ملاقات پدر
ابوذر مى گويد: در بيمارى پيامبر صلى الله عليه و آله كه در آن رحلت كرد خدمت آن حضرت شرفياب شدم. فرمود: اى ابوذر، دخترم فاطمه عليهاالسلام را بياور.
من برخاستم و خدمت فاطمه عليهاالسلام رسيدم و گفتم: يا سيدة النسوان، دعوت پدرت را اجابت كن. فاطمه عليهاالسلام لباس بلند به تن كرد و با پوشش سراسرى خود را پوشانيد و بيرون آمد و خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد.
با ديدن پيامبر صلى الله عليه و آله خود را در آغوش آنحضرت انداخت و گريه كرد، و حضرت هم با گريه ى فاطمه عليهاالسلام گريست و او را به سينه چسبانيد.
بعد فرمود: يا فاطمه، مبادا گريه كنى پدر به قربانت. تو اول كسى هستى كه مظلومانه و با حق غصب شده به من ملحق مى شوى. بزودى بعد از من كينه ى نفاق و باقميانده لباس پاره دين ظاهر مى شود، و تو اول كسى هستى كه بر سر حوض بر من وارد مى شوى.
فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: پدر جان، تو را كجا ملاقات كنم؟ فرمود: در كنار حوض كه من شيعيان و دوستانت را سيراب مى كنم و دشمنانت را كنار مى زنم.
فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: پدر جان، اگر تو را در كنار حوض ملاقات نكردم؟ فرمود: نزد ميزان اعمال مرا ملاقات مى كنى.
فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: پدر جان، اگر در كنار ميزان تو را ملاقات نكردم؟ فرمود: نزد صراط- كه من خواهم گفت: «با شيعه ى على صلح و صفا هستم»- مرا ملاقات مى كنى.
ابوذر مى گويد: با اين بشارت قلب زهرا عليهاالسلام آرام گرفت. بعد پيامبر صلى الله عليه و آله رو به من كرد و فرمود: اى اباذر، فاطمه پاره ى تن من است. كسى كه او را اذيت كند مرا اذيت كرده است. آگاه باش كه او بانو و سرور زنان عالم، و همسرش آقا و سرور وصيين، و دو پسرش حسن و حسين دو آقا و سروران جوانان اهل بهشت و دو امام هستند، قيام كنند يا سكوت اختيار كنند. پدر آنان افضل از آنان است، و در آينده از صلب حسين نه تن از امامان معصوم بدنيا مى آيند كه قائم به عدل و داد هستند، و مهدى اين امت از ماست. ابوذر مى گويد: عرض كردم: يا رسول الله، امامان بعد از تو چند نفرند؟ فرمود: به عدد نقباء بنى اسرائيل.
[ كفايه الاثر: ص 36.]