تحليل خصوصيات مشترك اديان بدوى در ذهن انسان ابتدائى

1 مذهب ، معنى داشتن هستى را اثبات مى كند. در همه اين مذاهب ، حتى خرافى ترين و منحطترين مذهبى كه بشر داشته است مانند پرستش فتيش يا ارواح خبيثه و طيبه اى كه در تمام اشياء وجود دارند و در زندگى مؤ ثرند....، احساس مذهبى معنى داشتن هستى نهفته است ، يعنى جهان بينى مذهبى يك جهان بينى مثبت است .
معنى داشتن هستى يعنى نفى عبث و پوچى ...
2 اعتقاد به غايتى نهائى در جهان ، انسان و تاريخ ، يعنى اين كه مذهبى در همه اشكالش معتقد است كه من ، قبيله ام ، نوع بشر و هستى براى چيزى آفريده شده اند. اين غير از معنى داشتن است و بدان مفهوم است كه هم طبيعت و هم تاريخ (يعنى نوع بشر) و هم ((من )) به عنوان يك ((فرد)) در همه مذاهب ، جهان ، انسان و همه امور به خوب و بد، زشت و زيبا، پليد و مقدس تقسيم مى شوند... ترتيب ، بر اساس ملاك هاى مذهبى ، حال هر چه باشد (توتم ، خون ، روح ) انسان ها تقسيم مى شوند به انسان پليد و انسان پاك ....بنابراين در ابتدا چنين بوده و در حال حاضر هم هست ، منتهى نوع تقسيم بندى بر اساس تكامل بشرى فوق مى كند.
4 تقدس در عالم ؛.. هر جا و در هر فكرى كه مفهوم تقدس وجود دارد. يك شيئى خصوصيتى غير از همه اشياء و خصوصيت ها دارد كه حرمت آدمى و نوعى احساس ستايش خاص آدمى را در برابر خودش به وجود مى آورد...
5 تقسيم همه اشياء و امور و واقعيتها به محسوس و نامحسوس ؛ اين مساءله خيلى مهم است كه در آغاز در ذهن انسان به وجود مى آيد. انسان بدوى نيمه وحشى يا تمام وحشى بلافاصله معتقد مى شود كه جهان تقسيم مى گردد به آن چيز كه محسوس است و آن چيز كه نامحسوس است ، يعنى پشت اين محسوس ها، نامحسوسى هائى وجود دارد. حال اين نامحسوس ها چيستند، اين به مذاهب مربوط است ....
6 روح اجتماعى بودن دين ؛... يعنى مذهب نقش عظيمى در تكامل و تقويت و حفظ و تقدس جامعه و روح اجتماعى داشته است .
7 بين المللى بودن خصوصيات دين ؛... بين المللى بودن خصوصيت دين است . بين المللى بودن يعنى ماوراء قومى بودن مذهب و ماوراء قومى بودن ، يعنى ملى نبودن مذهب يعنى انسانى بودن مذهب ، يعنى اينكه مذهب يك تجلى نوع انسان است ، نه تجلى جامعه قومى يا اقتصادى يا اجتماعى خاص .
8 وحدت انسان و طبيعت و روح هستى ؛ يعنى ايجاد جهان بينى متجانس ، در احساس مذهبى هميشه بين انسان و طبيعت يك خويشاوندى به شكل هاى مختلف (خرافى يا غير خرافى ) ايجاد مى شود و اين دو بار با آن كانون معنوى جهان به نام خدا يا قواى مرموز ماوراء طبيعى و به يك معنا غيب ، اين پيوند را برقرار مى كنند. يعنى در همه مذاهب ، انسان ، طبيعت و خدا، هر سه در يك جهان بينى متجانس و هماهنگ شكل مى گيرند... احساس مذهبى هميشه در زير اين پديده هاى متفرق و رنگارنگ و نامتجانس وحدتى جستجو مى كند و همه اينها را به يك قطب ، يك واحد خاص يا چند واحد خاص تحويل مى كند...
9 دغدغه و تلاش و ميل به اتصال ؛... انسان همواره در زندگى خود داراى يك دغدغه مذهبى است . آن دغدغه حتى بيش از مساءله تقدس شاخصه احساس مذهبى است .
مذهب همواره انسان را مانع مى شده است كه در قالبهاى موجود زندگى و بينش خود آرام بگيرد و همواره او را به يك تلاش و اضطراب دائمى در جستجوى حقيقت يا حقايق يا اسرار وادار مى كرده است . بنابراين هميشه ناآرامى ، اضطراب ، دغدغه دائمى ، عشق به اتصال و ميل شديد روح انسان به طرف كانون نامرئى وجود داشته است ....
