نقد سخن تابنده درباره شکل‌گیری تصوف

  • 1394/01/04 - 10:33
درباره شکل‌گیری تصوف نظرات مختلفی وجود دارد. اما سه دسته کسانی که درباره صوفیه سخن گفته‌اند که همان صوفیه، صوفی پژوهان و منتقدین تصوف هستند، درباره منشا شکل‌گیری تصوف گمانه‌هایی را مطرح کرده‌اند، حتی در هر یک از طوایف مختلف، نظرات متفاوتی وجود دارد. در این میان نورعلی تابنده، قطب فعلی دراویش گنابادی با کنار هم قرار دادن...

پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ درباره شکل‌گیری تصوف نظرات مختلفی وجود دارد. اما سه دسته کسانی که درباره صوفیه سخن گفته‌اند که همان صوفیه، صوفی پژوهان و منتقدین تصوف هستند، درباره منشا شکل‌گیری تصوف گمانه‌هایی را مطرح کرده‌اند، حتی در هر یک از طوایف مختلف، نظرات متفاوتی وجود دارد. در این میان نورعلی تابنده، قطب فعلی دراویش گنابادی با کنار هم قرار دادن صغری و کبرایی، نتیجه دلخواه خود را به دست آورده است و بدین طریق درصدد موجه جلوه دادن منشأ شکل‌گیری تصوف است.
وی در کتابی که به نام وی منتشر شده این گونه می‌گوید: «همواره خلفا به طرق مختلف درصدد از بین بردن فکر شیعی بوده‌اند و حتی طرفداران این فکر یعنی شیعیان را آزار می‌دادند به طوری که شیعیان تقریباً در تمام دوران زندگی ائمه (علیهم السلام) و حتی مدت‌ها بعد از آن هم تقیه می‌کردند و جهت تشدید تقیه نزد شیعیان همین است. در این مورد مثلاً در مورد علی بن یقطین که وزیر هارون‌الرشید بود و تقیه می‌کرد داستان‌هایی نقل شده که مشهور است. بدین طریق عده ای از شیعیان برای اینکه بتوانند به افکار و عقاید خودشان سر و صورتی بدهند و دیگران را نیز ارشاد کنند، مجبور به گوشه‌گیری و زهد شدند، که به زهاد شهرت یافتند. و سپس نام دیگری در تاریخ اسلام یافتند که آن نام "صوفی" بود و کم‌کم کلمه تصوف رایج شد.[1]
در توجیه آقای تابنده در مورد شکل گیری تصوف تا آنجا که "شیعیان به دلیل تحت فشار بودن روی به تقیه آوردند" مورد اتفاق است. اما از آنجا که ایشان می گویند: «شیعیان به انزوا و گوشه گیری اقدام کردند» مورد اتفاق همه نیست. زیرا درست است که شیعیان دست به تقیه زدند، اما منزوی شدن ایشان به هیچ وجه درست نیست. زیرا به گفته آقای تابنده وقتی کسی دست به تقیه می زند یعنی خود را موافق با نظر عامه (اهل زمانه خود) در می‌آورد، پس دیگر وجهی برای منزوی شدن وجود ندارد.
در قسمت دوم ایشان قصد دارند دو واژه زاهد و صوفی را به یک معنا تلقی کرده و از این منظر زهاد را همان صوفیه بنامند تا وجاهتی برای تشیکلات خود دست و پا کند، و حال آنکه با رجوع به فرهنگ لغات فارسی و عربی، پی می‌بریم که میان دو کلمه صوفی و عارف تفاوت وجود دارد.‌
اکنون بررسی مختصری در باره کلمه "زاهد" به عمل می‌آوریم تا ببینیم حتی یکی از فرهنگ لغات کلمه زاهد را با صوفی مترادف گرفته است یا خیر. در فرهنگ لغت دهخدا ذیل کلمه زاهد به مطالب زیر برمی‌خوریم.
