وصف خدا بر صفتی که ندانیم یعنی چه!!

  • 1393/03/19 - 09:44
یکی از مطالبی که توسط علمای اهل سنت با افتخار تمام مطرح می‌شود، وجود صفات بلاکیف یرای خداوند است و این یعنی وصف خدا بر صفتی که ندانیم یعنی چه!! مطلبی که هرچند باسابقه است اما اخیرا در فضای اینترنت، جهت معرفی بر تر بودن مذهب ماتریدیه اهل سنت، منتشر شده‌ است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از مطالبی که توسط علمای اهل سنت با افتخار تمام مطرح می‌شود، وجود صفات بلاکیف برای خداوند است و این یعنی وصف خدا بر صفتی که ندانیم یعنی چه!! مطلبی که هرچند با سابقه است اما اخیرا در فضای اینترنت، جهت معرفی برتری  مذهب ماتریدیه اهل سنت، منتشر شده‌ است.

   ریشه این مطلب نیز در نگاه سطحی و ناقص به برخی آیات قرآنی است. درحالی‌که معیار ما در فهم قرآن و حدیث موافقت با خود قرآن و نیز احکام روشن عقل است.[1] تعبیرات قرآنی مثل «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم، دست خدا بالای دست آنهاست»(سوره فتح، آیه10) و یا « ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبيراً»(فرقان، آیه59)[2] و سایر عباراتِ از این دست، به حکم عقل، حتما معنایی که مناسب  ذات الله تبارک و تعالی نباشد را ندارند و ما نباید از این آیات معانی‌ای که گَرد نقایصی چون تشبیه یا تجسیم[3] بر ذات کبریائی الله جلّ‌جلاله بنشاند را ارائه کنیم. در این میان عده‌ای به‌گونه‌ای دچار اظطراب گوئی شده‌اند و از آن جمله قائلین به اوصاف خبری بلاکیف‌اند. [4]

    اعتقاد به صفات بلاکیف، در بین کلمات ابوحنیفه [5] و به تبع وی، سنّیان حنفیِ ماتریدی ایران به چشم می‌خورد و شاید اوج آن در جمله مشهور مالک بن انس پدیدار شده باشد؛  هرچند تقریبا عین آن در عبارات ابوحنیفه نیز موجود می‌باشد که درباره استواء الهی بر عرش(نشستن خداوند بر عرش)، که در آیه 54 سوره اعراف و آیات دیگر آمده است[6]، می‌گویند: «الإستواء معلوم والکیفیه مجهوله و السؤال عنه بدعه؛ نشستن معلوم است و کیفیت مجهول است و سوال از آن بدعت است»! [7]

   در یک کلام، این به معنای آن است که برخی بیانات قرآن در‌باره خداوند، سخنانی هستند که معنای آن بلحاظ مجهول بودن کیفیت آن اوصاف، معلوم نیست و یا اگر معلوم باشد در همان سطح ظاهر آیات و احادیث باید آن را مشخص کرد! امری که با چاشنی بیشتری از ظاهرگرایی، موجب صدور فتواهایی از این دست می‌گردد که: «خداوند در بالای عرش قرار گرفته است و در درون جهان نیست. هرکس معتقد باشد خداوند همه جا هست کافر و مرتد و خارج از اسلام است. »![8]

  گذشته از هرمطلبی در این‌باره، باید اذعان کرد این مسئله که از دیرباز از مسائل اختلافی مذاهب اسلامی است، در نظر شخص منصف مانند سایر مسائل اختلافی عقیدتی که در طول قرن‌های بعد از پیامبر رخ داده[9]، لزوم وجود مرجعی به نام امام منصوب از سوی خود خداوند را که نصب او به جهت علم و آگاهی وی از باطن شریعت است و وی وارث علم پیامبر اعظم و مانند ایشان برخوردار از عصمت باشد را روشن می‌کند؛ تا امت اسلامی با تمسک به ارشاد چنین امامی از انحراف در امان باشد.

   اما اولین اشکال قول به صفت، بدون علم به کیفیت آن، عبث بودن اِخبار است؛ به این معنا که اگر صحبت از این صفات، صحبت از یک سری الفاظ نامعلوم در کیفیت باشد، که قرار نیست کسی بداند و بپرسد، بیان آن و خبر دادن به وجود چنین صفتی چه غرض حکیمانه‌ای در کتاب هدایت می‌تواند داشته باشد؟! و با علم به آن اوصاف چه علمی بر دانش ما نسبت به اوصاف الهی افزون می‌گردد؟! این در حالی است که حتی با نگاه نچندان دقیق به برخی از این تعبیرات به روشنی در می‌یابیم که مقصود بیان معنای کنایه‌ایِ مهمی است و نه خبر از یک صفت الهی جدید. [10]

   دومین اشکال این است که اساسا اعتقاد به یک مضمون، بدون تصور مقداری از کیفیت، امری محال است. به عبارت علمیِ منطقی، تصدیق، فرع تصور است. لذا خود این حرف که «به اصل وجود آن معتقدیم» و یا اینکه «اصل آن معلوم است» در عین حال «کیفیت نا معلوم است»، سخنی خالی از تناقض نیست. چرا که آنچه مورد اعتقاد است و یا متعلَّق علم قرارمی‌گیرد، چیزی کمتر از تصورِ یک کیفیت_ ولو اجمالی _  نمی‌تواند باشد. پس آنچه با جملات نخست اثبات می‌شود، علم به کیفیت(هرچند اجمالی) است و همان چیزی است که در جمله «کیفیت مجهول است»، نفی می‌گردد و این تناقض است. مخصوصا اینکه وقتی کسی در رد بر شیعه می‌گوید: «نمی توان گفت که ید خداوند عبارت از قدرت و نعمت خداوند است»[11] کاملا روشن است که یک معنا و کیفیتی در این اندازه در ذهن او هست که می‌تواند حکم به مغایرت آن با چیز دیگر کند. پس «کیفیتش مجهول است »سخن دروغ یا بهتر است بگویم سخنی از روی کم دقتی، بیش نیست.    

و اینجا است که باید قول شریف شیعه که گرفته شده از سنت عقلانی نبوت و امامت است را درک کرد و به تأویل عاقلانه موافق با محکمات شرع تسلیم شد[12] و باید بر این نکته توجه داشت که بعد از اینکه دانستیم اعتقاد به هیچ(چیزی بدون کمترین کیفیت) محال است، دانسته می شود که اگر کسی بگوید: «اصله معلوم و الکیفیه مجهول؛اصل آن صفت معلوم است.)با توجه به اینکه به معنای کنایی و تأویلی هم معتقد نیست، پس منظورش از اصلی که برایش معلوم است، در حین مواجهه با الفاظ قرآنی مانند «ید» ، «کرسی» و «عرش» و غیره، معنایی غیر از دست و صندلی و تخت که اقتباس شده از خارج و اطراف است، ندارد (مثلا حداقل معنایی که از کیفیت ید تصور می‌کند و آن را اصل یا معنا می‌نامد جزء معلقی است که با آن چیزی را می‌گیرد و یا فعلی را انجام می‌دهد و..) و با چنین وصفی، وی قطعا در دام تشبیه و تجسیم گرفتار آمده چه بپذیرد و چه انکار کند؛ که در صورت انکار وی در دام جهل مرکب گرفتار می‌باشد هرچند توهم کند با این سخن از دام نفی صفات[13] رهیده‌است.

 

 

 

منابع:

