نفس پیامبر کیست ؟

  • 1393/12/23 - 14:03
وقتی بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله)، کسی که در حکم نفس ایشان است، هنوز زنده است،‌ دیگر چه حجتّی برای غیر ایشان وجود دارد که حتی توهم خلافت را به سر بپرورانند؟ آیا قرآن را فقط باید تلاوت نمود یا تدبر در آن است که راه می‎نماید؟ و یا اینکه بر قلب‎ها زنگار نشسته و پذیرش حقایق را سخت نموده است؟ ماجرا از این قرار است که بعد از آنکه مسیحیان نجران...

پایگاه جامع فرق، ‌ادیان و مذاهب_ وقتی بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله)، کسی که در حکم نفس ایشان است، هنوز زنده است،‌ دیگر چه حجتّی برای غیر ایشان وجود دارد که حتی توهم خلافت را به سر بپرورانند؟ آیا قرآن را فقط باید تلاوت نمود یا تدبر در آن است که راه می‎نماید؟ و یا اینکه بر قلب‎ها زنگار نشسته و پذیرش حقایق را سخت نموده است؟ «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها [محمد/27] آيا در قرآن نمى‎‏انديشند؟ يا [مگر] بر دل‌هايشان قفل‎هايى نهاده شده است؟!» آیه مباهله به وضوح این مطلب را بیان نموده است. ماجرا از این قرار است که بعد از آنکه مسیحیان نجران دعوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به اسلام را نپذیرفتند،‌ خداوند فرمود: «فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ [آل عمران/61] پس هر كه در اين [باره‏] پس از دانشى كه تو را [حاصل‏] آمده، با تو محاجه كند، بگو: بياييد پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما نفس‎هایمان و شما نیز نفس‎های خود را فرا خوانيم؛ سپس مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.»

اما مفسران و محدثان بزرگ اهل سنّت نیز مصداق "انفسنا" یعنی "نفس پیامبر(صلی الله علیه و آله)" را علی (علیه السلام) می‎دانند،‌ بلکه بعید نیست اگر آن را از ضروریات مسلمین بدانیم. برای نمونه، در صحیح مسلم آمده است: «وَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ [آل عمران/61] دَعَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيًّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَيْنًا فَقَالَ: اللهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي.[1] هنگامی که آیه مباهله نازل شد، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) علی و فاطمه  و حسن و حسین را فراخواند و فرمود: خداوندا اینان اهل من هستند.» همچنین حاكم نيشابورى در«مستدرك» و ابن مردویه و ابو نعيم در«دلائل» از جابر بن عبد الله انصارى آورده‏اند كه: «... أَنْفُسنَا وَأَنْفُسكُمْ رَسُول الله (صلى الله عَلَيْهِ وَسلم) وَعلي وَأَبْنَاءَنَا الْحسن وَالْحُسَيْن وَنِسَاءَنَا فَاطِمَة.[2] مراد از انفسنا، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و على، و از ابناءنا حسن و حسين، و از نساءنا فاطمه (عليهم السلام) مى‌‏باشد.»

زمخشرى نیز گويد: «... و عن عائشة رضى اللَّه عنها أنّ رسول اللَّه (صلى اللَّه عليه و سلم) خرج و عليه مرط مرجل من شعر أسود، فجاء الحسن فأدخله، ثم جاء الحسين فأدخله، ثم فاطمة، ثم على، ثم قال: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ[احزاب/33] ... و فيه دليل لا شي‏ء أقوى منه على فضل أصحاب الكساء (عليهم السلام). [3] و از عایشه نقل شده است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) با عبایی منقّش از موی سیاه (برای مباهله) خارج شدند،‌ سپس حسن (علیه السلام) خدمت حضرت آمد پس او را نیز به زیر آن عبا داخل نمود، همینطور حسین (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) و علی (علیه السلام)، سپس فرمود: همانا خداوند اراده نموده است که پلیدی را از شما اهل بیت دور بدارد[احزاب/33] ... و در اين ماجرا دليلى بر فضيلت اصحاب كساء هست كه دليلى از آن قوى‌‏تر وجود ندارد. مشابه این حدیث بزرگانی چون ترمذی، بیهقی، ابن جریر طبری، نیز نقل نموده‎اند.[4] که همگی نشانگر صحت این ماجرا در نزد اهل سنت است. بنابراین جای هیچ شکّ و تردیدی نیست که خداوند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) را نوری واحد می‎داند و این از واضح ترین ادله اثبات خلافت بلافصل علی (علیه السلام) خواهد بود.

پی‌نوشت:

[1]. مسلم نیشابوری، الصحیح: ج4، ص1871، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقي، بیروت: دار إحياء التراث العربي.
[2]. السیوطی؛ الدر المنثور: ج2، ص230-231، بیروت: دار الفکر. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین: ج3، ص163، بیروت: دار الكتب العلمية.
[3]. زمخشری، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل: ج1، ص370، بیروت: دار الكتاب العربی.
[4]. السیوطی؛ الدر المنثور: ج2، ص232-233، بیروت: دار الفکر.

   

تولیدی

دیدگاه‌ها

همه اینا درست ولی من باورم نمیشه صحابه ای که جونشونو برای اسلام دادند به این راحتی حرف پیامبرو زیر پا بزارن!

سلام گرامی، بله بسیاری از صحابه جانشان را دادند و شهید شدند. آنان که ماندند نیز برخی سلیم النفس بودند که بر طریقت علی استواری کردند و مابقی (که نه جزو شهدا بودند و نه سلیم النفس اعلی) دچار تزلزل شدند. آنان که عامدانه سخن پیامبر را زیرپا گذاشتند، صحابه نبودند بلکه منافقین بودند: وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ اَلْأَعْرٰابِ مُنٰافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ اَلْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى اَلنِّفٰاقِ لاٰ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلىٰ عَذٰابٍ عَظِیمٍ (101 توبه) و برخی از بادیه نشینانی که پیرامون شما هستند منافقند، و از ساکنان مدینه [نیز عده ای ] بر نفاق خو گرفته اند. تو آنان را نمی شناسی، ما آنان را می شناسیم. به زودی آنان را دو بار عذاب می کنیم؛ سپس به عذابی بزرگ بازگردانیده می شوند. همچنین این منافقین در جنگ احد پیامبر را در سختی رها کردند تا به مال دنیا برسند. کسانی که علیه مولا جنگیدند...

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.