ملی گرایی
هخامنشیان، چه در هسته تمدن و چه در پوسته آن، حقیقتاً حرفی برای گفتن نداشتند. در پوسته، کل تخت جمشید و آثار هخامنشی به اندازه یک صدم اهرام جیزه(در مصر)، عظمت و ابهت ندارد. در هسته تمدن(انسان متفکر و متعالی)، هخامنشیان برای حفظ قدرت، به پدر و برادر و ناموس خود رحم نکردند.
باستانگرایان، شعار بازگشت به هویت کهن را سرمیدهند، اما ظاهرشان و باطنشان، تار و پود وجودشان، همگی غرب زده و مرعوب غرب است. آنان حتی تاریخ را به گونهای روایت میکنند که در نهایت، خواسته یا ناخواسته، منفعتی به غرب برسانند. به عبارتی برای غرب قصه گویی میکنند.
باستانگرایان به باورهای ما میتازند، اما وقتی ما برای پاسخ دادن به ایشان، از معایب هخامنشیان میگوییم، آنها به ما میگویند که انصاف داشته باش و از خوبیهای هخامنشیان هم بگو! پاسخ میدهیم مگر اینها خودشان از خوبیهای باورهای ما میگویند؟ چرا خودشان حاضر نیستند با انصاف درباره خوبی باورهای دیگران سخن بگویند؟
«دهانه غلامان»، یک شهر باستانی بوده است. در سالهای اخیر، برخی این منطقه باستانی را نمادی از شکوه و عظمت معماری هخامنشی خواندهاند. اما واقعیت آن است که نمیتوان ادعا کرد این شهر به دست هخامنشیان ساخته شده باشد، بلکه این شهر در اشغال هخامنشیان بوده است.
رسانههای باستانگرا، هر جا به ضررشان باشد، تحلیلهای رسانههای غربی (ولو درست باشد) را نمیپذیرند. اما هر جا به سودشان باشد، القائات رسانههای غربی (ولو دروغ و شایعه باشد) را میپذیرند. از جمله در داستان بیانیه اقدام مشترک اعضای شورای همکاری خلیج فارس و روسیه که این رسانهها به طرزی عجیب، بدون اندکی مطالعه، القائات رسانههای انگلیسی را بازنشر کردند.
علی کریمی با سوء استفاده از هویت خواهرش، 770 میلیارد تومن چک صادر کرد و چون این چکها برگشت خورده، اکنون خواهر علی کریمی در زندان به سر میبرد. کسی که از حقوق بشرِ کوروش دَم میزد و شعار زن، زندگی، آزادی سر میداد، به ناموس خودش رحم نکرد.
استوانه کوروش (که منشور کوروش هم نامیده میشود) از جمله موضوعاتی است که پیرامون آن، شایعات و دروغهای متعددی منتشر شده است. در این مستند، کوشیدیم که واقعیت را بیان کنیم.
شهرام جلیلیان، استاد دانشگاه چمران، سالها بر سر سفره نظام نان خورد و هزار محبت بیدریغ دید. اکنون در نامه به وزیر علوم، تحقیقات و فناوری، لب به تهدید باز کرده که به هر طریق، ولو با "نامردی"، چنین و چنان خواهم کرد.
حکیم ابوالقاسم فردوسی به صراحت از رفتارهای داراب سخن میگوید. برای نمونه، از بیرحمیهای او که حتی به زنان و کودکان رحم نکرد؛ از سرکوب مخالفان و...، این در حالی است که جریان باستانگرا، هرگونه انتقاد از پادشاهان ایران باستان را با برچسب وطنفروشی همراه میکنند. اکنون باید پرسید که آیا فردوسی هم وطنفروش بود؟
جریان باستانگرایی ضد اسلامی، در ایران، مصر، عراق و... یک جریان استعماری است که از پدری یهودی و مادری انگلیسی و فرانسوی و... متولد شد. هدف این جریان، جعل و اغراق در تاریخ و سوء استفاده از آثار باستانی به منظور فخرفروشی و تضعیف اسلام است.
حکیم ابوالقاسم فردوسی، به روشنی حقایق تاریخی را بیان میکند و از رفتارهای نادرست پادشاهان و اشراف ایران باستان سخن میگوید. به عنوان مثال، وی داستان ازدواج بهمن اردشیر با دخترش همای را بازگو کرده و به رفتار بیرحمانه همای برای حفظ تاج و تخت تصریح میکند.
سران سیاسی و مذهبی زرتشتی، هر چند در منابع خود از اسکندر با عنوان «گُجَستَک» یعنی ملعون یاد کردند، اما از سویی دیگر مدعی شدند که او ایرانی الاصل بود و اگر ما شکست خوردیم و کشور را تحویل او دادیم، اقلاً تحویل بیگانهی بدکار ندادیم، بلکه تحویل یک ایرانیِ بدکار دادیم!
اسکندر مقدونی در منابع زرتشتی با لقب «گُجَستَک» شناخته میشود؛ یعنی «ملعون». چراکه اسکندر برای نابودی زرتشتیگری، هر چه توانست انجام داد. از سویی دیگر، حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه، چهرهای خردمند، دادگستر و شریف از اسکندر نشان میدهد. این تصویرسازی، خود نشان میدهد فردوسی از جهت باور و احساس، با دین زرتشتی، سر سازش نداشت.
امروز برخی تلاش دارند که از سلسله هخامنشیان، به عنوان یک حاکمیت آرمانی یاد کنند. دلیل این خطای شناختی، ناآگاهی از حقایق تاریخی است. هخامنشیان، سلسلهای بودند که نقاط قوت بسیار و نقاط ضعف فراوان داشتند. از جمله آن که آنان با مخالفین و منتقدین خود، به بیرحمانهترین شکل ممکن برخورد میکردند.