اعضا و جوارح خدای وهابیت

  • 1394/07/17 - 20:15
ریشه اعتقاد وهاّبیت در جسمانیت خداوند برگرفته از روایات بسیار زیادی در صحاح ستّه و دیگر متون روایی معتبر اهل‌سنت می‌باشد که جهت نمونه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم: دست‌ها و انگشتان خدا؛ «دست راست خدا پر است و بخشش و عطای مداوم شب و روز، چیزی از آن نمی‌کاهد و در دست دیگرش ترازو است.» «خداوند در قیامت آسمان‌ها را می‌پیچاند و با دست راست آن را می‌گیرد و زمین‌ها را...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ریشه اعتقاد وهاّبیت در جسمانیت خداوند برگرفته از روایات بسیار زیادی در صحاح ستّه و دیگر متون روایی معتبر اهل‌سنت می‌باشد که جهت نمونه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
- دست‌ها و انگشتان خدا؛ «دست راست خدا پر است و بخشش و عطای مداوم شب و روز، چیزی از آن نمی‌کاهد و در دست دیگرش ترازو است.»[1] «خداوند در قیامت آسمان‌ها را می‌پیچاند و با دست راست آن را می‌گیرد و زمین‌ها را با دست چپ، و در هر یک می‌گوید: منم پادشاه، ستمگران کجایند؟ متکبّران کجایند؟»[2] و روایات بسیاری که به جهت اختصار از بیان آنها خودداری می‌کنیم.
- کمر خدا؛ بخاری در صحیح خود که معتبرترین کتاب نزد اهل‌سنت است روایت می‌کند: «ابوهریره از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند که چون خداوند از آفرینش فارغ شد «رحم» برخاست و کمر خدا (و یا کمربند خدا) را گرفت. خدا گفت: دست بردار! گفت: این مکان جایی است که باید از بریده شدن (قطع رحم) به تو پناه آورد. خدا گفت: آیا راضی نمی‌شوی که هر که با تو وصل کرد من با او وصل کنم و هر که تو را قطع کرد من با او قطع کنم؟ گفت: بلی ای پروردگار من...»[3] از حدیث فوق می‌توان پی‌برد که «رحم» نیز دست و پا دارد که توانسته چنین بر پای ایستاده و بر کمر خداوند چنگ زند. آیا علمای اهل‌سنت و وهّابیت اندکی نمی‌اندیشند؟! مگر نه این است که «رحم» همان پیوند خویشاوندی است، نه آن که خود مخلوق جداگانه‌ای بوده باشد؟ و روایات بسیاری که به جهت اختصار از بیان آنها خودداری می‌کنیم.
- شکل و سیمای خدا؛ خدای جوان با صورتی بی‌ریش و موهایی درهم پیچیده؛ بسیاری از علمای بزرگ اهل‌سنت همچون ذهبی و دیگران روایت کرده‌اند: «ابن عباس می‌گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پروردگارش را در شمایل جوانی با صورتی بی‌مو با پوششی از لؤلؤ و با قدم‌ها و پاهایی سبزه و گندمی رنگ مشاهده کرد.»[4]
منزل خدا؛ طبیعی است خدایی که تا کنون در روایات فوق توصیف شده نیاز به خانه‌ای جهت سکونت داشته باشد؛ به همین جهت روایات صحاح ستّه اهل‌سنت از این موضوع غفلت نکرده و به این موضوع نیز پرداخته‌اند: «... از پروردگارم برای ورود به خانه او اجازه می‌گیرم و به من اجازه داده می‌شود و چون او را دیدم به سجده می‌افتم سرانجام به من اجازه داده می‌شود که عدّه‌ای را شفاعت کنم. من خارج می‌شوم و آنانی را که برایشان اجازه شفاعت گرفتم از جهنم بیرون آورده وارد بهشت می‌کنم سپس برمی‌گردم و از پروردگارم در خانه‌اش اجازه می‌گیرم و این کار تا سه مرتبه تکرار می‌شود و در هر بار برای عدّه‌ای شفاعت می‌کند...»[5]
خدایی که هر شب از آسمان به پایین می‌آید؛ «پروردگار ما هر شب، یک سوم به آخر شب مانده، به آسمان دنیا می‌آید...»[6] اما افسوس که علم در آن زمان بدان اندازه پیشرفت نکرده بود که ابوهریره بداند زمین کروی است و همواره بخشی از زمین شب می‌باشد و با این دروغ، لازم می‌آید تا خداوند همیشه در زمین باشد؛ و گرنه سعی می‌کرد تا دروغ دیگری ببافد!
مکان خدا قبل از خلقت جهان؛ در این رابطه دو تن از صاحبان صحاح و همچنین احمد بن حنبل در مسند خویش چنین نقل کرده‌اند: «به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کردم: پروردگارمان قبل از آن که مخلوقاتش را بیافریند کجا بود؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: در «عماء» به سر می‌برد و زیر و بالایش هوا بود و هیچ مخلوقی نبود و عرش او بر آب بود.»[7]
فاصله خدا با ما؛ قرآن کریم می‌فرماید: «ما از رگ قلب انسان‌ها بدان‌ها نزدیک‌تریم.» و نیز امام سجاد (علیه السّلام) به خداوند چنین عرضه می‌دارد: «ای آنکه به بالا و پایین جهان احاطه داری!» اما ببینیم صحاح ستّه اهل‌سنت در این‌ باره چه نظری دارند: «روای می‌گوید: ما در بطحاء بودیم. در میان ما رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. ابری از آن‌جا گذشت. به آن نگریست و فرمود: این را چه می‌نامید؟ گفتند: سحاب. فرمود: والمزن. گفتند: والمزن. فرمود: و العنان. گفتند: و العنان. فرمود: بین شما و آسمان چه مقدار فاصله است؟ گفتند: نمی‌دانیم. فرمود: بین شما و آسمان 71، 72 و یا 73 سال فاصله است و آسمان بعدی همچنین (یعنی 71 تا 73 سال راه است) تا آن که هفت آسمان را شمرد. (یعنی هر آسمان نسبت به آسمان قبل 71 یا 72 یا 73 سال راه است). سپس روی آسمان هفتم دریاست که بین بالا و پایین آن مثل فاصله دو آسمان است. سپس بر بالای آن هشت بز کوهی است که بین سم آنها تا زانو، فاصله بین دو آسمان است و خدا بالای آن است. تبارک و تعالی.»[8] آیا معقول است که فاصله ما تا آسمان اوّل 71، 72 و یا 73 سال باشد؟! در حالی که در زیر همین آسمان ستارگانی وجود دارد که میلیارد‌ها سال نوری زمان لازم دارند تا نورشان به ما برسد! در آخر نیز هشت بز کوهی که سم آنها تا زانوهایشان فاصله میان دو آسمان است و خدا نیز بر فراز آن قرار دارد!

پی‌نوشت:
[1]. صحیح بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 4، ص 1724.
[2]. صحیح مسلم، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 4، ص 2148.
[3]. صحیح بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 4، ص 1828.
[4]. میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ذهبی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 2، ص 363.
[5]. صحیح بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 6، ص 7002.
[6]. صحیح بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 5، ص 113.
[7]. سنن الترمذی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 5، ص 112.
[8]. سنن إبن ماجه، دارالفکر، بیروت، ج 1، ص 193.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.