استدلال بهاء به حديث زوراء و جواب آن

حسينعلي بهاء در ص 150 و 151 كتاب ايقان [1] بر حقانيت باب به حديث زوراء تمسك نموده مي گويد: «و ديگر ملاحظه فرمائيد چگونه جميع اين امور وارده و افعال نازله در احاديث قبل ذكر شده چنانچه در روضه ي كافي در بيان زوراء مي فرمايد و في روضة الكافي عن معاوية بن وهب عن ابي عبدالله قال اتعرف الزوراء قلت جعلت فداك يقولون انها بغداد قال لا ثم قال عليه السلام دخلت الري قلت نعم قال اتيت سوق الدواب قلت نعم قال رأيت جبل الاسود عن يمين الطريق تلك الزوراء يقتل فيها ثمانون رجلا من ولد فلان كلهم يصلح الخلافة قلت من يقتلهم قال يقتلهم اولاد العجم اينست حكم و امر اصحاب آن حضرت كه از قبل بيان فرموده اند و حال ملاحظه فرمائيد كه زوراء موافق اين روايت ارض ري است و اين اصحاب را در آن مكان به بدترين عذاب به قتل رساندند و جميع اين وجوهات قدسي را (در نسخه ي مطبوعه ي مصر، وجودات قدسي را) عجم شهيد نموده چنانچه در حديث مذكور است و شنيده اند و بر همه ي عالم واضح و مبرهن است حال چرا اين خراطين ارض در اين احاديث كه جميع آن به مثل شمس در وسط سماء ظاهر شد تفكر نمي نمايند و اقبال به حق نمي جويند و به بعضي احاديث كه معني آن را ادراك ننموده اند از ظهور حق و جمال الله اعراض جسته اند و بسقر مقر گزيده اند.»
مي گويم: هر كس بهر نسخه ي كافي كه مي خواهد مراجعه نمايد ما آنرا به عين عبارات از ص 120 جزو چهاردهم وافي كه از كافي نقل مي كند در اينجا مي آوريم، مخصوصا با دو نسخه ي خطي روضه ي كافي در كتابخانه ي آستانه ي مقدسه ي رضوي عليه السلام نيز مقابله شد مطابق بوده است:
عن ابن وهب قال تمثل ابوعبدالله عليه السلام به بيت شعر لابن ابي عقب، و ينحر بالزوراء منهم لدي الضحي ثمانون الفا مثل ما تنحر البدن (و روي غيره البذل) ثم قال عليه السلام لي تعرف الزوراء قال قلت جعلت فداك يقولون انها بغداد قال لا ثم قال دخلت الري قلت نعم قال اتيت سوق الدواب قلت نعم قال رأيت الجبل الاسود عن يمين الطريق تلك الزوراء بقتل فيها ثمانون الفا منهم ثمانون رجلا من ولد فلان كلهم يصلح للخلافة قلت من يقتلهم جعلت فداك قال يقتلهم اولاد العجم. از بعض نسخ كافي نقل شده كه جمله ي (منهم ثمانون رجلا) در آن وجود ندارد ولي احتمال سقوط مي رود. اما (ثمانون الفا) در جميع نسخ موجود است و چگونه ممكن است نباشد با اينكه امام عليه السلام در صدر حديث براي اين قضيه تمثل به شعر ابن ابي عقب جسته و در اين شعر قطعا (ثمانون الفا) مي باشد.
ترجمه ي حديث: معوية بن وهب مي گويد تمثل جست ابوعبدالله (يعني امام صادق عليه السلام) به بيت شعر ابن ابي عقب(معني شعر اينست) نحر مي شوند در زوراء وقت ظهر از آنان هشتاد هزار نفر مانند نحر شترهاي قوي هيكل. سپس فرمود زراء را مي شناسي عرض كردم فدايت شوم مي گويند آن بغداد است فرمود نه پس فرمود داخل زمين ري شده اي گفتم بلي فرمود داخل بازار مال فروشان شده اي گفتم بلي فرمود از طرف دست راست طريق، كوه سياه را ديده اي همان زوراء است
در آنجا هشتاد هزار نفر كشته مي شوند كه هشتاد نفر آنها از ا ولاد فلانند كه همه ي آنها قايل خلافتند (مراد خلافتهاي الهيه نيست بلكه خلافتهاي متعارفه بين خود مردم است) عرض كردم چه كساني آنها را مي كشند فرمود اولاد عجم.
