اشكالات فرضيه جذب
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ محوريت دادن به خواستهها و تمنيات آدميان محصول رويش بذر سكولاريسم و دنیاگرایی است كه از زمين اومانيسم روييده است. يعنى همان نظام معرفتى كه انسان را محور هستى میداند و خواسته انسان و لذت و اميال او را اصیلترین اصل در نهاد انسانى میداند كه بالطبع همين خواستهها را مبناى نظام تشريع قرار میدهد. بنابراين طبيعى است كه در اين تئورى حرفى از خوبى و بدی مطلوبها نيست و نظام ارزشى فراتر از ميل و طلب انسان تصوير نمیشود و ملاكى براى سنجش مطلوبها معرفى نمیشود. به همين جهت است كه اريك فروم مدعى است كه بايد محبت به انسان و عدالت را جانشين خدا نمود و سخن از خدا را بايد كنار گذاشت.
درچنین نظام معرفتى، ارزش انسان نه در بعد الهى و ملكوتى او كه در خرد زمينى و عقل معاش انديش اوست. نتيجه آن كه خردگرایی و عقلگرایی اصالت پيدا میکند. درنهایت رفاه و تنعم انسان و خوشى و لذات او تعیینکننده مطلوبهای اوست و بهسازى زندگى انسان بهجای قرب الهى و كمال معنوى او مینشیند.
از اشكالات جدى اين فرضيه «تأکیدی» است كه بر «مطلوبهای حسى و مادى» و به عبارت دقیقتر «چرب و شیرینهای سرگرم كننده و زودگذر» میشود. «هميشه به ثروتهای بيكرانى كه در آينده به دست خواهيد آورد بينديشيد... همواره بگوييد من ثروتمندم... كارى كنيد كه واقعاً كودك درون شما يعنى ضمير ناخودآگاه شما ثروت را احساس كند و همان شرايط را براى شما فراهم كند.. احساس كنيد ثروت خود را و احساس كنيد رفاه خود را... به نمادهايى از ثروت مثل اسكناس، چك، و تصاوير شمشهای طلا خيره شويد و با آن معاشقه كنيد...»
رفاه و تنعم چنان برجسته میشوند كه اصلاً گرایشهای متعالى روح انسان و رشد معنوى و تكامل روحى وى در ميان اين همه مطالبات سطحى گم میشود و غايت هستى و هدفمندى خلقت بهکلی فراموش میگردد و هدف زندگى در عيش و عشرت و كاميابى حداكثرى خلاصه میشود و غايت بدینسان به ابتذال كشيده میشود. آنچه بهعنوان خواست و مطالبه انسان در اين گونه كتب و بخصوص در فيلم راز مثال زده میشود اسکناسهای سبز، خانه، ماشين، پست و مقام، تجهيزات زندگى، پول، امكانات خانه، اسكناس بيشتر... چندين و چندبار تكرار میشوند. مطلبى كه در اينجا به ذهن هر مخاطبى میرسد اين است كه چرا براى طرح فرضيه جذب و اثبات آن، سراغ موارد غیرمتعارف میروند. بهراستی چرا در موارد عادى زندگى، اصلاً قانون جذب طرحش بیمعناست و نتیجهای بر آن ترتب نيست مثلاً براى نوشيدن آب، رفتن به محل كار، كار با اتومبيل، صحبت با ديگران و هزار مورد ديگر كه هر روز براى انسانها تكرار میشود و همه هم جزء مطلوبیتهای زندگى انسان است نيازى به تجسم و تصور نيست ولى در رسيدن به ماشين آنچنانی، آغوش محبوب كذايى و.. بايد اين مطلوبها تجسم شود و تجسم شود و تجسم شود تا بالاخره به دست آيند؟ مگر غير از اين است كه اين تجسم مداوم باعث میشود كه اين خواستهها در عمیقترین لایههای وجودى انسان حك شود و اصولاً روان و روح انسانى با مطلوبیتهای محسوس و دمدستی عجين شود و حتى با نهاد او يكى شود؟
بهراستی مگر غير از اين بود كه با انتشار کتابهای «تكنولوژى فكر» و «قدرت ذهن» و «معجزه فكر» گلدكوئيست اوج گرفت و وسوسه میلیاردر شدن و ثروتهای نجومى عدهای را از فضاى کسبوکار به عرصه تخيل و تجسم كشاند و باعث بيچارگى و بیخانمانی افراد زيادى گرديد؟
الف) آمال پرورى جايگزين اقدام محورى
برنامهريزى و مديريت مقولهاى است كه انسان در عرصه زندگى از آن براى رسيدن به اهداف خود استفاده مىكند، هر كس در طول زندگى خود با مسائل و مشكلاتى روبروست. مثلاً يك دانشجو با مسائلى از اين قبيل مواجه است: چگونه درس بخوانم؟ چگونه زندگى زناشویی را تشكيل دهم؟ در زندگى با چه كسانى معاشرت داشته باشم؟ چه مطالعات و تحقيقاتى داشته باشم تا به موفقيت تحصيلى برسم؟ اوقات فراغت را چگونه سپرى كنم؟ و برنامهريزى و مديريت، اهداف را روشنتر و قابل دسترستر مىسازد، بهطوریکه هیچکس بر حسب تصادف به هدف خود نمىرسد بلكه با برنامهريزى به سمت تحول و دگرگونى مثبت و مفيد پيش مىرود، و انتخابهایش را عاقلانهتر مىكند تا سرانجام به مقصد برسد. برنامهريزى و مديريت يك روند فعّال و پويا در جهت هدفیابی و كامروايى است. كسب روزى، تحصيل، كار و فعاليت اجتماعى، ازدواج و زناشويى، روابط اجتماعى، صلهرحم، انجام وظايف اجتماعى و مسئوليتهاى فردى و گروهى و جملگى امورى هستند كه هر كس موظف است درباره آنها اطلاعات لازم را كسب نموده و با يك برنامهريزى دقيق براى موفقيت در آنها به تلاش و مجاهده بپردازد.
