دكتر ايادي كيست و از كجا آمد؟

ايادي همان سلطان بي تخت و تاج كه به طور عجيب دست بهائيان را در همه جاي كشور گشود، و موجب شد كه نخست وزير اين كشور، به نام «هويدا بهايي و بهايي زاده»، سيزده سال با چند وزير بهايي در كشور حكومت كند، كيست؟ و از كجا آمد؟
عبدالحسين آيتي كه بيست سال از مبلغان بهائيان بود و سپس از آنها بريد و مسلمان شد، در كتاب كشف الحيل خود مي نويسد: «زني بود به نام منيره خانم، همسر ابن ابحر، از زنان فتانه و فريبا، از بهائيان بود، به او لقب «ايادي» داده بودند، زيرا از مبلغان امر بهاء بود كه به آنان «ايادي امر» (دستياران امر عباس افندي) مي گفتند. همگان اين زن دلفريب را به دل بري و دل ربايي مي شناختند، و او در انحراف جنسي دست رد به سينه ي كسي نمي زد. شوهرش ابن ابحر پير، قدرت امر و نهي به او نداشت، اين زن پسر هوشمندي به نام «عبدالكريم ايادي» داشت، او را به دانشگاه براي تحصيل دانش پزشكي فرستادند، طولي نكشيد (كه بر اثر به كار افتادن دست هاي پنهان استعمار) او را در تمام دوران سلطنت محمدرضا پهلوي، طبيب مخصوص شاه نمودند، و در حقيقت او مهم ترين مهره ي بيگانه، و ايادي سياست آنها و جاسوس زبردست انگليس، سپس آمريكا، در درون دستگاه سلطنت شاه گرديد.» [1] .
آري از يك زن بدكار چه توقعي كه داراي چنين فرزندي گردد، بيچاره مردم اغفال شده اي كه حدود بيست سال از عمرشان گذشت و چنين افرادي بر آنها حكومت مي كردند. درود فراوان بر روح و روان امام خميني قدس سره نايب بر حق امام زمان (عج) كه با انقلاب عظيم خود اين نقاله هاي پليد استعمار را از اين كشور اسلامي بيرون انداخت، و به زباله دان تاريخ افكند.
اين تابلو روشن و گويا، بدون هر گونه ابهام نشان مي دهد كه دست هاي پنهان انگليس، اسرائيل و آمريكا، يك نفر بهايي را آن چنان در دربار شاه ايران به اوج قدرت رسانيد كه سلطان بي تخت و تاج شده بود و تنها اراده ي او كار مي كرد.
چرا؟ زيرا استعمار مي خواست، توسط او، رگ و ريشه كشور را به دست بهائيان بدهد، و به راستي اگر اين روند ادامه مي يافت، چه مي شد؟ جز اين كه ايران فلسطين دومي در چنگال بهائيان قرار مي گرفت. چنان كه فلسطين در چنگال اسرائيل قرار گرفت. اين نتيجه اي است كه خطيب هوشمند آقاي محمدتقي فلسفي رحمه الله در پرتو اطلاعات وسيعي كه از تلاش هاي بهائيان و اربابانشان داشت گرفته كه قبلا خاطرنشان شد.
خطيب توانا آقاي محمدتقي فلسفي رحمه الله در اين باره مي نويسد:
«من از همان موقع (سال 1334 شمسي) مي دانستم كه دكتر ايادي بهايي طبيب مخصوص شاه است، لذا در يكي از سخنراني هاي ماه رمضان سال 1334 ش در مسجد شاه (سابق) تهران كه از راديو هم پخش مي شد، صريحا گفتم: «اي اعليحضرت! مملكت ما اين همه طبيب مسلمان دارد، مردم ناراحت هستند از اين كه دكتر ايادي بهايي طبيب مخصوص شماست، او را عوض كنيد.»
ولي شاه او را تغيير نداد، حتي يك نفر به من گفت: شاه ناراحت شده و گفته است اين ها به طبيب من چكار دارند؟ وقتي كه كتاب ارتشبد سابق حسين فردوست را خواندم، معلوم شد كه شاه هرگز نمي توانست او را تغيير دهد. فردوست نوشته است: «من كه در دربار بودم نمي دانستم كه آيا شاه بر ايران سلطنت مي كند يا دكتر ايادي؟ زيرا ايادي بهايي ها را در همه جا گمارده و بر مردم مسلط كرده بود.» [2] .
عجيب اين كه دامنه ي تلاش دكتر ايادي براي گسترش بهائيت به خارج از كشور نيز رسيده بود. يكي از دانشمندان مي نويسد: در سال هاي 1328 تا 1346 براي امر تبليغ، به كويت رفت و آمد داشتيم، در آنجا مي گفتند: «شخصي ايراني به نام سلمان پور كه بهايي است، در كويت شغل بسيار مهم دارد، آن هم شغل كليدي، كه دولت كويت چنين پستي را حتي به ايرانيان اتباع خود كه چند پشت هم در كويت بوده اند نداده است.»
يكي از نمايندگان مجلس كويت، نقل كرد وقتي كه شاه به كويت آمد، دكتر ايادي همراهش بود، ما درباره ي روابط خارجي با شاه صحبت مي كرديم كه لازم است ايران در كويت، نقش مهمتري داشته باشد، او گفت: «شما هر كاري داريد به سلمان پور ايراني (بهايي) مراجعه كنيد.»
دولت كويت نيز با آن همه تعصب منفي كه نسبت به عجم ها داشت، نه تنها به سلمان پور كاري نداشت، بلكه دست او را به طور گسترده باز گذاشته بود. [3] .
* * *
[1] اقتباس از استاد علي دواني، زندگاني زعيم بزرگ آيت الله بروجردي، ص 36. 4.
[2] خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفي، ص 186.
[3] زندگاني زعيم بزرگ آيت الله بروجردي، ص 364 (به طور اقتباس).