[1] به معنای اینکه، عقل ستیز نباشد هرچند می‌تواند عقل گریز باشد؛ عقل‌گریزی یعنی عقل را توان قضاوت در صدق و کذب و یا نفی و اثبات مسئله‌ای نباشد و این غیر از عقل‌ستیزی است.
[2] سوره فرقان آیه 59: « ..اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبيرا ؛ براساس یکی از ترجمه‌های معتبر مبتنی بر معارف شیعی یعنی: ..بر تختِ( تسلط و سلطنت بر آفريده‏ها) استقرار يافت، (او خداى) رحمان است، پس از او كه آگاه است (حقيقت را) بپرس».
[3] در بیانی ساده، تشبیه به معنای اعتقاد به افعال و اموری برای خداوند، شبیه به مخلوقات است و تجسیم اعتقاد به جسم بودن خداوند جلّ جلاله ویا اعتقاد به امری درباره خداوند است که لازمه اش جسم بودن باری‌تعالی است.
[4] اوصاف خبری به اوصافی از اوصاف الهی گفته می‌شود که طریق اثبات آنها،ادله سمعی یعنی آیات و روایات است مانند داشتن دست، چشم و استواء برعرش؛ امامیه(شیعیان دوازده امامی) در برخورد با این اوصاف که تعبیر به  متشابهات می‌گردند، با استفاده از محکمات قرآنی، رویکرد تأویلی دارند که این الفاظ را طبق آیات محکمات و یا حکم بدیهی عقل به معانیِ غیر مخالف با قرآن و عقل حمل می‌کنند؛در مقابل، ظاهرگرایان به همان معنا ظاهری ملتزم شده و کسانی چون اشاعره و ماتریدیان با تفاوتهایی که بینشان وجود دارد_ که در طول تاریخ از دل همان ظاهرگرایان بیرون آمده‌‌اند_  این ظاهرگرایی را نپسندیده‌اند اما در عین حال از ارائه معنایی مناسب برنیامده و به صفات بدون کیفیت قائل شده‌اند.
[5] ابوحنیفه، الفقه الأکبر
[6] در تفسیرصافی در ذیل این آیه چنین آمده است: «و ليعلم إنَّ هذه الآية و أمثال هذه الأخبار من المتشابهات التي تأويلها عند الراسخين في العلم ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ في الإحتجاج عن أمير المؤمنين عليه السلام اسْتَوى‏ تدبيره و علا أمره؛ و باید بدانی که همانا این آیه و امثال این اخبار از متشابهاتی هستند که تأویل آن نزد راسخین در علم است(اشاره به آیه 7 سوره آل عمران در مورد تأویل) معنای ثمّ استوی علی العرش در حدیثی در کتاب احتجاج از امیرالمؤمنین علیه السلام نشاندن تدبیر و برتری دادن امرش ذکر شده است» در ادامه آن و در روایات دیگر معنای مستولی شدن و سلطنت یافتن ذکر گردیده است.
[7] حمید لحمر، الامام مالک مفسرا ص65
[8] فتاوی اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه و الافتاء(عربستان) ج3، ص216-218
[9] اختلافات دیگر نظیر اختلاف ریشه‌ای کلامی در حسن و قبح، اختیار، قضا و قدر، کلام خداوند(که خون‌های زیادی در اینباره ریخته شد و بسیاری حبس و تبعید و یا خانه نشین شدند) که در صورت تمکین به حکم عقل بر ضرورت وجود امام و جانشینی منصوب از جانب خداوند و کشف و تمکین به حکم وی بر اساس دلائل و شواهد شرعی بسیاری از پیشرفت‌ها برای امت اسلامی حاصل می‌شد که در مقایسه با آنچه رخ داده است، از حد تصور خارج می‌باشد.
[10] مثل آیه شریفه 64مائده:« وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ ؛ يهود گفتند: دست (قدرت) خدا بسته است! به واسطه اين گفتار (دروغ) دست آنها بسته شده و به لعن خدا گرفتار گرديدند، بلكه دو دست (قدرت) خدا گشاده است و هر گونه بخواهد (بر خلق) انفاق مى‏كند » که در تفاسیر روایی ما آمده است که:« في التّوحيد عن الصّادق عليه السلام في هذه الآية لم يعنوا انّه هكذا و لكنّهم قالوا قد فرغ من الأمر فلا يزيد و لا ينقص قال اللَّه جلّ جلاله تكذيباً لقولهم غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ ا لم تسمع اللَّه تعالى يقول يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ»
[11] همچنانکه چنین تعبیری توسط یکی از مولوی‌های سیستان بلوچستان در مطلبی که نگاشته‌اند، آمده است.
[12] همچنانکه شیخنا الاستاد آیت الله علی ربانی گلپایگانی در «ایضاح المراد فی شرح کشف المراد»، ص 101می‌فرمایند: لم یکن مذهب السلف مقصورا فی التفویض، بل منهم من أوّل المتشابهات؛ کما أن مذهب أهل البیت علیهم السلام هو تأویل المتشابهات علی ضوء المحکمات لا مطلقا؛ روش سلف همیشه تفویض(سپردن معنا به خدا) نیست، بلکه برخی از آنها متشابهات را تأویل کرده‌اند ضمن اینکه همانا روش اهل بیت علیهم السلام تأویل متشابهات با روشنایی محکمات است و نه هر تأویلی».
[13] نفی صفات تهمتی است که توسط یکی از مولوی‌های سیستان و بلوچستان که مفتی هم محسوب گشته است بخاطر خلط معتزله و امامیه در فضای اینترنت بر امامیه وارد ساخته و این درحالی است که خود ماتریدی‌ها در بین عینیت و غیریت صفات الهی بر ذات الهی به شدت سرگشته و بلاتکلیفند و اگر موضع روشنی ارائه کنند بهتر می‌شود در مقابل این تهمت، به ایشان پاسخ داد.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.