در فرضيه جذب آنچه «شاهکلید» محسوب میشود تمركز و تجسم مطلوب است نه اقدام عملى و برنامهریزی و مشورت. انرژیها نه در ميدان عمل كه در كنج خلوت به کار گرفته میشود. عرصه عمل و تلاش جاى خود را به گوشهنشینی و انزوا میدهد. فكر گرايى و خیالپردازی جايگزين ارتباط منطقى با دنياى خارج میشود و عملياتى كردن طرحها و ایدهها جاى خود را به «نگريستن آمال» میدهد. امام على (علیهالسلام) فرمود: عمل خود را رفيقت قرار ده و آرزويت را دشمنت... آرزوهايتان را دروغگو بدانيد و عمرتان را براى پرداختن به بهترين كارهايتان، غنيمت بشماريد و چنان صاحبان تشخيص و خِرد (به عمل) مباردت كنيد.
ب) رازِ راز
سؤال و ابهامى كه در اين فرضيه جواب قانعکنندهای به آن داده نشده است اين است كه طبق ادعاى قائلين، بزرگان بشريت اين قانون را فهميده بودند ولى آن را فاش نكردند تا بتوانند همچنان بزرگى را براى خود نگهدارند و در تاریخ بشريت ياد و نام ايشان ماندگار بماند و همه از موفقيت ايشان ياد كنند. با اين وجود ناکامیها و شکستهای ايشان چگونه بايد توجيه شود؟ و بالاتر اين كه چرا اين ابزار را فقط در يك جنبه به كار گرفتند؟ چرا حكما فقط حكيم ماندند؟ چرا از حكومت بیبهره بودند؟ و چرا حكمرانان چندان بهرهای از حكمت و علم نبردند؟ ايشان كه از اين راز بزرگ با خبر شدند چرا نتوانستند همهجانبه از آن استفاده كنند؟ یقیناً اين جواب كه «آنها نخواستند»، جواب قانعکنندهای نيست. تاريخ از افراد زيادى نام میبرد كه براى رسيدن به حكومت شب و روز نداشتند و به عشق آن چيزى كه در اين تئورى از آن به احساس و طلب ياد میشود، شب را به صبح میرساندند و اميدوارانه به پيش میتاختند اما كارى از پيش نبردند و با ناكامى سر به بالين خاك گذاشتند.
ج) چرا فقط ذهن؟
آنچه قانون راز روى آن تكيه میکند «آفرينندگى ذهن و قدرت خدا گونهی تفكر» است. از تفكر كه بگذريم تئورى راز در مورد ظرفيت ديگر استعدادهاى بشرى ساكت است و بلكه عادى بودن آنها را پذيرفته است خصوصاً در مورد قواى مادى مثل قدرت جسمى انسان، قدرت بينايى و شنوايى و بويايى و... فرضيه جذب ادعايى ندارد. هرچند ارتباط اين قوا با قوه تفكر در تئورى جذب تبيين نشده و مبهم گذاشته شده است ولى ادعاها در اين فرضيه بهگونهای است كه گويا نهفقط جهان پيرامون كه مابقى استعدادها و قواى انسانى در خدمت «ذهن آفرینشگر» قرار دارد.
