ریشه شیخیه و بهائیت در تصوف

  • 1395/07/05 - 17:15
شیخ احمد احسایی از شیخیه و حسینعلی نوری از بهائیت، توانستند بعد از واردن شدن در مسلک درویشی، از بسیاری از عقائد و آموزه‌های صوفیانه برای فرقه سازی خود استفاده کنند که از جمله این عقاید رکن رابع و ادعای رابطه مستقیم با ائمه‌اطهار (علیهم‌السلام) و نقل حدیث از آنها و یا غلو در مقامات اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و باب خواندن هر یک از رؤسای خود را از مکتب صوفیه گرفتند تا به فرقه خود رنگ و بوی عرفانی دهند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شیخ احمد احسایی بنیان‌گذار مکتب شیخیه تا قبل از آشکار شدن انحرافاتش، یکی از علمای اخباری و مورد احترام شیعه محسوب می‌شد. اما می‌توان آغاز انحرافات و نقطه عطف زندگی شیخ احمد را ملاقات و سرسپردگی به  قطب‌الدین محمد نیریزی، قطب فرقه ذهبیه دانست. شیخ احمد احسایی در مکتب تصوف به‌جایی رسید که توانست در زمره شاگردان خاص قطب الدین نریزی قرار گرفته و مفتخر به دریافت ارشاد نامه از وی شود! بنابراین یکی از مشایخ اجازه قطب الدین نریزی، شیخ احمد احسایی است.[1]
بعد از شیخ احمد احسایی، شاگردش سید کاظم رشتی ریاست مکتب شیخیه را بر عهده گرفت و بعد از او علی‌محمد باب شیرازی، ادعای رکن رابع یا همان بابیت کرد و مکتب بابیت شکل گرفت و بعد از او نیز شخصی به نام حسینعلی نوری مدعی شد همان منجی و موعودی است که علی‌محمد باب بشارت او را داده و از او با عنوان من یظهره‌ الله یاد کرده است. در واقع بزرگان مکتب شیخیه و بهائیت بعد از وارد شدن در مسلک تصوف و بهره گرفتن از آموزه‌ها و انحرافات صوفیان توانستند مکتبی مستقل اما نشأت گرفته از مکتب صوفیه تأسیس کنند که در آن از آموزه‌ها و انحرافات صوفیان استفاده کردند که کاملاً به آموزه‌ها و اعتقادات صوفیه شباهت دارد از جمله رکن‌رابع یا ادعای ارتباط با امام‌زمان(عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) یا ادعای رابطه مستقیم با ائمه‌اطهار(علیهم‌السلام) و نقل حدیث از آنها و یا غلو در مقامات اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و این‌چنین توانستند رئیس هر مکتب را به‌مانند صوفیان به‌عنوان باب و مظهر الهی معرفی کنند و بدین ترتیب تصوف بستری مناسب برای رشد و ترویج شیخی‌گری شد که بعدها بابیگری و بهائیت نیز از شیخیه سرچشمه گرفت و بزرگان بهائیت نیز به‌مانند بزرگان شیخیه وارد مسلک تصوف شدند و از انحرافات صوفیه در مسلک بهائیت نیز استفاده کردند.
ازجمله کسانی که از مسلک بابیت و بهائیت وارد مسلک تصوف شد حسینعلی بهاء بود که در مرتبه دومی که به عراق تبعید شد به مدت 2 سال با لباس مبدّل و با نام مستعار درویش محمد به کوه‌های سلیمانیه واقع در کردستان عراق نزد دراویش فرقه نقشبندیه صوفیه رفت و در آنجا خرقه و کشکول و طبرزین به‌دست گرفته و به تحمل ریاضت و آموختن علوم غریبه پرداخت[2] خود بهائیان نیز به این امر معترف هستند که حسینعلی بهاء بعد از بازگشت از سلیمانیه بود که ادعای من یظهره‌ اللهی کرده و این بار با صراحت بیشتر و به‌صورت جدی مقابل برادرش صبح ازل ایستاد و جانشینی او را منکر شد. شاید بتوان ادعاهای پوچ حسینعلی مثل نبوت و الوهیت را نتیجه ریاضات و مکاشفات شیطانی او دانست[3] و درواقع حسینعلی بهاء مانند تمام صوفیان بعد از گذراندن مدتی ریاضت دست به ادعاهای بزرگی زد و برای خود شأن و مقامی قائل شد همچنان که صوفیان بعد از گذراندن دوره ریاضت برای خود شأن و مقامی قائل می‌شوند و تمام توانایی‌های شیطانی خود را که از ریاضات غیرشرعی به‌دست می‌آورند را الهی می‌دانند.
بسیاری معتقدند فرقه‌ای که حسینعلی بهاء در ابتدا ایجاد کرد در حدّ و اندازه یک فرقه صوفیانه بود که بعدها توسط عبدالبهاء و جانشینان او به‌طور کلی متحول و دگرگون شد اما این تحول و دگرگونی باعث نشد که آن اعتقادات صوفیه از آموزه‌ها و اعتقادات بهائیت پاک شود ولی شکل و ظاهر آنها تغییر کرد ولی باز هم تمام این تدابیر نتوانست این مولود نامشروع زاییده شده از تصوف را مشروع جلوه دهد.

پی‌نوشت:

[1]. قلی خان هدایت، رضا، تذکره ریاض العارفین، تصحیح نصرت الله فروهر، نشر امیرکبیر، تهران، 1388، ص 125
[2]. اشراق خاوری، عبدالحمید، مائده آسمانی، نشر موسسه ملی مطبوعات امری، تهران، 1350، ج 4، ص 140
[3]. افندی ربانی، شوقی، قرن بدیع، ص 263

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.