بهائیت در عصر حاضر
ارسال گزارشهای اختلاف بابیها با علمای شیعه و ایجاد چنددستگی میان ایرانیان که توسط دالگورکی به روسها مخابره میشد؛ حکایت از اهمیت جریان بابیت برای دولت روس تزاری داشت. همچنان که در یکی از این گزارشها آمده است: «خیلی خوب است که فرقهی بابیه با علمای اسلام مخالفت و مبارزه شدید شروع کرده و آنان را متهم به انحراف کرده است».
عبدالبهاء با توجیه عدالت برخی سلاطین، به قدری جناح سیاسی خود را تغییر داده که واژهی عدالت، دستمایهی توجیه این چرخشهای او گشته است. همچنان که عبدالبهاء پیش از اشغال فلسطین، حاکمان عثمانی را عادل خوانده و پس از اشغال آن به دست انگلیس، منطق او نیز تغییر و از شکست عثمانی ابراز خوشحالی نموده و دشمن این حکومت را عادل دانسته است.
پیشوایان فرقهی بهائیت، راه دین را از سیاست جدا دانسته و پیروان خود را از هرگونه دخالت در امور سیاسی بازداشتهاند. اما این رویکرد پیشوایان بهائیت در حالیست که آنان در دفاع از حکومت دیکتاتوری قاجار، به مخالفت با مشروطهخواهان پرداختهاند. لذا چگونه میتوان راه دین از سیاست را جدا دانست و در عین حال، از حکومتی دیکتاتوری دفاع کرد؟!
هرچند در ابتدا روستزاری، یکهتاز حمایت و تقویت جریان بابیت و بهائیت بود، اما وقتی رقیب روسها (یعنی انگلیس)، متوجه این فرصت شدند، آنها هم به تکاپو افتاده تا از جریان بهائیت به نفع خود بهرهبرداری کنند. ولی به راستی که بهائیت، از چه ویژگی خاصی برخوردار بود که دربار امپراطوریهای استعماری، برای به خدمت گرفتن او مسابقه داشتند؟!
پیامبرخواندهی بهائیت پس از آزادی و نجات خود از زندان با دخالت مستقیم امپراطوری روس تزار، وی در لوحی خطاب به پادشاهی روس "الکساندر دوم" از او تشکر کرد. اما نکته قابل توجه آنجاست که وی نیت "خدایی" امپراطور روس را عامل حمایت از خود برشمرده است. حال آنکه امپراطوری غاصب و ستمگری چون تزار چگونه میتواند دارای نیت خدایی باشد؟!
پس از مشارکت پیامبرخواندهی بهائیت در به آشوب کشیدن کشور و نقش او در ترور ناصرالدینشاه، تلاشهایی از جانب حکومت و علماء برای اعدام وی صورت گرفت. این تلاشها سرانجام با تهدید کنسول روس در ایران، به راهاندازی نهر خون در تهران بیثمر ماند. اما به راستی با چه هدفی دولت روس حمایت خود را از این سرکردهی بابی دینساز اعلام داشت؟!
پس از واقعهی بدشت و محکومیت پیامبرخواندهی بهائیت به اعدام، مرزداران روسیه تلاش نمودند تا بتوانند پیامبرخواندهی بهائی را قبل از اجرای حکم اعدام به روسیه فراری دهند. اما به راستی چگونه مرزداران روسیه پیامبرخواندهی بهائیت را شناختند تا به او ارادت شایان پیدا کنند و یا سر از خود تلاشی برای نجات جان او کرده باشند؟!
پیشوای بابیت، برای اثبات خوشخدمتی به اربابانش، پیروان خود را به جاسوسی برای اطلاع از جزئیات امور حکومتی فراخواند. پیامبرخواندهی بهائیت نیز پیروان خود را به خدمت به حامیانش فراخوانده است. در این صورت، از آنجا که شکلگیری و امتداد جریان بابیت و بهائیت با حمایت استعمار بوده، آیا این نشانهها را چیزی جز جاسوسپروری میتوان نامید؟!
مجلهی اخبار امری بهائیت، به سخنرانی عبدالبهاء، در محافل ماسونی آمریکا اشاره کرده است. او در این سخنرانیها، آرزو و مقصود خود را با محافل ماسونی یکی دانسته است. لذا از آنجا که هدف باطنی فراماسونری، مبارزه با ادیان، به خصوص دین اسلام است؛ عبدالبهاء نیز به عنوان رهبری اسلامستیز، هدف خود را با مجامع ماسونی مشترک یافته است.
پیشوایان بهائیت تلاش نمودند تا شخصیت فاطمه برغانی (ملقب به قرة العین) را با زنان برگزیدهی الهی مقایسه و او را هم ردهی ایشان قرار دهند. اما بر خلاف این تلاشها، قرة العین با بیعفتیها و بیبند و باریهایش، بیشتر به زنی فاجره شباهت دارد. با این حساب، چگونه میتوان زنی فاجره را همردهی زنان پاک و برگزیدهی الهی دانست؟
عباس افندی دومین پیشوای بهائیت، تا جایی شیفته و دلدادهی استعمارپیر بود که در سخنرانیاش در این کشور، خود را نمایندهی ایران معرفی و ایرانیان را فدایی انگلیسیها خواند. اما به راستی، عبدالبهایی که مطرود ایران به شمار میرفت، چگونه خود را به عنوان نمایندهی ایرانیان معرفی و مردم ایران را فدایی انگلیس ستمگر خواند؟!
با توجه به حمایت همهجانبهی آمریکا از بهائیت، بهائیان موظفند تا هرگونه خدمتی (از جمله جاسوسی) را به آنها بنمایند. از اینرو اسناد، حکایت از ارتباط اطلاعاتی متقابل میان بهائیت و آمریکا وجود دارد. اما به راستی چگونه میتوان شعار عدم مداخله در امور سیاسی سر داد و در عین حال، جاسوسی و خیانت به وطن، جرم مشترک مجرمین بهائی باشد؟!
پیشوایان بهائیت، تحقق عدل و داد حقیقی و رفع ظلم و جور را از اهداف و وظایف بیت العدل برشمردهاند. اما با حدود گذشت بیش از نیم قرن از تأسیس این نهاد، نقض صریح حقوق اولیهی بشری در سرتاسر دنیا رو به افزایش است. با این حال، بیت العدل حتی در خصوص جنایاتی که در بیخ گوشش (فلسطین و لبنان) رُخ میدهد، حاضر به توصیهی زبانی هم نیست.
عبدالبهاء در راستای اجرای هدف استعمار در سلطهپذیری ملّتها به وسیلهی زدودن تعصبات وطنی، حکم به مرحمت و تسلیم شدن در برابر گرگصفتان مهاجم صادر کرده است. وی در عین حال، نتیجهی مرحمت در برابر گرگها را ظلم بر بیگناهان قلمداد کرده است. با این حال، آیا مرحمت بر متجاوزین گرگصفت، خیانت به مظلومان بیپناه نیست؟!