اعتبار آیین سید باب

  • 1392/07/20 - 12:38
سید باب ادعا کرد آیینی که به پیروان خود عرضه داشته، حداقل 1511 سال و حد اکثر 2001 سال انقضاء خواهد داشت. اما میرزا بهاء آن مقداری که سید باب مشخص کرده را به 12 سال کاهش داده و آیین سید علی محمد باب را منسوخ اعلام کرد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ سید باب روی سادگی و در عین حال روی غرور و تصور خام خود معتقد بود که: مسلک ساختگی او تا دو هزار و یکسال دوام پیدا کرده و کسی جرأت نسخ آن را نخواهد داشت.

در بیان گوید: اگر شنیدید ظهوری ظاهر شده به آیات قبل از عدد اسم الله الاغیث (1511) که کل داخل شوید، و اگر نشده و بعدد اسم الله المستغاث (2001) منتهی شده و شنیده اید که نقطه ظاهر شده و کل یقین نکرده اید، رحم بر انفس خود کرده و کل به کلیه در ظل آن نقطه ظاهره که داخل نشده اید مستظل گردید ... الخ. [1]

از این عبارت معلوم می شود که سید باب حدود هزار و پانصد الی دو هزار و یک سال برای مسلک خود دوام و بقاء قائل بوده است.

سید باب میرزا یحیی صبح ازل را به عنوان حفظ و تتمیم بیان و وصایت خود تعیین کرده است.

ولی میرزا بهاء نه تنها وصایت او را بعد از مدتی رد کرده و او را تنها کافر و یگانه مشرک و دشمن خدا معرفی نمود بلکه مسلک بیان را نیز تمام شده و منسوخ دانسته و خود رابرای ساختن مسلک جدید مهیا ساخت.

و روی این نظر، موانع را یکایک تاویل و یا رد و برطرف کرد و از جمله موانعی که به نظر می رسید، یکی موضوع مستغاث بود که به تدریج آنرا از بین برده است.

در ایقان گوید: وفقنا الله و ایاکم یا معشر الروح لعل انتم بذلک فی زمن المستغاث توفقون، و من لقاء الله فی ایامه لا تحتجبون- خدا به ما و به شما توفیق بدهد ای جماعت روح شاید شما بشکستن این موانع (علمای مخالف) در زمان مستغاث موفق شده و از لقای خدا (لقای من یظهره الله) در آن ایام محجوب نگردید. [2]

جناب میرزا موقعی که (حدود هفت الی ده سال بعد از فوت سید) این کتاب را می نوشت، عنوان مستغاث (مطابق است با عدد دو هزار و یک سال) در میان پیروان سیدباب مشهور بود، زیرا سید مکررا در نوشته های خود ظهور من یظهره الله را در سال مستغاث تعیین می کرد.

و چون جناب میرزا از همان سالی که (پس از فوت سید) به سوی بغداد تبعید شد، پیوسته در فکر تهیه مقدمات ظهور و قیام بوده و از طرف دیگر عنوان مستغاث در میان پیروان سید یک موضوع مسلمی شده، و کسی نمی توانست در مقابل آن لفظ دعوی من یظهره اللهی کند، روی این نظر لازم بود این کلمه ها را تاویل و به معناهای مختلفی حمل نمایند.

و جمال میرزا در نوشته های خود از راه های مختلف این موضوع را خلط کرده، و افکار عمومی را نسبت به مفهوم این کلمه آلوده و مشوش می کند.

مثلا در اینجا ملاحظه می فرمائید، با اینکه کلمه مستغاث را ذکر کرده است، می گوید: وفقنا الله و ایاکم- خدا به ما و به شما توفیق بدهد.

و در مقام رفع موانع می گوید: لعل انتم بذلک توفقون- شاید شما موفق به این عمل باشید.

اولا: با این بیان زمان مستغاث را نزدیک آورده و به زمان خود و اصحاب و رفقای خود تطبیق می دهد.

ثانیا: خود را در رفع کردن موانع کنار کشیده و دیگران را در این قسمت موظف می داند.

ثالثا: از موضوع مستغاث هیچگونه بحثی نکرده، و در اجمال خود باقی می گذارد.

و در جایی دیگر می گوید: و از فقهاء و علمای بیان استدعا می نمایم که چنین مشی ننمایند و بر جوهر الهی و نور ربانی و حرف ازلی و مبدء و منتهای مظاهر غیبی در زمن مستغاث وارد نیاورند آنچه در این کور وارد شد و به عقول و ادراک و علم متمسک نشوند و به آن مظهر علوم نامتناهی ربانی مخاصمه ننمایند. [3]

در اینجا نیز خواسته است که موضوع عقل و برهان را درباره ظهور و دعوی مدعی آینده از بین برده و مردم را به قبول و تقلید صرف و پیروی کورکورانه و بلادلیل سوق بدهد.

و نمی دانم جناب میرزا چگونه خود را حاضر کرده است که چنین حکم برخلاف وجدان و برهان و مخالف عقل و ادراک را روی کاغذ ضبط کرده و برای همیشه چنین اثری را از خود باقی بگذارد.

