قضاوتها و بدعتهاى عثمان

1 - عبيد الله بن عمر ، هرمزان و دختر خرد سال او را بدون هيچ گناهى به قتل رساند . ( 3 ) عثمان بجاى اينكه وى را به مجازات برساند ، بر فراز منبر رفت و گفت : " قضاى الهى چنين بوده كه عبيد الله ( فرزند عمر بن خطاب ) هرمزان را بكشد . با اينكه هرمزان مسلمان بوده ، و ليكن اكنون ديگر وارث ندارد و وارث او شما مسلمين هستيد و من نيز امام شما هستم و او را عفو مى كنم . . . " . ( 4 ) 2 - مردى با زنى از قبيله جهينه ازدواج كرد . زن پس از شش ماه بچه‌اى به دنيا آورد . شوهرش نزد عثمان رفت وقضيه را به او گفت . عثمان امر كرد كه زن را سنگسار كنند . على عليه السلام پس از با خبر شدن از ماجرا نزد عثمان آمد و به وى گفت : تو چه مى كنى ؟ حكم اين زن سنگسار نيست ، خداى تبارك و تعالى مى فرمايد : " وحمله و فضاله ثلاثون شهرا " و جاى ديگر مى فرمايد : " والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين " ، پس دوره شيردان 24 ماه است و دوره باردارى شش ماه . عثمان گفت : به اين مطلب پى نبرده بودم . سپس دستور داد زن را برگردانند . ولى كار از كار گذشته بود ، چرا كه زن نگون بخت را سنگسار كرده بودند . . . " . ( 5 ) در اين واقعه حكم جاهلانه عثمان منجر به مرگ اندوهبار زن بىگناه گرديد . ( 6 ) 6 - پيامبر ( ص ) هنگامى  كه از مدينه خارج مى شدند نماز خود را شكسته مى خواندند ( يعنى نمازهاى چهار ركعتى را ، دو ركعت مى خواندند ) . ( 7 ) حتى خلفاى قبل از عثمان نيز ( ابوبكر وعمر ) در مسافرت نماز خود را شكسته بجاى مى آوردند ، ولى عثمان اين سنت پيامبر ( ص ) را تغيير داد و در مسافرت نماز را كامل بجا آورد . ( 8 ) عبد الله بن عمر در اين خصوص مى گويد : نماز مسافر دو ركعتى است و هر كس كه سنت پيامبر ( ص ) را ترك كند [ و يا با آن مخالفت نمايد ] كافر است . ( 9 ) 4 - يك بار عثمان در نماز عشاء ، - در ركعت اول و دوم - حمد و سوره نخواند و قضاى آن را در ركعت سوم و چهارم بجاى آورد . ( 10 ) عثمان و پايه گذارى حكومت اموى به عبارتى مى توان حكومت عثمان را سر آغاز حكومت بنى اميه نام گذارد . در قرآن از بنى اميه به عنوان " شجره ملعونه " ياد شده است . ( 11 ) پيامبر ( ص ) نيز مى فرمود : " بنى اميه وبنى حنيفه وبنى ثقيف ، شر عرب هستند " . ( 12 ) عثمان فرزندان اميه وابوسفيان را بر جان و مال و ناموس مسلمانان مسلط نمود ( 13 ) و بيت المال مسلمين را در اختيار آنان قرار داد . عثمان خود مى گويد : " اگر كليدهاى بهشت در دست من بود ، آنها را به بنى اميه مى دادم تا اينكه آخرين نفر آنها نيز وارد بهشت گردد " ، ( 14 ) گويا عثمان سوگند خورده بود كه كاملا به وصاياى ابو سفيان عمل نمايد . يك بار ابوسفيان به عثمان گفت : " . . . حال كه خلافت به دست تو رسيده ، " همچون گوى " ( = توپ ) با آن بازى كن وبنى اميه را ميخها ( و ستونهاى استوار ) خلافت گردان ، اين خلافت چيزى جز پادشاهى نيست و من چيزى از بهشت و دوزخ نمى دانم . . . " . ( 15 ) ابو سفيان در اواخر عمر خود كور شده بود ، در آن ايام نيز نزد عثمان آمد و از وى پرسيد : آيا كسى ( به جز من و تو ) در اينجا هست ؟ عثمان گفت : نه . ابو سفيان گفت : " خدايا كار را به همان وضع جاهليت برگردان . . . " ، ( 16 ) و عثمان در حكومت خود چنان كرد كه از اسلام چيزى جز نام آن باقى نماند . چپاول بيت المال ، ضرب و شتم مخالفين ، اعطاى امارت بلاد به بنى اميه و بدعتهاى او كار را به جائى رساند كه برادرش وليد - در محراب نماز مسجد كوفه - شراب استفراغ مى كرد . ( 17 ) عثمان داماد خود مروان بن حكم را امير مدينه نمود . مروان اذيت و آزار مردم را از حد گذراند . هم او بود كه سنت فحاشى به امير المومنين على بن ابى طالب ( ص ) را بر منابر سنت كرد . ( 18 ) پيامبر ( ص ) وقتى حكم ( پدر مروان ) را مى ديد مى فرمود : " واى بر امت من از آنچه كه در صلب اين ( مرد ) است " ، ( 19 ) مروان فردى بود بد دهن ، فحاشى ( 20 ) وقسى القلب . دقيقا يك چنين فردى مورد احتياج عثمان بود تا پايتخت حكومت خود ( مدينه ) را كنترل كند ! عثمان چنان مروان را به خود نزديك كرده بود كه در حقيقت مروان پس از عثمان ، شخص اول حكومت محسوب مى شد . صلحاى كوفه نيز گرفتار دست سعيد بن عاص شده بودند . عاص بن سعيد يكى از مشركينى است كه در جنگ بدر كشته شده است . ( 21 ) عثمان اينك فرزند وى ( سعيد بن عاص ) را - براى انتقام گرفتن از مسلمين - امير كوفه نموده است . امارت سعيد بن عاص يعنى زدن افراد و تبعيد آنها . عبد الله بن ابى سرح نيز بر امارت مصر گمارده شده است . وى برادر رضاعى ( شيرى ) عثمان مى باشد . فرياد مصريان از دست ظلمهاى او بلند شده بود . ( 22 ) يك بار مردم نامه‌اى به عثمان نوشتند و از تعديات وى شكايت كردند ، ولى عثمان به شكايت آنها توجهى ننمود ، در عوض عبد الله بن ابى سرح يكى از شكايت كنندگان را آنقدر زد تا وى را كشت . ( 23 )