«زاهد: آنکه چیزی را ترک گوید و از آن اعراض کند. [از اقرب الموارد]. آنکه دنیا را برای آخرت ترک کند. [المنجد]. آنکه خواهش و رغبت دنیا ندارد و از مال و جاه و ناموس تعلق نگیرد. [لطائف اللغات]، [ناظم الاطباء]، [غیاث اللغات]، [آنندراج]. در اصطلاح سالکان، زاهد، آن را گویند که دائم متوجه آخرت باشد و از راحت و لذت دنیا احتراز کند و خور و خواب بر خود حرام گرداند مگر به‌ضرورت و دائم دل نرم و چشم تر باشد، یک ساعت از ورد و عبادت خالی نباشد. [کشف اللغات]. ناسک [عابد]، [القاموس العصری عربی انگلیسی]. پارسا، دیندار، خداترس و پاکدامن، گوشه نشین، مرتاض، [ناظم الاطباء]. پارسا که تارک خواهش‌های دنیوی است و مشغول عبادت خدا [فرهنگ نظام]. و برخی میان زاهد و عابد و عارف فرق گذاشته‌اند چنان که در ترجمه اشارات آمده است: معرض از متاع دنیا و خوشی‌های آن، او را زاهد خوانند و آن کس را که مواظب باشد بر اقامت نفل عبادت از نماز و روزه، او را عابد خوانند و آن کس را که فکر خود صرف کرده باشد به قدس جبروت و همیشه متوقع شروق نور حق بود اندر سر خود، او را عارف خوانند. و این احوال که برشمردیم بود که بعضی با بعضی مترکب شود. [ترجمه اشارات و تنبیهات، ص 247] و در همان کتاب آمده است: «زهد به نزدیک غیرعارف معاملتی است، گوئی زاهد متاع دنیا به متاع آخرت دهد».[ترجمه اشارات و تنبیهات، ص 227]. زاهد به نزدیک عارف آنکه پاک و منزه است از هرچه سر وی را مشغول کند از حق [و تکبر ورزد] بر همه چیزها که جز از حق است. [ترجمه اشارات و تنبیهات، ص 248].
عارفان و شاعران متصوف گروهی از زاهدان ریاکار و متظاهر را پیوسته نکوهش می‌کردند و زهد خشک و ریائی را نوعی شیادی و فرومایگی می‌شمردند به‌ویژه که زاهدان خشک اغلب به رنج و آزار و تکفیر عارفان و متصوفان می‌پرداختند و از راه عوام فریبی حقیقت را فدای اغراض پلید خویش می‌ساختند از این رو در اشعار شاعران متصوف و به‌ویژه حافظ شیرازی حملات سخت به زهاد شده و زاهد و شیخ را که با طریقت تصوف مخالف بودند بسی نکوهش کرده‌اند و آنان را متظاهر به دین، شیاد، ریاکار، اهل روی و ریا، زاهد ریایی و زاهد خشک خوانده‌اند:
تا زاهد عمر و بک و زیدی
اخلاص طلب مکن که شیدی [گلستان سعدی]
و هم در اصطلاح شعرای متصوف، زاهدان را پابند به ظواهر دین و بی‌خبر از لطائف و روحیات آن، خشک، متعصب، جاهل متنسک نیز خطاب کرده‌اند:
باش با عشاق چون گل در جوانی پیردل
چند از این زهاد همچون سرو در پیری جوان [خاقانی][2]
بنابراین درمیابیم قطب فرقه گنابادیه با استدلالی ضعیف سعی می‌کند تا برای منشا تصوف، پایگاهی هم‌سنگ شیعه بسازد، بلکه وی سعی می‌کند صوفی را همان شیعه معرفی کند، که البته موفق به این کار نشده و در اولین نگاه به تعریف ایشان معلوم می‌شود که کلمات صوفی و زاهد و شیعه با یکدیگر متفاوت‌اند. وی با کمک از اشتراکات این سه واژه قصد داشته تا همه را به یک معنا بگیرد، که در استدلال خود موفق نشده و در معانی بدیهی این سه واژه خلط کرده و فرق آنها را انگاشته است. 

پی‌نوشت:

[1]. تابنده نورعلی، آشنایی با عرفان و تصوف، حقیقت، تهران، 1383، صص 7 و 8
[2]. دهخدا، لغت نامه، ذیل کلمه زاهد.

تولیدی

دیدگاه‌ها

سیری در "تصوف فرقه ای" http://rahpoyanhedayat.blogfa.com/

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.