آری میرزا بهاء می گوید: چون کسی در آینده دعوی مظهریت و نبوت کرد لازمست بی آنکه به عقل و ادراک و برهان مراجعه کنید دعوی او را پذیرفته و از او پیروی کنید.

 و با این مقدمه زمینه را برای دعوی خود هموار می کند. سید باب خود در کتاب پنج شان گوید: قد نهی فی البیان عن التدین بدین الا بالدلیل و البرهان و الحجة و الایقان و هذا قد نهی فی کل دین- نهی شده است در کتاب بیان از قبول کردن دینی مگر از روی دلیل و برهان و این عمل در هر دینی نهی و منع شده است. [4]

آری این معنی یک امر وجدانی و مسلک است، و اگر بناء باشد بدون دلیل و بی مطالبه برهان دعوی هر کسی را بپذیریم، مرحله نبوت و رسالت نیز بازیچه مدعیان و دست آویز هوس رانان و شهوت پرستان خواهد شد.

و در اشراقات عنوان و معنای مستغاث را به کلی رد کرده و تمسک به آنرا یکی از علائم محرومیت شمرده و می گوید: و بعضی به لفظ مستغاث از فراط رحمت الهی و دریای حکمت صمدانی محرومند! بگو ای غافل های عالم این لفظ هم از بیان بوده استدلال به آن بقول نقطه جایز نه- ایاک ایاک ان تحتجب بما نزل فی البیان، مکرر فرموده از بیان و آنچه در او است خود را از سلطان وجود و مالک غیب و شهود محروم منمائید. پس در اینجا خود را مصداق مسلم من یظهره الله دانسته است که از سماء مشیت بدون مقدمه و بی ارتباط به علائم قبل و بعد ظاهر و نازل شده و آثار و کلمات انبیای سلف را منسوخ  و باطل می کند. [5]

آری پیغمبر و مبشری که سید باب باشد، انصافا من یظهره الله او نیز بیش از این و بالاتر از این نخواهد بود.

باز اعجاز سید باب و کتاب بیان است که حدود دوازده سال بر اعتبار و نفوذ خود در میان گوسفندان ساده لوح باقی مانده و سپس اختیار و قدرت خود را به میرزا بهاء و اقدس داده است. و آنچه مسلم است قدرت و بقاء و نفوذ کتاب بیان بیش از دوازده سال نبوده است، و سید باب در تعیین عدد مستغاث روی غرور و خود بینی اشتباه کرده است. [6]

البته احتمالات دیگری هم وجود دارد، از جمله اینکه میرزا بهاء ادعای دروغ کرده و حق برادر خود میرزا صبح ازل را غصب نموده یا اینکه باطل جای باطل نشسته است که اقوی هم همین است، یعنی میرزا بهاء اعطای مقام و ترفیع به خود را از استادش سید باب یاد گرفته است.

 

پی نوشت:

1- بیان، باب سادس عشر از واحد ثانی

2- ایقان، صفحه 102

3- ایقان، صفحه 151

4- پنج شان، صفحه 437

5- اشراقات، صفحه 99

6- محاکمه و بررسی باب و بهاء، جلد 3 صفحه 108 تا 111

دیدگاه‌ها

در بررسی های مربوط به چرائی مطرح شدن ادعای میرزا حسینعلی نوری، نظریه جدیدتری مطرح است: اینکه وی با تبانی دستگاه قاجاریه برای نابودی بابیه مأمور شده باشد. اگر شما لوح سلطان را بخوانید متوجه می شوید که تمام سیاستهای بابیه درقبال حکومت را محکوم می کند و طائفه ای که بغض قاجاریه را در دل داشتند را می خواهد تبدیل به انقیاد و تسلیم کند. چرا؟؟؟؟؟؟ مگر همین قاجاریه و ناصرالدین شاه نبود که حکم قتل سید باب را دادند؟؟؟ حال چرا حسینعلی نوری سر سازش دارد؟ چون برای همین منظور آزاد شد. وگرنه خوکی که شاه ابران در آن زمان بود سفارش بیهوده حالیش نمی شد. البته در اینکه سفیر خیبث روس سفارش چنین شخصی را کرده باشد بحثی نیست. بحث این است که چرا باید سفارش می کرد؟ چون روسها همیشه به بقای قاجاریه فکر می کردند و نوعی توافلق بین آنها و قاجاریه به صورت سری شکل گرفت و این مسأله را به شاه بدبخت و خاک بر سر آن زمان حالی کردند که بگذارید آزاد شود و برود با پتانسیلی که دارد بابیه را از کشور برچیند و او هم بعد از آزادی در همین راستا حرکت کرد و قاجاری ها را تا سالها از گرند بابیه بیمه کرد. شاهد دیگر این قضیه این که تا پایان قاجاریه ازلی ها به شدت سرکوب شدند و اعدام شدند اما بهائی ها در امان بودند.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.