تصوف
با وجود اینکه برخی ملامتیه را جزو فرقههای صوفیه میدانند، ولی برخی دیگر ملامتیه را تفکری صرف میدانند که میتواند در میان فرقههای مختلف از جمله صوفیه رسوخ کند نه اینکه جزو یکی از فرقههای صوفی به شمار آید. به همین دلیل برای صوفیه و ملامتیه تفاوتهایی ذکر شده است که برخی از آنها را بیان میکنیم.
ملامتیه یکی از فرقههایی است که آن را به صوفیه منسوب میکنند. در اینکه حقیقت این فرقه چیست تعاریف متعددی از سوی صاحبنظران مطرح شده است. برخی ارتباط نامگذاری آن را با آیات قرآن میدانند و برخی دیگر علت نامگذاری ایشان را وابسته به طریقه عملکرد این فرقه میدانند. دراین نوشته کوتاه سعی شده است تا با تعاریف مختلف از ملامتیه آشنایی پیدا کنیم.
مساله تفسیر به رای آیات قرآن و روایات معصومین (علیهم السلام) در طول تاریخ حیات اجتماعی اسلام، توسط گروهها و فرقههای مختلف به دلایل مختلف انجام میشده است. خواهشهای نفسانی و تحمیل دیدگاه های شخصی به دیگران، دو علت از علتهای تفسیر به رای در قرآن و احادیث است که به آن میپردازیم.
ملامتیان گروهی از صوفیان و عـارفان بـودند کـه، از قرن سوم هجری به بعد، به صورت طریقهای متمایز از دیگر طریقتهای عرفانی ظهور یافتند. این گروه با تظاهر به ارتکاب اعمال خلاف شرع سعی داشتند تا ریاکاری را از اعمال خود دور کنند. درباره تاریخ این تفکر دو نظر وجود دارد یکی اینکه از قرن سوم پدید آمد و دیگری آنکه این تفکر با وجود صوفیه در بطن عقاید صوفیه وجود داشته است.
در میان صوفیه مشهور است که در هر زمان تنها یک نفر میتواند ولی خدا و واسطه فیض الهی باشد و او قطب است که فقط سخن همان یک قطب مطابق با واقع است. ولی مولف کتاب طرایق الحدایق سیزده فرقه از صوفیه را نام برده و برای هر فرقه تشکیلاتی قائل هستند و معلوم نیست کدام فرقه بر حق است و کدام منحرف است.
یکی از شاخصههای تصوف علم ستیزی و مخالفت با کسب علم و دانش است. برخی از بزرگان صوفیه علم را حجاب راه سلوک دانسته و بدین علت از کسب علم و دانش رویگران هستند. درمقابل اساس عرفان اسلامی علم آموزی و تشویق به کسب علم و دانش است تا جایی که آیات متعددی از قرآن و روایات اشاره بدین امر دارند.
یکی از انحرافات صوفیه مساله "تفسیر به رأى" ایشان است. در عرفان اسلامى همه جا سخن از محتواى وحى و تعلیمات قرآن و سنت است و یک مرد عارف مسلمان هرگز به خود اجازه نمىدهد افکار خود را بر قرآن و سنت تحمیل کند و آن را به آن گونه که میل و خواست او است، تفسیر کند.
از بدعتهای فرقهی صوفیه، سقوط شریعت با وصول به مقام حقیقت و فناء فی الله است، که در این حالت، سالک از خود بیخود شده و جنون و دیوانگی، او را فرا میگیرد. در مسلک صوفیان این حالت، به مقام دیوانگی نیز تعبیر میشود که در واقع این دیونگی را، راهی برای فرار از تکالیف شرعیه برگزیدند.
شریعت اسلام دارای چهارچوبی است که به مسلمانان گوشزد میکند حیطه فعالیت هر یک از افراد جامعه در مواجهه با امور مادی و معنوی حیطهای مشخص به نام شرع است اما برخی از افراد در مواجهه با امور مادی و معنوی راه حلهایی پیشنهاد کردهاند که متضاد با آموزههای اسلامی است. از میان کسانی که به راه حلهای خارج از دین سفارش کردهاند، برخی از فرقههای صوفیه و یا برخی از بزرگان صوفیه است.
از جمله تضادهایی که صوفیه در طول زمان با آن مواجه بوده است از منزوی کردن اندیشیدن و كنارگذاشتن منطق و استدلال است و دورى از مدرسه و علمآموزی را به عنوان اينكه از علم آموزی در مدرسه چيزى حاصل نمىشود را شعار خود دانستند. آنها در مخالفت با علم و استدلال و درس و بحث و دفتر و قلم، آن چنان راه افراط را طی کردند كه بعضى از ایشان رسما با خواندن و نوشتن و كتاب و همه مظاهر علم، مخالفت جدی کردند.
در اسلام تأکید زیادی بر رعایت شریعت و تکالیف الهی شده که همان انجام واجبات و ترک محرمات است که تا آخر عمر از هیچ مسلمانی ساقط نمیشود. ولی بعضی از صوفیان، که خود را مسلمان و شیعه میدانند، قائلند بر این که سالک به هنگام وصول به حقیقت، شریعت از او ساقط و دیگر هیچ تکلیفی بر آنان نیست.
گریه و عزاداری بر سید سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله (ع) مورد تأکید ائمه معصومین (ع) و علمای شیعه است که شیعیان را تا قیامت، به ماتم وعزا بر این مصیبت توصیه کردهاند، اما نورعلی تابنده، قطب فعلی فرقه صوفیه گنابادیه، این گریه و عزاداری و مسائل دیگر از قبیل سلام بر امام حسین (ع) بعد از نوشیدن آب را، در زمان فعلی بیتأثیر دانسته و با تفسیر به رأی روایات صادره در اینباره را ردّ میکند.
هراندازه از شروع کار صوفیه میگذرد، انحرافات بیشتری به آن افزوده میشود و نزد عام و خاص چهره منفورتری از خود نشان می دهد تا جایی که این انحراف به انتخاب قطب صوفیه رسیده است و شایسته سالاری جای خود را به نسب سالاری داده است و چندی است صوفیه برای انتخاب قطب بعدی نگاه به مریدان قطب فعلی نکرده تا آن کسی را که شایستهتر است را به منصب قطبیت برساند، بلکه قطب بعدی ناچارا باید نسبتی فامیلی با قطب قبل داشته باشد.
از تفاوتهای عارف و صوفی برتر بودن عارف نسبت به صوفی است. با نگاهی به تاریخ و اشخاصی که به این دو نام خوانده میشدند، درمیابیم که بیشتر افرادی که عارف نامیده میشدند از صاحبان علوم خصوصا متخصص در علوم دینی بودند. اما کسانی که به نام صوفیه خوانده میشدند بعضا حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداشتند.