بلعیده شدن قارون و اموالش

  • 1402/10/25 - 08:26

وهابیت، برای بی‌فایده بودن توسل، به حکایت حضرت موسی (ع) و بلعیده شدن قارون و اموالش متوسل شده‌اند؛ درحالی که روایت نقل شده ضعیف است و اشکالات محتوایی نیز دارد. در حکایت آمده خداوند خود پیشنهاد درخواست حضرت موسی از زمین برای بلعیده شدن قارون را داد و در قرآن این عمل را به خود نسبت داده است.

گنج قارون

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در فضای مجازی، شخصی با افکار وهابیت و مخالفت با توسل، با نقل داستان مشهوری از حضرت موسی علیه‌السلام، قصد دارد ثابت کند که توسل فایده‌ای ندارد و سفارش می‌کند، بدون توسل به انبیا و اولیا، خداوند را خطاب قرار دهید؛ وی می‌گوید: «زمانی که قارون با تمام گنج‌ها و خزانه‌هایش به زمین فرو می‌رفت، در مرحله اول از حضرت موسی علیه‌السلام درخواست کرد که او را نجات دهد و یک سوم اموالش را به حضرت ببخشد؛ حضرت موسی نپذیرفت. مرتبه بعد که تا سینه به زمین فرو رفت، گفت موسی! نصف اموالم را به تو می‌دهم، نجاتم بده. حضرت موسی علیه‌السلام نپذیرفت. وقتی داشت کامل در زمین فرو می‌رفت، گفت موسی نجاتم بده! تمام اموالم مال تو. بازهم حضرت موسی علیه‌السلام نپذیرفت؛ تا اینکه قارون در زمین فرو رفت. خدا فرمود: موسی! هزار بار به تو رو زد و کمکش نکردی؛ اگر یک بار به من می‌گفت، نجاتش می‌دادم. شما برای هدف‌های خود سراغ چه کسی می‌روید؟ به چه کسی متوسل می‌شوید؟ کافی است فقط یک مرتبه از خدا بخواهی!»[1]

در پاسخ به این کلیپ احساسی باید گفت، قارون یکی از بنی‌اسرائیل و از نزدیکان حضرت موسی علیه‌السلام بود که به او ایمان آورده، اما پس از همراهی با بنی‌اسرائیل و خروج از مصر، ثروتمند آمیخته با کبر و غرور و طغیان شد؛[2] افراد دلسوزی از بنی‌اسرائیل، نگران نتایج و آثار تکبر و مال‌اندوزی وی، هم برای خودش و هم برای دیگران شده و نصیحتش کردند.[3] اما قارون در پاسخ می‌گفت: «این ثروت را به‌وسیله دانشی که نزد من است به دست آوردم».[4]

قارون که به ظاهر از مؤمنان به شمار می‌آمد، مطیع محض اوامر خدا و پیامبرش نبود. آخرین درگیری او با پیامبر زمانش، دقیقاً چه بود که به بلعیده شدن او در زمین انجامید، در قرآن به صورت صریح بیان نشده است، اما خداوند می‌فرماید: «ما، او و خانه‌اش را در زمین فرو بردیم و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند و خود نیز نمی‌توانست خویشتن را یاری دهد».[5]

در برخی روایات، ماجراهایی درباره بلعیدن قارون و ثروتش توسط زمین بیان شده است: ابن‌عباس داستانی شبیه متن شبهه نقل می‌کند.[6] داستان‌های متفاوت دیگری نیز در این‌باره نقل شده است.[7] علامه طباطبایی در ارتباط با این گزارشات تاریخی می‌نویسند: «روایت اول موقوف است، یعنى از صحابه نقل شده، نه از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و روایت دوم نیز شامل سخنانی ناپسند بوده و از نظر سند نیز موقوف و بریده است و به همین دلیل، هر دو روایت، ضعیف ارزیابی می‌شوند.[8]

در روایت اول که مورد بحث ما است، غیر از ضعف سند، اشکالات محتوایی نیز وجود دارد؛ ازجمله اینکه خداوند به حضرت موسى علیه‌السلام پیشنهاد درخواست از زمین برای بلعیدن آنان را داد و این عذاب را به خود نسبت داده است و می‌فرماید: «ما، او و خانه‌اش را در زمین فرو بردیم و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند و خود نیز نمی‌توانست خویشتن را یاری دهد»؛[9] همچنین کسی که تهمت زنا به مؤمنی می‌زند، بر او حد جاری می‌شود؛ شهادتش پذیرفته نیست و فاسق بوده و مورد لعن خداوند در دنیا و آخرت و عذاب سختى براى آنهاست. حال اگر این فرد، پیامبر مرسل بوده و باید به عصمتش، برای پذیرش سخنانش، خدشه‌ای وارد نگردد و کسی بخواهد چنین تهمتی به او بزند، آیا مستحق عذابی غیر از این است؟ خداوند از بسیاری از گناهان می‌گذرد، اما از حق الناس نمی‌گذرد.

