امتیاز شیعه

ولى شیعه، اصل پنجمى به این اصول «چهار گانه» افزوده، و آن اعتقاد به «امامت» مى باشد.
شیعه معتقد است که «امامت» مانند «نبوّت» یک نوع منصب الهى است، همان طور که خدا هر که را بخواهد براى منصب نبوّت انتخاب مى کند و معجزاتى که به منزله پیام و نص الهى است در اختیار او مى گذارد، «(وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ); پروردگار تو هر چه بخواهد مى آفریند، و هر چه بخواهد بر مى گزیند، آنان (در برابر او) اختیارى ندارند»(1)، همچنین خدا هر کس را بخواهد براى منصب امامت بر مى گزیند و به پیامبرش دستور معرفى او را به مردم مى دهد; او تمام وظایفى را که پیغمبر به عهده دارد به عهده خواهد داشت، با این تفاوت که به امام وحى نمى شود، بلکه او احکام خدا را از طریق پیغمبر به تأییدات الهى دریافت مى دارد.
بنابراین «پیغمبر» مبلّغ خداست و «امام» مبلّغ پیامبر مى باشد.
شیعه امامان را دوازده نفر مى داند که هر کدام امام بعد از خود را صریحاً معرفى نموده است. شیعه معتقد است امام مانند پیغمبر باید از گناه و اشتباه معصوم و پاک باشد، وگرنه اعتمادى به گفتار و اعمال او نخواهد بود و نمى توان سخنان او را به عنوان سخن خدا و پیغمبر پذیرفت و یا اعمال او را سرمشق قرار داد.(2)
آیه شریفه زیر نیز صریحاً در لزوم عصمت امام است: «(إِنِّى جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِى قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ); خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: از دودمان من (نیز امامانى قرار بده) خداوند فرمود: پیمان من، به ستمکاران نمى رسد (مگر آنها که شایسته اند)».(3)
و نیز شیعه معتقد است امام باید از تمام مردم زمان خود در تمام علوم و فضایل و دانشها برتر باشد; زیرا منظور و هدف از نصب امام تکمیل نوع بشر و تهذیب جامعه انسانیّت به وسیله علم وعمل صالح است: «(هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْأُمِّیِّینَ رَسُولا مِّنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلاَل مُّبِین); او کسى است که در میان جمعیّت درس نخوانده، پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را تزکیه کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت بیاموزد هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند».(4)
بدیهى است شخصى که خود ناقص است نمى تواند دیگران را تکمیل نماید، و کسى که چیزى را ندارد چگونه مى تواند به دیگران بدهد؟
بنابراین امام از نظر «کمالات» در مرتبه پایین تر از پیغمبر، و بالاتر از افراد دیگر قرار دارد.
کسى که داراى چنین عقیده اى است از نظر شیعه، «مؤمن» به معناى خاص محسوب مى شود و اگر تنها به اصول چهارگانه دیگر قناعت کند او مسلمان یا مؤمن به معناى اعم است و مشمول تمام احکام اسلام اعم از احترام جان و مال و عرض، و سایر حقوق اسلامى خواهد بود; بنابراین عدم اعتقاد به اصل پنجم یعنى امامت هرگز موجب نمى شود که از زمره مسلمین خارج شود، و احکام اسلامى در مورد او اجرا نگردد.
آرى اثر ایمان به این اصل در منازل قرب پروردگار در قیامت آشکار مى شود، ولى در این جهان همه مسلمانان ـ بدون استثنا ـ از نظر احکام اسلامى برابر و نزدیک یکدیگرند، اما تردیدى نیست که در قیامت درجات آنها با هم تفاوت فراوان دارد و این تفاوت مربوط به نیّت ها و اعمال آنهاست البتّه تنها خدا از پایان و سرانجام کار هر کس آگاه مى باشد و هیچکس نمى تواند یک نظر قطعى درباره نجات خود ابراز دارد.