محتمل است ابن ابي عقب اين قضيه را از يكي از ائمه عليهم السلام قبلا شنيده و در اين بيت به شعر آورده است و امام صادق عليه السلام آنرا پسنديده لذا در اين موقع ابتداءا براي معوية بن وهب به شعر او تمثل جسته و سپس اين گفتگو را به ميان آورده اند.
بعضي احتمال داده اند حديث مزبور اشاره به فتنه ي مغول و قتل عام در زمان هلاكوخان باشد كه بدست او خلافت بني عباس منقرض شد. و قبلا ري شهر بسيار بزرگي بوده و در همين فتنه ي مغول خراب گرديده است، و مراد از عجم مطلق غيرعرب است.
باري اينك خوانندگان محترم ملاحظه فرمايند جناب بهاء براي استدلال و استشهاد خود اولا از صدر حديث، شعر ابن ابي عقب را كه امام عليه السلام تمثلا قرائت فرموده اند و در آن شعر نيز تصريح شده است بر اينكه هشتاد هزار نفر در زوراء كشته مي شوند نه هشتاد نفر اسقاط نموده و ذيل حديث را هم تحريف نموده هشتاد هزار نفر مقتول را هشتاد نفر كرده است چون در هيچ جا هشتاد هزار نفر بابي كشته نشده اند بعلاوه غافل و يا متغافل از اينكه هشتاد نفر مقتولي هم كه تماما از اولاد يك نفر مثلا از يك قبيله بوده باشند در ميان آنها نبوده است.
و ثانيا منصفانه توجه فرمائيد بعد از اين تصرفات جناب بهاء هم، كجاي اين حديث دلالت و شهادتي دارد بر اينكه اين ماجرا و قتل در زمان ظهور موعود منتظر است و اين مقتولين از اصحاب آن حضرتند تا اينكه اگر با كشتگان بابيها تطبيق نمود شهادت بر صدق آنان و صدق باب گردد. و واعجبا و وافضيحتا تازه در دنباله ي اينگونه طراريها و استدلال و استشهاد، جناب بهاء به هو و جنجال برخاسته و مي گويد: «حال چرا اين خراطين ارض در اين احاديث كه جميع آن به مثل شمس در وسط سماء ظاهر شده تفكر نمي نمايند و اقبال به حق نمي جويند و به بعضي احاديث كه معني آنرا ادراك ننموده اند از ظهور حق و جمال الله اعراض جسته اند و به سقر مقر گزيده اند» آري خوانندگان محترم مطلع باشند كه مرادش از بعض احاديث كه مي خواهند همين هو و جنجال را ضمنا سد و سپر در مقابل آنها قرار دهد روايات متجاوز از حد تواتري است كه با بيانات واضح بر كذب دعاوي باب و بهاء دلالت مي نمايد چنانكه در محل خود از جلد دوم اين كتاب انشاء الله تعالي خواهد آمد.
آيا آنچه بر سبيل نمونه از آثار و آيات باقيه ي حضرت بهاء عز اسمه الاعلي نقل شد و پرده از روي خيانتها و جنايتهاي ا و برداشته گشت امثال ابوالفضل گلپايگاني صاحب فرائد را كافي نيست كه اقرار كنند به اينكه حق متعال البته وتين اين مدعي كاذب را به قلم خود او قطع فرموده است.
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] در مطبوعه ي مصر سنه ي 1318 هجري در صفحه ي 207 و 208 مي باشد.