پی‌نوشت:
[1]. کلیپ منتشر شده در فضای مجازی.
[2]. سوره قصص، آیه 76.
[3]. سوره قصص، آیه 77.
[4]. سوره قصص، آیه 78.
[5]. سوره قصص، آیه 81.
[6]. الدر المنثور، سیوطی، ج‏5، ص136؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابى حاتم، ج‏9، ص3018.
[7]. تفسیر القمی، ج‏2، ص145.
[8]. المیزان، علامه طباطبایی، ج‏16، ص84.
[9]. سوره قصص، آیه 81.

تولیدی

دیدگاه‌ها

ابن‌عباس می‌گوید: «قارون پسر عموى حضرت موسی علیه‌السلام بود و همواره در جستجوى علم بود، تا آنکه دانش بسیارى جمع کرد؛ ... تا اینکه روزى حضرت موسى علیه‌السلام به او فرمود: «خداى تعالى به من دستور داده که از بندگانش زکات بگیرم؛ تو هم باید زکات مالت را بدهى». قارون نپذیرفت و به مردم گفت: حضرت موسى می‌خواهد مال مردم را بخورد؛ اول دم از نماز زد. شما اطاعتش کردید و دستورهایى دیگری داد و همه را پذیرفتید؛ آیا باز هم حرفش را گوش کرده و اموالتان را به او می‌دهید. مردم گفتند: نه! ولى چاره‌ چیست؟! قارون گفت: از یکى از زنان فاحشه بنى‌اسرائیل می‌خواهیم که حضرت موسى علیه‌السلام را متهم به زنا با خود کند! بنی‌اسرائیل هم به آن زن بدکاره گفتند: اگر شهادت دهى که موسى با تو زنا کرده است، هر چه بخواهى به تو می‌دهیم، زن هم پذیرفت. قارون نزد حضرت موسى علیه‌السلام آمد و گفت: از بنى‌اسرائیل بخواه تا جمع شوند و آنان را به آنچه خدایت فرموده، آگاه کن! حضرت موسى علیه‌السلام قبول کرد و به بنى‌اسرائیل فرمود: «پروردگارم به من دستور داده تا به شما بگویم، تنها خدا را بپرستید؛ چیزى را شریک او مگیرید؛ صله رحم کنید؛ اگر کسى زنا کرد، در صورتى که زن داشته باشد، سنگسارش کنید». بنی‌اسرائیل گفتند: هر چند که خودت باشى؟ فرمود: بله! گفتند: تو زنا کرده‌اى و باید سنگسار شوى! حضرت موسى علیه‌السلام با تعجب پرسید: «من زنا کرده‌ام؟!» اطرافیان قارون آن زن را برای شهادت حاضر کردند. پرسیدند درباره حضرت موسى علیه‌السلام چه شهادت می‌دهى؟ حضرت موسى علیه‌السلام از او پرسید: «تو را به خدا سوگند، راست بگو». زن گفت: چون مرا به خدا سوگند می‌دهى [راستش را می‌گویم] این مردم با پرداخت رشوه، از من خواستند که تو را متهم به زناى با خود کنم، ولی گواهی می‌دهم که تو پاکی و پیامبر خدایی! موسى با چشم گریان، به سجده افتاد؛ خدا وحى فرستاد که چرا می‌گریى؟ با اینکه من زمین را مسخر تو کرده‌ام؛ به زمین فرمان بده تا قارون را ببلعد. حضرت موسى علیه‌السلام به زمین گفت: «قارون و اطرافیانش را بگیر»، زمین پاهایشان را در خود فرو برد، آنان با وحشت و التماس، از حضرت موسى علیه‌السلام کمک خواستند! حضرت موسى علیه‌السلام دوباره به زمین فرمان داد که آنان را ببلعد! زمین آنان را تا گردن‌هایشان فرو برد؛ مجدداً فریادشان بلند شد، بعد از فرمان سوم حضرت موسى علیه‌السلام، زمین آنان را به صورت کامل بلعید! خدا به موسى وحى فرستاد که بندگانم هر چه نزد تو التماس کردند، پاسخشان ندادی! به عزتم سوگند اگر مرا می‌خواندند، پاسخشان را می‌دادم».

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.