز مرا به زمين مولدم برگردانده و در آنجا مرا شاهد بخشش ها و عنايتهاي خود ساختي در راه دوستيت شكيبائي نمودم تا آنكه مقرر فرمودي به اذنت، از آنجا بيرون آمدم و نصف سال را به زمين صاد[اصفهان] گذرانده و هفت ماه در كوه اول[ماكو] بودم و در آنجا بر من نازل فرمودي آنچه سزاوار جلال و قدس بخشش و بلندي فضل و امتنانت بوده است؛ و اينك كه سي ساله ام، يك سال است مرا در اين كوه شديد مشاهده مي فرمائي،
در اين قسمت چنانكه صريحا گفته است، يك سال عمر خود را در كربلا گذرانده است و به مناسبت تساوي شماره ي حروف، ماه كو را (باسط) و چهريق را (كوه شديد) ناميده است.» [1] .
بنابراين، يك سال اقامت جناب باب در كربلا و استفاده از درس سيد كاظم رشتي، مسلم است؛ ولي در اواخر آن مدت، با چند نفر از هم درسانش مدتي به كوفه رفته و در مسجد بزرگ آن، كه مسكن مرتاضان و معتكفان و چله نشينان بود به رياضت و چله نشيني و اعتكاف پرداخته است.
پس از آنكه چله اي در مسجد كوفه گرفت؛ يعني چهل روز در آن به رياضت پرداخت، دوباره به كربلا برگشت و در درسهاي سيد رشتي حاضر شد؛ ولي اين بار بيشتر در انزوا و تنهائي بسر مي برد و در تخيلاتش فرورفته و در فكر تمهيد مقدمات قيامش براي بابيت، مهدويت و جز آنها بوده است.
و اين موضوع را بايد يادآور شد، كه جناب باب با چنان افكار و تخيلات و آمادگي كه داشت سخنان شيخ احمد احسائي و سيد كاظم رشتي را در باب ظهور امام غايب، از دهان سيد رشتي شنيده بود.
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] نگاه كنيد به: شيخيگري و بابيگري، از صفحه 200 به بعد.