خلاصه منظور این است مهمترین چیزى که «شیعه» را از سایر فرق مسلمین ممتاز مى کند موضوع اعتقاد به امامت ائمه اثنى عشر (امامان دوازده گانه) است; و علت نام گذارى آنها هم به «امامیه» پذیرش همین اصل مى باشد. زیرا تمام فرقه هایى که شیعه نامیده مى شوند «امامیه» نیستند، لذا بر گروه هاى زیدیه، اسماعیلیه، واقفیه، فطحیه و امثال آنها عنوان «شیعه» گفته مى شود در حالى که به امامت «ائمه اثنى عشر» معتقد نیستند.
این در صورتى است که بحث ما تنها درباره کسانى باشد که جزء مسلمانان محسوب مى شوند. ولى گاهى «شیعه» به معناى وسیع کلمه، به جماعتى اطلاق مى گردد که از حدود مقررات و عقاید اسلامى بیرونند; مانند طایفه «خطابیه»(5)و امثال آنها، بلکه شاید اگر بخواهیم همه گروه هایى را که نام شیعه بر خود مى گذارند بشماریم از «صد» هم تجاوز نماید. (البتّه غالب این گروه ها امروز از بین رفته اند. و تنها نامى از آنها در صفحات کتابهایى که درباره «ملل و نحل» نوشته مى شود باقى مانده است).
آنچه مسلّم است اینکه امروز نام «شیعه» مخصوص گروه «امامیه» است که بزرگترین طایفه اسلامى را پس از «اهل سنّت» تشکیل مى دهند.
ذکر این نکته نیز لازم است که اعتقاد به ائمه اثنى عشر چیز عجیب و نوظهورى نیست که با اصول اسلام و کتابهاى معروف اسلامى مغایرت داشته باشد، چراکه مى بینیم «بخارى» و دیگران از بزرگان اهل سنّت در کتابهاى صحاح خود حدیث خلفاى اثنى عشر را به طریق متعدد نقل کرده اند(6); از آن جمله:
1. بخارى به سند خود از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که فرمود: «إنّ هذا الأمْرَ لاَیَنْقَضِی حَتّى یَمْضِى فِیهِمْ إثْنَاعَشَرَ خَلِیفَةٌ ـ قال: ثُمَّ تَکَلَّمَ بِکَلام خَفِیَ عَلَیَّ فَقُلْتُ لاِبی: مَا قال؟ قال: کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْش!; این امر (کار مسلمانان) سر و سامان نمى پذیرد مگر اینکه دوازده خلیفه در میان آنها خلافت کند... سپس سخن آهسته اى گفت که من آن را نفهمیدم ـ از پدرم که در آن مجلس حضور داشت پرسیدم پیغمبر چه فرمود؟ گفت: حضرت فرمود: همه از قریش هستند!».(7)
2. در روایت دیگرى نقل مى کند که فرمود: «لاَیزالُ أمْرُ النّاسِ مَاضِیاً مَا وَلِیَهُمْ إثْنا عَشَرَ رَجُلاً; کار مسلمانان بر دوام خواهد بود مادامى که دوازده نفر بر آنها حکومت مى نمایند».(8)
3. در حدیث دیگرى از آن حضرت نقل شده: «لاَزالَ الإسْلاَمُ عَزِیزاً إلى إثْنَیْ عَشَرَ خَلِیفَةً; مادامى که دوازده خلیفه بر مسلمانان حکومت مى کند اسلام عزیز خواهد ماند!».
ما فعلا کارى به این موضوع نداریم که این دوازده نفر چه کسانى هستند.(9)منظور این است که عقیده به چنین موضوعى چیز تازه و شگفت آورى نیست که دست آویزى براى بعضى افراد شود. البتّه در روایت اهل سنّت روایتى هم به این مضمون دیده مى شود که پیغمبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: خلفاى بعد از من سى نفرند و سپس خلافت به صورت یک سلطنت آلوده و ننگین در مى آید.
فعلا جاى این بحث نیست و نمى خواهیم دلایل امامت ائمه اثنى عشر را تشریح کنیم، خوشبختانه کتابهاى زیادى که بالغ بر هزاران کتاب مى شود در این زمینه نگاشته شده و این زحمت را از دوش ما برداشته است.