10 اعتقاد به تسلط و ترقى و تعالى و حركت ؛... مذهب عامل حركت و پيشرفت و تكامل بوده ، يعنى به هر حال مذهب داشتن در هر ذهنى ، نايستادن در آن چه هست ، و تازيانه اى دائمى در روح و در زندگى و در قالبهاى موجود براى اتصال به ((برترين )) بوده است و بر خلاف آنچه مى گويند كه فناتيسم مذهب اصولا انسان را راكد و عاجز بار مى آورد، مى بينيم كه ((انسان اوليه )) را معتقد و وادار مى كند كه تو با تسخير ((مانا))، تسخير قواى مرموز و تسخير ارواح كه نمايندگان نيروهاى طبيعت هستند، مى توانى به ((كمال )) برسى و در خود قدرت تازه و روح تازه اى به وجود آورى ، و بدين وسيله استعدادهايى كه در تو نبوده ، در تو حلول مى كند. بنابراين ، اين ايمان بزرگ انسان به استخدام نيروهاى طبيعت ، جزو خصوصيات اعتقاد دينى بوده است .
11 مفهوم مسئوليت ؛ اعتقاد به خودسازى ، اعتقاد به اراده در انسان ... در همه فرمهاى مذهبى وجود دارد. بنابراين من با اتصال به نيروهاى غيبى و برتر و رسيدن به تقدس و ((مانا))، مى توانم سرنوشتم را تغيير بدهم و پيش بروم . بنابراين انسان مجبور نيست ؛ انسان در همه مذاهب اراده دارد كه به وسيله تسخير يا جلب نيروهاى ((خير))، خود را دگرگون كند و با ((شر)) مبارزه نمايد...
12 نفى تصادف و عدم اعتقاد به تصادف و عبث ؛... يعنى هر كس به هر مذهبى معتقد است ، تاريخ را مجموعه حوادث متفرق و تصادفى نمى داند، بلكه آن را يك جريان پيوسته معقول و منطقى مى شمارد كه در آن نوع بشر از جايى شروع كرده ، مراحلى را مى گذراند و به جايى كه سرمنزل مقصود تاريخ و نوع بشر است ، خواهد رسيد...
13 اعتقاد به اصل تضاد؛ اصل مبارزه و جنگ و وجود يك نوع بينش ‍ جدلى ...جهان بينى مذهبى يك جهان بينى جدلى است
...(نبرد مذهب عليه مذهب ؛ پيكار طولانى انسان و تاريخ .)
14 عليت ؛ تحليل منطقى عالم ؛ همين قدر كه يك انسان بدوى اعتقاد دارد كه مثلا يك شى ء خاص در اثر فلان شى ء يا بهمان روح ، چنين تغييرى كرده است ،... يا فلان قدرت ((تابو)) جانش را گرفته است ، معلوم مى شود كه احساس مذهبى ، ذهن او را به دنبال رابطه علت و معلول در عالم مى كشاند...
15 اصل بقا؛ اينكه ((روح هميشه بر مى گردد))، اصل بقا را نشان مى دهد... اين عقيده كه روح از يك بدن مى رود و در بدنى ديگر و حيوانى ديگر بر مى گردد، مزخرف است ، اما يك حقيقت بزرگ در اين فكر وجود دارد و آن اعتقاد به جاودانگى انسان است و اينكه مرگ پايان وجود نيست ...
16 وسعت جهان بينى ؛ وقتى فرد معتقد به مذهب مى گويد كه پشت اين پديده هاى محسوس ، ارواح و اسرار ديگر و مسائل غيبى هست ، جهان بينى او گسترده تر از چيزى است كه مى بيند و از آن بيشتر مى بيند و بيشتر مى يابد. اين جهان بينى وسيع را مذهب به او مى دهد، يعنى بر خلاف مذهب مادى كه آن موقع وجود نداشته ) كه محصور كردن عالم است به آنچه كه محسوس است يا مى شود يافت ... پس مذهب هميشه ذهن را از علت نزديك به يك پديده ، به علت هاى دور دست تر و حتى علت هايى كه در حيطه حواس ما نيستند و بالاترند، مى كشانده است ، و اين كارى است كه به فلسفه و علم و ذهن و تعقل آدمى گسترش ماوراء محسوس مى داده است .
17 ((نجات )) از آنچه هست ، از اسارت ((هست ))؛ انسان در هر مذهبى معتقد به اين بود كه در وضعى كه هست ، نبايد باشد و بر عكس ‍ وضعى وجود دارد كه بايد در آن بسر برد و راهى كه از آنچه هست به آنچه بايد باشد مى رود، اسمش مذهب است . چنين احساسى را فقط انسان دارد و اين ((احساس )) هميشه ((مذهب )) است .
بنابراين انسان همواره به وسيله مذهب دعوت مى شود تا با يك مهاجرت دائمى نوعى ذاتى و با احساس نجات و توسل به نجات ، از آنچه كه هست خارج شود. از همين مفاهيم نجات و اسارت ، آرزوى نجات و تلاش براى نجات است كه مفاهيم انحطاط و پيشرفت ، بدبختى و خوش بختى در ذهن آدمى به وجود آمده و اين همه در تعقل و زندگى و فرهنگ او اثر داشته است ....