وين داير كه از مدافعان جدى تئورى راز است در جایجای آثارش به تبيين اين مسئله پرداخته است. كلمات زير از گفتههای وى است:
«انسان معنوى از نيروهاى خارقالعاده ذهن در تأثیرگذاری بر اين عالم آگاه است، او نيك میداند كه ذهن معطوف به آرامش از هر نيروى فيزيكى قویتر است.[1] از طريق مراقبه و مكاشفه میتوان به ژرفترین سطوح ذهنى دسترسى پيدا كرد و در آن فضاى خاموش و نامرئى، از حكمت و هدايت بهرهمند شويم و از طريق ذهن است كه میتوان به بخش نامرئى وجود دستیافت.[2]
قدم اول در فعالسازی قدرت ذهن، تغيير تصاوير ذهنى است. رويدادهاى زندگى همه پرداخته تجسمات انسان است بنابراين بايد نيروى تجسم و تصور ذهن را باور داشت و به تغيير نگرش نسبت به خود، محيط پيرامون، ديگران و زندگى همت گماشت تا موجبات تغيير در واقعيت اين امور فراهم شود. آينده انسانها از راه شيوه تفكرى كه برمیگزینند رقم میخورد و در حقيقت آنها به آنچه تفكر میکنند تبديل میشوند.[3] پدیدههایی كه در زندگى انسانها اتفاق میافتد زاييده تفكر آنهاست نه مستقل از فكر.[4]
بايد توجه داشت تفكرات هرچند واقعيت خارجى ندارد اما اگر بهطور مناسب تقويت و درونى گردند بهطور عينى در قالب فيزيكى انسان عينيت مییابند و تجسم خارجى به خود میگیرند.[5] بنابراين افكار و اعمال رابطه علّى و معلولى با هم دارند، هم اعمال انسان برخواسته از تصورات و افكار اوست و هم افكار اوست كه باعث تحقق اعمال متناسب با همان فكر در زندگى میشود.[6]
براى تجربه معجزه ذهن، بايد صداهاى درونى كه از محدودیتها میگویند خاموش شوند. در اين مسير ضريب هوش پندارى باطل است، هوش و ساير تواناییهای ذهنى بیحد و بیکرانه است، تمامى هيجانات از ذهن سرچشمه میگیرند و آنگاه بازتاب آن بهصورت علائم و عوارض بيرون متجلى میشود.[7] اين قدرت ذهن كه از آن به «اداره كردن تصادفات» ياد میشود به اين معنى است كه هر چيزى كه میخواهید در ذهن شما اتفاق بيفتد در ذهن خود تصور كنيد. از درون بر آن تمركز كنيد و از بيرون به آن علاقه نشان دهيد و به تصور ذهنى عشق بورزيد. حالا انرژى درونى شما تصادفاتى را جذب خواهد كرد كه با آرزوهاى شما جور در خواهند آمد و ذهن بر هر چه تمركز پيدا كند همان توسعه پيدا میکند و بزرگ میشود.[8] اين قدرت ذهن، از زبان و بيان متأثر میشود، بيان كلمات و عبارات باعث میشود بدن فيزيكال به همان راهى برود كه اظهار شده است.»[9]
ملاحظه:
حقيقت آن است كه ديدگاه روان شناسان در مورد ذهن علاوه بر تشتت و تعددى كه دارند از طرف ايشان در حد يك احتمال و امكان مطرح شده است نه بيشتر. ليال واتسن روانشناس معروف قدرت آفرينندگى ذهن را در حد يك احتمال قابلتوجه مطرح نموده نه مسئلهای اثباتشده و قابل دفاع. وى احتمال داده است امور اغواکنندهای مثل پرى، هيولا، انسان خونآشام، آدم گرگ نما، شبح، روح شرير و بشقابپرنده در آينده بهصورت عينى وزن و اندازهگیری شوند و بهگونهای شوند كه حتى تجربهگراترین دانشمندان هم با آن اعلام موافقت نمايند. چرا كه ممكن است اين امور مربوط به بخشى ناشناخته از ذهن باشد كه «قدرت آفرينش فيزيكى» دارد...
چ) برد تئورى راز
اساسیترین ابهام در فرضيه جذب به فرض صحت ادعاهاى منسوب به یافتههای فيزيك كوانتوم «ميزان اثرگذاری قدرت تجسم» و به عبارت دقیقتر «برد قدرت ذهن» است. اگر اصل «قدرت جذب» را براى قوه تفكر مسلم بنگاريم اين قوه تا كجا اثرگذار است؟ محدوده تأثیرگذاری آن كجاست؟ مثلاً آيا با قدرت تفكر میشود قوه بينايى يك فرد نابينا را طى يك هفته برگرداند؟ يا ديگرى میتواند يك عقبمانده ذهنى را با «تجسم بهبودى وى» درمان كند؟ يا اصلاً میتوان تصور كرد با استفاده از تئورى جذب يك موجود جديد ايجاد نمود؟ اینها مواردى است كه به قطع از شمول تئورى جذب فراتر است و اینگونه معجزهگریها در تئورى جذب، راهى براى طرح و قبول ندارد.