مقصود ما، همان طور که گفته شد، این است که فقه، اصول عقاید شیعه و رئوس احکامى را که در میان آنها مورد اتّفاق است شرح دهیم، بدون اینکه دلایلى براى اثبات آن اقامه نماییم; تا روشن شود ما چه مى گوییم؟ و به چه چیز معتقد هستیم؟ البتّه کتابهاى مشروحى از طرف بزرگان شیعه براى اثبات هر یک از این عقاید نوشته شده، ما این بحث را به عهده آنها مى گذاریم.
بهتر است از اصل موضوع دور نشویم، همان طور که قبلا هم اشاره شد دین عبارت است از یک سلسله دانستنیها و یک سلسله اعمال; یعنى مجموعه اى از علم و عمل، و به عبارت دیگر هم وظایفى براى عقل و روح در بر دارد، و هم وظایفى براى تن، بنابراین بحث ما در دو قسمت خواهد بود:
الف) وظایف عقل
در این قسمت چند موضوع حایز اهمیّت است که ذیلا به آنها اشاره مى شود.
1. توحید
2. نبوت
3. امامت
4. عدل ـ جبر و اختیار
5. معاد
* * *
1 . سوره قصص، آیه 68.
2 . گرچه بسیارى از دانشمندان و بزرگان علماى شیعه دلیل لزوم معصوم بودن پیغمبر و امام را همین مسأله «جلب اعتماد و اطمینان» ذکر کرده اند و البتّه دلیل مزبور دلیل صحیح و درستى است اما ما در کتاب «رهبران بزرگ» دلیل جالبترى براى این مسأله از طریق «ایمان و علم پیامبر و امام» و اینکه عصمت مولود مقام ایمان و علم آنها به اسرار احکام است، ذکر کرده ایم شرح کامل این دلیل و دلیل اوّل را مى توانید در کتاب مزبور مطالعه کنید.
3 . سوره بقره، آیه 124.
4 . سوره جمعه، آیه 2.
5 . «خطابیه» یکى از خطرناکترین گروه هاى «غلات» بوده اند که شرح حال و عقاید آنها در پاورقى هاى پیشین آمد.
6 . حدیث خلفاى اثنى عشر را تنها «بخارى» نقل نکرده است. بلکه در بسیارى از کتابهاى معروف اهل سنّت به طریق مختلفى نقل شده است; از جمله «مسلم» در «صحیح» خود به چند شیوه نقل کرده. همچنین ترمذى (ج 3، ص 340، ح 2323) و ابوداود (ج 2، ص 309، ح 4219) هر کدام در صحیح خود و «احمد حنبل» در مسند (ج 1، ص 398 و ج 5، ص 86-90) و حاکم در مستدرک على الصحیحین (ج 3، ص 617 و ج 4، ص 501) نقل نموده اند، کتابهاى فوق، همه از معتبرترین کتابهاى دانشمندان اهل سنّت است.
7 . صحیح بخارى، ج 8، ص 137 به همین مضمون صحیح مسلم، ج 6، ص 3 .
8 . صحیح مسلم، ج 6، ص 3 .
9 . ولى ناگفته پیداست این احادیث نه قابل انطباق بر خلفاى نخستین است و نه خلفاى «بنى امیه» و «بنى عباس»; زیرا گذشته از جهات دیگر این عدد در مورد آنها صادق نیست. آیا با این حال معناى دیگرى جز ائمه دوازده گانه اهل بیت(علیهم السلام) مى تواند داشته باشد؟ (خلفاى بنى امیّه چهارده نفر و خلفاى بنى عباس 36 نفر بودند) توجیهاتى که دانشمندان اهل سنّت براى این احادیث کرده اند خیلى عجیب است زیرا چون عدد دوازده را بر خلفاى نخستین و دیگران نتوانسته اند تطبیق نمایند لذا هر کدام به میل خود چند نفرى از خلفاى بنى امیّه یا بنى عباس که به عقیده آنها وضعشان رو به راه تر از بقیه بوده انتخاب کرده و به هم ضمیمه نموده اند و چیز عجیبى از کار درآمده ضمناً با یکدیگر نیز اختلاف زیادى دارند، کسانى که مایل هستند اطلاعات بیشترى در این زمینه پیدا کنند مى توانند به کتاب «منتخب الاثر» ص 14-23 مراجعه نمایند و در هر حال این احادیث از مدارکى است که جز بر مذهب شیعه تطبیق نمى کند.