نسخ قرآن و بيان

در اينجا مناسب است نخست از موضوع «نسخ» سخن به ميان آوريم.
به نظر بابيان و بهائيان با آمدن باب، قرآن و احكام آن نسخ شد، علتش را اعراض و به اصطلاح دهن كجي مسلمانان دانسته اند، چنان كه حسينعلي بهاء در بديع (ص 162) گويد: چنان كه خود نقطه (علي محمد باب) بيان فرموده: «اگر اعتراضات اهل فرقان (قرآن) نبود شريعت فرقان را نسخ نمي نمودند.»
او در كتاب اقتدارات صفحه ي 47، نيز به اين مطلب تصريح كرده است.
در اينجا سؤال مي كنيم: آيا به راستي اعراض و دوري مسلمانان از باب و بهاء دليل آن مي شود كه قرآن و اسلام و احكامش بايد نسخ گردد؟ اين يك سخن ناموزون و غيرمنطقي است.
در مورد كتاب بيان، وقتي كه مسلمين به احكام باب در كتاب بيان خرده مي گيرند، بهائيان مدعي مي شوند كه شريعت بيان نسخ شده است و ديگر مورد استفاده نيست به همين دليل مي بينيم احكام كتاب اقدس (حسينعلي بهاء) در موارد متعدد با احكام كتاب بيان (علي محمد) فرق دارد از جمله:
مثلا در موضوع ازدواج، علي محمد باب، در باب 15، از واحد بيان گويد:
«و لا يجوز الاقتران لمن لا يدخل في الدين؛ ازدواج بابي با كسي كه در دين بيان نيست جايز نمي باشد.»
ولي ميرزا بهاء آن را جايز مي داند چنان كه در گنجينه ي احكام، ص 127 [1] آمده:
س- قران با مشركين جايز است يا نه؟
ج- اخذ و عطاء هر دو جايز.
عبدالبهاء نيز در لوح اردشير خداداد گفته است: در اين آيه دلنشين اين بار سنگين از دوش ها برداشته گشته، از هر گروه و هر آيين گرفتن و دادن هر دو جايز است.
و درباره ي رضايت پدر و مادر دختر و پسر در مورد ازدواجشان، باب مي گويد تنها رضايت دختر و پسر كافي است ولي بهاء مي گويد رضايت پدر و مادر آن ها هم شرط است، چنان كه در اقدس (ص 18) گويد:
«انه قد حد في البيان برضاء الطرفين، انا لما اردنا المحبة و الوداد و اتحاد العباد، لذا علقناه باذن الابوين بعد هما لئلا تقع بينهم الضغينة البفضاء؛
در كتاب بيان، ازدواج، تنها به رضايت دختر و پسر محدود شده بود، و ما چون مي خواستيم در ميان مردم محبت و دوستي و اتحاد واقع بشود، آن را تعليق به اذن پدر و مادر بعد از اذن آن ها نموديم تا دشمني و كينه در ميان ايشان صورت نگيرد». [2] .
و در گنجينه ي احكام (ص 129) گويد: تزويج معلق است به رضايت پدر و مادر مرء و مرئه، و در باكره و دون آن فرقي نه.
با ملاحظه ي اين نمونه ها مي بينيم احكام اقدس بابيان فرق دارد، و همين تأييد مي كند كه احكام بيان نسخ شده است، ولي حسينعلي در كتاب بديع صفحه 390 شديدا انكار نسخ مي كند، و در صفحه ي 103 همين كتاب گويد: «نسبت داده اند كه احكام بيان را نسخ نموده الا لعنة الله علي القوم الظالمين».
آيا اين مطلب با مطلب فوق سر از تناقض درنمي آورد؟ اگر بيان نسخ نشده پس چرا در موارد متعددي، احكام اقدس بابيان فرق دارد؟!
بهاء در كتاب مبين، صفحه ي 181 گويد:
«قل انا لو نسخنا ما شرع في البيان ليس لاحد أن يقول لم اوبم كذلك نزل في الواح من لدن فالق الاصباح انا ما نسخنا البيان بل كنا غادية الفضل لما ضرع فيه بالعدل؛ ما اگر آن چه كه در بيان تشريع شده نسخ كرديم، براي احدي روا نيست كه بگويد چرا و براي چه؟ اين چنين نازل شده در الواح از ناحيه ي خداي شكافنده صبح ها، ما نسخ نكرديم بيان را بلكه مطابق موازين عدالت آن را اصلاح نموده ايم».
آيا اين رقم سخن گفتن، پريشان گويي و پرت سخن گفتن نيست؟! گاهي مي گويد اگر بيان را نسخ كرديم كسي حق اعتراض ندارد، و زماني مي گويد ما آن را نسخ نكرده ايم و بعد هم ادعاي اصلاح آن را مي نمايد با اين كه اصلاح به آن معني اي كه از موارد او در كتاب اقدس استفاده مي شود، عين نسخ است، نه اصلاح.
* * *
[1] مجموعه احكام بهائيان.
[2] از عبارت «انا لما اردنا» (ما چون مي خواستيم) فهميده مي شود كه خود جناب بهاء اين احكام را مي ساخته، چه آن كه اگر بيان و اقدس از طرف خدا نازل مي شد بايد بگويد چون خدا خواسته... اين هم يكي ديگر از پريشان گويي بهاء.
معلوم مي شود كه او در اينجا نيز خود را خدا فرض كرده است، در اين صورت پس اقدس از طرف خودش هست نه از طرف خداي ديگر، پس چرا در موارد ديگر مي گويد اقدس از طرف خدا بر بنده اش حسينعلي است؟!.