18 مفهوم نگاه دارى و حفظ انسان و حفظ حيات و جامعه ؛ در بسيارى از اعمال و مراسم مذهبى كه در همين مذاهب ابتدائى صورت مى گيرد، كوشش هاى فراوانى براى مبارزه با ارواح شر، مذاهب شر و جلب عناصر خير و ارواح طيبه ، تغيير در خود آدمى ، حفظ فرد و جامعه از قحطى ، بيمارى ، عوامل بشر و نيروهاى غيبى كه ممكن است باعث محو انسان شوند، مى بينيم ، بنابراين ، مفهوم حراست و صيانت ذات و جامعه از بد، در نفس مذهب هست .
19 شناخت و كنجكاوى ؛ وقتى مذهبى اعلام مى كند كه جز آنچه مى بينى ، حقايق و اسرار فراوانى وجود دارند ولى نه در زندگى تو و نه در حيات تاريخ نوعيت تو مؤ ثرند، خود به خود براى آدمى ، كنجكاوى شناخت بوجود مى آيد و اين كنجكاوى به نوبه خود، علم را پديد مى آورد. همچنين كوشش ‍ براى تسخير آن اسرار است كه تكنيك را بوجود مى آورد. اگر مذهب نمى گفت : كه پشت سر آنچه پيداست ناپيداها فراوان است ، كنجكاوى آدمى بوجود نمى آمد. پس كنجكاوى زائيده اعتقاد قبلى انسان به اين امر است كه آن چيزهاى مجهول و غيبى فراوانند؛ و اين مبناى مذهب است .
20 عامل استخدام و انتخاب ؛ مذهب در عين حال كه همه اصول خود را عنوان مى كند، جهان را به نيروهاى خير و شر، عناصر بد و خوب ، رفتار بد و خوب ، مقدس و ((پروفان )) و... تقسيم مى نمايد و به انسان مى آموزد كه به وسيله عبادت (در مذاهب اوليه ) يا رختهاى خاص (در همه مذاهب بعدى به شكل هاى ديگر) و هم چنين كوشش و فداكارى هاى فراوان و جهادهاى نفسانى مى توان اين نيروهاى طبيعى را استخدام كرد. به او مى گويد كه آسمان و زمين برايت مسخر شده و همچنين تو مى توانى خود انتخاب نمائى .
21 زيبائى و هنر؛ اينها جزء مفهوم و پرستش است و در ذات پرستش ‍ وجود دارد... ((هنر فرزند دين است ))؛ بر خلاف امروز كه عاقش كرده است !!
22 عشق و پرستش ؛ هر احساسى دينى در هر شكلش ، عشق و پرستش را در ذات خود دارد، رابطه انسان با معبودهايش رابطه دوست داشتن ، عشق ورزيدن و پرستيدن است . مفهوم اين رابطه را در اسامى يى كه انسان براى خدايانش مى گذاشته ، مى توان دريافت ...
رادها كريشنان مى گويد: ((ما به بنا كردن چنين جهانى و به انجام چنين توطئه و همدستى ميان انسان و عشق و خدا دعوت شده ايم و آن عشق مذهبى است كه همواره از فطرت آدمى مى جوشيده است و همواره آدمى را به حركت و كمال واداشته است ؛ همان چيزى كه مذهب مى گويد. اگر اين مذهب در مسير حركت جهان و ترقى و تعالى مردم باشد، چرا با آن مبارزه كنيم ؟ بايد به آن متوسل شويم تا نيروئى را كه همواره در تاريخ حركت مى بخشيده است ، در مسير زندگى وادار كنيم تا حركت و كمال آدمى را تسريع كند.))(73)
بنابراين مذهب در ابتدائى ترين شكلش ، اصولا يك غريزه ، يك جوشش و كوشش است ، مذهب يك نياز ذاتى است . اشكال كار آنجائى است كه از حالت ضرورت و نياز خارج شود و در خدمت قدرت سياسى (زر + زور) قرار گيرد و عامل سركوب و خفقان و نابودى حرث و نسل انسانى گردد.
كتاب شناسى :
انسان و علوم طبيعى ن . ك : آ.اى . اپارين / حيات : طبيعت ، منشاء و تكامل آن . ترجمه هاشم بنى طرفى . چاپ ششم . تهران . 1358. + آ. اى . اوپارين / پيدايش و سير تكاملى حيات . مصطفى مفيدى . تهران . 1358. + آ. اى . قاراپوين / پيدايش انسان و عقايد داروين . ترجمه عزيز محسنى . تهران . 1354. + چگونه انسان غول شد / 3 جلدى /
اين ديدگاهها مقايسه شود با: دكتر يدالله سحابى / خلقت انسان . چاپ سوم . تهران . 1351.
اديان بدوى : ديويد سن / تاريخ آفريقا. هرمز رياحى فرشته مولوى تهران . 1358. + جان ناس / تاريخ جامع اديان . ترجمه على اصغر حكمت . تهران . 1354. چاپ سوم . + فليسن شاله / تاريخ مختصر اديان بزرگ . ترجمه منوچهر خدايارى محبى . تهران . 1355. + ويل دورانت / تاريخ تمدن . جلد دين . تهران . 1351 + پازارگاد / تاريخ فلسفه سياسى . 3 جلدى . تهران . 1358. + دكتر على شريعتى / تاريخ و شناخت اديان . 2 جلدى . تهران . 1359.