شبه معنویت های شرقی

در مکتب اکهارت نه ایمان، باور و اعتقاد سهمی دارد و نه خدامحوری و خداگرایی؛ نه ظلمستیزی دیده میشود و نه خروش و حماسه؛ نه اقدام و مجاهدت دیده میشود و نه تقوا. اکهارت توله عصاره تمام تعلیمات خود را در کتاب نیروی حال خلاصه کرده؛ این کتاب که در بر دارنده آموزههای جدید وی در باب معنویت است، در حقیقت تجربه شخصی او در سلوک درونی گمراهش است.

وی به رغم اینکه احساس ناخوشنودی رایج در غرب را بجا و ظهور تمدن صنعتی غرب را در رشد ناخوشنودی بسیاری موثر میداند، باز توجهی به تغییر ساختار این فرهنگ و ضرورت تجدید نظر در شالوده « اومانیستی » و بنیاد « سکولاریستی » تمدن غرب ندارد و فقط به رضایت دعوت میکند و وظیفه انسان را تسلیم شدن در « تسلیم شدن به اوضاع موجود » خلاصه میکند. وی حتی حاضر است منشا مشکلات را فرضیهای به نام « بدن درد آلود جمعی » معرفی کند، اما صحبتی از تمدن سرمایهداری نکند.

آنچه اکهارت توله به آن دعوت میکند، تسلیم درونی است که وی نام آن را « پذیرش حال » میگذارد. از همین منظر است که از تسلیم حرف میزند و تسلیم را در زیستن در حال میداند و نه داشتن باوری مشخص. وی تمامی باورها را مخدوش میداند و هیچگاه باور به خدا را استثنا نمیکند و میگوید شما را به هیچدین و باوری فرا نمیخوانم. از شما میخواهم که همه چیز را فراموش کنید و فقط حال را دریابید.
در معنویتهای جدید غربی قانونی وجود دارد که « هرچه منفی است، باید محو شود ». اکهارت به این قانون کاملا وفادار است و از آنرو که عامل منفیبافی را « ذهن » میداند، تلاش میکند در دو مرحله، ذهن را مهار کرده و این مشکل را حل نماید. اوّل اینکه « در حقیقت، مشکل، وجود خارجی ندارد ». دوم اینکه « ذهن باید در جایگاه تماشاچی بنشیند، نه بر مسند قضاوت »؛ به عبارت دیگر تلاش میشود هیچچیز، منفی دیده نشود تا « ضرورت مقابله » شکل نگیرد.

اکهارت در سراسر کتابهایش، مراقبههایی را برای استفاده از گنج درون لازم میداند. اگر قرار بود یک تنبه و آگاهیبخشی کافی باشد، شایسته بود که اکهارت وقت خویش را در سمینارهای معنویاش هدر نمیداد؛ شش کتاب نمینوشت و در کتاب زمینی نو، طرح آخرالزمانی برای آینده بشر پیشنهاد نمیداد و فقط به انعکاس یک خبر بسنده میکرد: « نفس شما گنجی بزرگ است »؛ که البته برای گزارش این خبر، یک کاغذ یادداشت هم کافی بود!

اکهارت از یونگ بسیار تاثیر پذیرفته است؛ نظریه « ضمیر ناخوداگاه جمعی » یونگ بهصورت پررنگی در آثار اکهارت منعکس شده است. در اندیشه یونگ، ضمیر ناخودآگاه مجموعه تمام کهنالگوها و مخزن تمام پدیدههایی است که بشر از دورترین و تاریکترین مراحل آغازین موجودیتش، شاهد آن بوده است، البته نه انباری متروک، بلکه دستگاهی فعال از کنشها و واکنشهای قابل دسترسی که زندگی فردی را از راههای نامرئی هدایت میکند.

اُشو به خاطر عقدههای دوران زندگیش و جهت پیامبر و الگو جلوه دادن خود در اظهارات بی اساس دیگری میگوید مادر حضرت عیسی(ع) از وی ناراضی بوده زیرا حضرت عیسی(ع) انسان سرکشی بوده است. اُشو همچنین قدیسها را انسانهایی رواننژند و احمق میداند. در حالی که خداوند متعال در قرآن کریم پیامبران را الگویی کامل برای انسانها مطرح میکند.

اُشودر اظهار نظر جاهلانه دیگری میگوید: حج، زیارت مقدس مسلمانان است و محمد [صلی الله علیه و اله] گفته است که هر مسلمان در طول عمرش حداقل یکبار واجب است که حج به جا بیاورد. اگر شما حج را از دست بدهید، مجاز به وارد شدن به بهشت نخواهید بود! سوال ما این است که آیا واقعا اسلام اینگونه میباشد و این شخص بویی از اسلام برده که شروع به اظهار نظرهای بی مورد میکند ؟

اُشو در ادامهی هجوم خود به ادیان الهی اظهار میدارد که ادیان با لذت انسانها در زندگی دنیایی مخالفاند. وی میگوید این به نفع ادیان است که انسان را مفلوک و بدبخت نگه دارند و هر نوع امکان برای یافتن آرامش و نشاط و رضایت خاطر را از دستش بگیرند.

اُشو در اظهاراتی خلاف واقع و متوهمانه، دیگر ادیان الهی را مخالف ثروت و دنیا معرفی میکند. وی که بیسوادیش را نسبت به ادیان با اظهاراتش ثابت کرده؛ عقاید آیین مذهبی خانوادگی خود را به سائر ادیان تعمیم داده و میگوید: ادیان میخواهند انسانها را در فقر و فلاکت نگه دارند. در این مقال سعی میکنیم این دیدگاه را تبیین و رد کنیم.

اشو در ادامه سیاه نماییهایش مراکز آموزشی و دانشگاه را رد کرده و هیچ نکتهی مثبت و مزیتی برای آموزش نظاممند و نظام آموزشی قائل نبوده و مدرسه را زندانی برای انسان میداند. او در سخنانی خندهدار تمام اساتید مدارس و دانشگاهها را بیسواد خطاب میکند.

اشو بر غریزه و فطرت خود پشت کرده و از طرفداران همجنس گرایی گردیده؛ این در حالی است که هیچ یک از ادیان الهی و عقل و فطرت انسانی مجوزی برای این امر صادر نمی کنند.

اشو به خاطر دلائلی نظام خانواده را رد کرده و نظرات دور از عقلی دارد وی که در کودکی تربیت پدر و مادر بی بهره مانده و توسط پدربزرگ و مادربزرگ مادریاش بزرگ شده است. این دور بودن از فضای خانواده و مهر و محبت والدین عاملی اساسی در نحوی نگاه او به خانواده است. اشو به طور علنی و آشکار نظام خانواده را نفی میکند ومی گوید که خانواده پدیدهای تاریخ گذشته است. به نظر او هیچ ارتباطی در جوامع وجود ندارد با آنکه هزاران نفر در یک مجتمع زندگی میکنند ولی هیچ یک از آنها از حال همسایگان خود خبر ندارند. او به جای جامعه از لفظ کمون «گله» استفاده میکند.

هر چیزی با ارزش و نایاب باشد سریع افراد سود جو از بدل آن برای سر کیسه کردن مردم استفاده میکنند و طوری وانمود میکنند که اصل همین است و بس. یکی از اشخاصی که ازلفظ عشق سوء استفاده کرده و آن را در راستای امیال شخصی و شهوی خود به کار گرفته «اشو» میباشد...