مذهب هخامنشيان

الواح و اثار موجود عصر هخامنشيان حكايت از اين دارد كه مذهب غالب اين عصر آئين زرتشت يا تعاليم مشابه آن بوده است . در عين حال همين الواح و كتيبه ها نشان مى دهند كه مذهب مهرپرستى نيز رايج بوده است . در يكى از كتيبه ها اردشير دوم مى گويد: من صورت مهر و ناهيد را مى سازم و در اين ساختمان قرار مى دهم . و اين خود با تعاليم زرتشت كه ساختن صورت خدا يا خدايان را حرام مى دانست ، منافات دارد. بنابراين ، دين غالب آن روزگار همين ((ميترائيسم )) آريائى بوده است . برخى محققان معتقدند كه ايرانيان از ديرباز ((ناهيد)) (را مى پرستيده اند، بنابراين مذهب عصر هخامنشى هر چه بوده ك با پرستش ((ناهيد)) تعارض ‍ نداشته است . دليل ديگر بر ((مذهب مهرپرستى )) در عصر هخامنشى ، شيوه دفن اموات است كه با آئين زرتشت منافات داشته است . در آئين زرتشت مردگان را دفن نمى كردند، بلكه آنان را در قلعه خاموشان مى گذاردند تا پرندگان از جسد بهره برند علت اينكه مردگان را دفن نمى كنند، احترام و قداستى است كه زمين نزد زرتشتيان داشته است . آلوده كردن زمين از گناهان كبيره بوده است . حال انكه در عصر هخامنشى مردگان را دفن مى كرده اند و شاهان اين سلسله ارامگاه خانوادگى داشته اند. از طرفى ديگر ايرانيان در آن عصر، علاوه بر پرستش اهورا مزدا، چهار عنصر ديگر را مى پرستيده اند: 1 نور آفتاب و ماه ، 2 آب ، 3 خاك ، 4 باد. بنابراين مى توان فهميد كه در عصر هخامنشى آزادى مذهبى وجود داشته و هر كس ‍ هر مذهبى را كه مى خواسته ، عامل بوده است . پادشاهان اين سلسله در امور مذهب با رعايا هماهنگى داشته اند. ((كوروش ))، رب النوع بزرگ بابل (مردوك ) را مى پرستيد. ((داريوش )) در نوروز هر سال هيكل رب النوع مذكور را دست مى گرفت . وقتى ((داريوش )) به مصر تاخت ، به عقايد مذهبى مردم آن ديار احترام گذاشت و خود در مراسم عبادى آنان شركت كرد. روى سكه هاى عصر ((اردشير دوم ))، ((آپلن )) رب النوع يونانى و نام رب النوع فنيقيها (بعل ) حك شده است (353).
روحانيون ايران باستان قبل از زرتشت ؛
در ايران باستان متوليان رسمى اديان و مذاهب قبل از زرتشت را مغ مى گفتند. مغ ‌ها عامل رواج جادوگرى در جامعه ايرانى بودند. آنان فن جادوگرى را از بابليها و كلدانيها آم وختند. هرودت مى گويد: مغ ‌ها طايفه اى از طوايف ششگانه قوم ماد بوده اند. اين مغ ‌ها بودند كه مذهب را به خرافات و جادوگرى و... آلودند. پادشاهان ماد در اقتدار مغ ‌ها و سلطه آنان كوشيدند. نفوذ و پايگاه اجتماعى مغ ‌ها به حدى بود كه پس از انقراض ‍ سلسله مادها، باز هم اين صنف روحانى همچنان مقترد بود. ((ميان مغ ‌هاى ايرانى و كلدانى فرق است ، مغهاى ايرانى به تعاليم زرتشت آشنائى كامل داشتند...))