د) وحدت كلمه مدعيان
اين تئورى در بين مدعيان و مبلغان داخلى يك «پيوست» دارد كه اين پيوست در نسخههای خارجى وجود ندارد. در بين مروجان خارجى مثل آنتونى رابينز، وين داير ولوئير هى و.. آنچه معيار و ميزان است «طلب» انسان است و بس. يعنى فقط تصور يك مطلوب كافى است كه آن مطلوب بهخدمت انسان درآيد، اما مدعيان داخلى بنا بر اقتضاء ارزشهای دينى و فرهنگ بومى مردم «توجه به خدا» را هم به اين قانون ضميمه کردهاند. به عبارت واضحتر میگویند: «تو مطلوب خود را تصور كن و بر اين تصور ممارست كن خداوند آن را به تو میدهد» يعنى هرچند معطى را خداوند میدانند اما باز خداوند با محوريت «ذهن» و از كانال پدیدهای شگفت به نام «تفكر» اقدام به اين اعطاء میکند بهعبارتدیگر از حيث منشأ بودن ذهن و قدرت والاى آن با مدعيان خارجى مشترکاند.
ز) ابهام در نسبت بين قواى معنوى
ارتباط و نسبت بين تجسم و اراده چيست؟ آيا تجسم، بلاواسطه و مستقیم، راه بر مطلوب است و دست تجسمگرا را میگیرد و به مطلوب میرساند و به عبارتى خودش «قدرت خلق و آفرینندگی» دارد؟ يا اين كه تجسم و تفكر زمینهساز اراده است (زمینهساز چه از نوع ايجاد عوامل و اسباب و چه از نوع انگيزه بخشى و چه از نوع مشوق و الهامبخش نسبت به راههای دستيابى به مطلوب)؟
نسبت قانون جذب با عمل انسان چه نسبتى است؟ اگر به عمل، عامل ديگرى (به نام تجسم و تفكر) بايد ضميمه شود چرا اين عامل در بسيارى از درخواستها و طلبهای انسان وارد نمیشود و اثرگذار نيست؟ دانشآموزی را فرض كنيد كه جهت قبولى تلاش میکند و هيچ تجسمى و تصورى و تفكرى از قبولى خود (بهعنوان يك برنامه) ندارد و بعد از تلاش و جديت موفق میشود چرا مدعيان قانون جذب، اینگونه موارد را در قانون جذب به بررسى نمیگذارند.
دو پرسش اساسى:
آفرينش گرِ ذهن آفرینشگر؟
بهراستی نقش خالق هستى در فرايند نقشآفرینی ذهن چيست؟ عمل ذهن و عکسالعمل كائنات چه نسبتى با مبدأ آفرينش دارد؟ آيا خالق ذهن، ذهن را در فرايند تصرف به حال خود رها كرده يا اين كه لحظه به لحظه ذهن اين توانايى را از مبدأ آن دريافت میکند؟
چرايى فرايند جذب (غايت در اين فرضيه)؟
يكى از مبناییترین سؤالات در ارتباط با تئورى راز «چرايى فرايند جذب» است. توضيح روشنتر آنکه مفهوم «غايت» چگونه در فرضيه راز توضيح داده میشود؟ خالق ذهن چه هدفى از تعبيه اين قوه در انسان داشته است؟ جواب به اين سؤال هرچه باشد خود يك تبيين خاص از هستى (نوعى جهانبینی) است و بردارنده يك نگرش خاص به هستى خواهد بود.[10]
پینوشت:
[1] . ویندایر، اعجاز واقعی، تهران: نشر هامون، 1390، ص 109
[2] . ویندایر، اعجاز واقعی، تهران: نشر هامون، 1390، ص 61.
[3] . ویندایر، عرفان، تهران: نشر شرکت سهامی انتشارات، 1393، ص 71.
[4] . ویندایر، عرفان، تهران: نشر شرکت سهامی انتشارات، 1393، ص 74.
[5] . ویندایر، عرفان، تهران: نشر شرکت سهامی انتشارات، 1393، ص 110.
[6] . ویندایر، عرفان، تهران: نشر شرکت سهامی انتشارات، 1393، ص 84.
[7] . ویندایر، اعجاز واقعی، تهران: نشر هامون، 1390، ص 291.
[8] . ویندایر، خود حقیقی، تهران: نشر پارسه، 1394، ص 37.
[9] . ویندایر، خود حقیقی، تهران: نشر پارسه، 1394، ص 44
[10] . حمزه شریفیدوست، کاوشی در معنویتهای نوظهور، قم: نشر صهبای یقین، 1391، ص 337.
جهت مطالعه بیشتر بنگرید به: حمزه شریفیدوست، کاوشی در معنویتهای نوظهور...
افزودن نظر جدید