تاریخ

ابنحجر عسقلانی درباره او میگوید: او چنان حب ابنتیمیه را در سینه داشت که چشم بسته تمامی سخنان استاد خویش را پذیرفته و به تایید آن میپرداخت. ابنقیّم کتابهای استادش را بازنویسی کرده و به نشر افکار او همت میگماشت.

ابن حجر عسقلانی شافعی از جمله کسانی است که با رد دیدگاه ابن تیمیه درباره زیارت قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) عقیده ابن تیمیه را در این مسئله از زشتترین اعتقادات وی دانسته است.

بخاری حنفی با تصریح به بدعتگذار بودن ابنتیمیه و کافر بودن وی در جلسات درس خود میگفت: هر کس ابن تیمیه را شیخ الاسلام بداند، کافر است.

ذهبی در نامهی شدید اللحنی که به استاد خود ابنتیمیه نوشته است، در ایمان وی تردی کرده است و پیروان او را سبک مغز، کودن و دروغگو معرفی کرده است. در قسمتی از این نامه آمده است: «ای شکست خورده! هر کس از تو پیروی کند، خود را در معرض کفر و فروپاشی دینش قرار داده است.»

پس از مناظرهای که بین علمای حرمین شریفین با شاگردان محمد بن عبدالوهاب صورت گرفت و علمای حرمین شریفین به عقاید باطل این گروه، پی بردند، آنها را بازداشت کرده و از انجام حج ایشان جلوگیری کردند.

عبدالوهاب بن سلیمان، قاضی عیینه و حُریمله، پدر محمد بن عبدالوهاب، از اولین کسانی است که از افکار انحرافی و کفرآمیز فرزندش آگاه شد و او را سرزنش و نکوهش کرد و مردم را از عقاید باطلش آگاه ساخت.

آیا خواجه نصیر الدین طوسی در مساله فتح بغداد دست داشته است؟ پاسخ به این پرسش را باید در کتب تاریخی جستجو کرد و به دور از تعصب مذهبی به دنبال حقیقت برای راهگذاران خسته از عناد گشت. بررسی کتب تاریخی پرده از این واقعیت برمیدارد که فتح بغداد به عواملی غیر از دست داشتن خواجه نصیر اشاره دارد.

فرقه وهابیت فرقهای به ظاهر مسلمان و داعیهدار مسلمانی که با برداشتهای غلط از آیات و روایات هرچه به مذاقشان خوش آید با صدور فتوا در میان مسلمانان ترویج کرده و احکام اسلام را وارونه جلوه داده، در حالیکه هیچیک از آن احکام تناسبی با دین اسلام نداشته است. آنان با خشونت و جنگ مسلمانان و پیروان دیگر ادیان الهی را از دم تیغ گذرانیدند و با قتل و عامشان، اسلام را دین جنگ طلب معرفی کردند.

از زمان بهوجود آمدن فرقه پلید وهابیت که یقیناً ریشه در قوم یهود و عقاید آنان دارد، این گروه جنایتکار، با عقاید افراطی و باطل خود، و با سوء استفاده از آیات قران و روایات، دست به قتل و غارت و جنگ و خونریزی فراوانی زدند و مسلمانان را از دم تیغ به بهانههای واهی گذرانیدند و دین اسلام را که سراسر دین رحمت و مهربانی بود، دین خشن و جنگ طلب معرفی کردند.

زمانی یک فرقه و مذهب جایگاه دینی پیدا میکند که علما و اندیشمندان آن مذهب و یا مذاهب دیگر، آن فرقه و مذهب را تأیید و تمجید کنند. اما اگر همین علما و بزرگان از آن تعریف نکنند و دیگران را به دوری از آن آگاهی دهند، یقیناً هیچیک از مردمان جهان متمایل به آن نخواهند بود و فرقه وهابیت نیز مورد هجمه علمای مذاهب دیگر اسلامی قرار گرفت، و با اعلام برائت از این مذهب تبری جستند.

فرقه ضاله وهابیت توسط محمد بن عبدالوهاب بنا نهاده شد و در حقیقت تابع مکتب فکری ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزی بوده است که با عقاید و افکار جدیدی که در سر میپرورانید باعث تاسیس این جریان شوم و غدهی سرطانی در میان جهان اسلام شد و با حمایتهای خارجی و با تقویت حکومت داخلی یعنی «آل سعود» این مذهب نامیمون پا گرفت و تا امروز هم با عقاید افراطی و خشک پا برجاست.

سؤالی مطرح است که آیا وهابیت بدون هیچ سبقه تاریخی اقدام به رفتار ناشایست در نابودسازی چهره وجیه دین اسلام نمودهاند؟ با بررسی تاریخ صدر اسلام مشخص میشود که این باور وهابیان ریشه در قرون اولیه و حکومت امویان دارد.

امروزه سخنهای زیادی در مورد وهابیت، فرقه وهابیت و تکفیریها در مجامع جهانی شنیده میشود. اما شاید واژههای آن کمتر تعریف شده باشد؛ وهابی به پیروان محمد بن عبدالوهاب گفته میشود و تکفیری نام دیگری است که بر وهابیها و گروههای دیگری اطلاق میشود که با پیروی از سلف خود، کاملاً متحجرانه، با موحد دانستن خود، سایر فرق و مذاهب را باطل دانسته، آنان را تکفیر میکنند.

حضرت علی بعد از وفات رسول خدا و بعد ماجرای سقیفه، سکوتی طولانی در پیش گرفتند و نسبت به غصب خلافت و ظلمهایی که بر ایشان روا داشته شد، عکس العملی نشان ندادند. معاندین این سکوت را حمل بر این نکته گرفتند که ایشان راضی بودند که خلافت از آن دیگران باشد و خودشان را مستحق جانشینی رسول خدا نمیدانستند که این اشتباه بزرگی است.