آسيب شناسي مشترك

نتقامجویی در مضمون بخشی از فیلمهای این بخش را میتوان به عنوان مجازات برای ظلم انسانهای تبهکار و بزهکار در نظر گرفت؛ ولی نباید این امر را فراموش کرد که در این فیلمها مجازات از راههای قانونی و براساس هنجارهای اجتماعی، ناپسند و ناممکن شمرده میشود که حاصل چنین نگرشی، ایجاد هرج و مرج و بیقانونی در اجتماع انسانی است.

قهرمانها و الگوهای فیلمها، تأثیر شگرفی در تغییر بینشها و کنشهای انسانی دارند. مخاطبی که با فیلم و شخصیتهای داستانی آن ارتباط برقرار میکند، در این پروسۀ تحول قرار میگیرد و اموری را از شخصیت داستانی، دریافت و از آن تبعیت میکند. نکتۀ بسیار مهم در این زمینه، نوع شخصیت داستانی و چگونگی پرداخت و نگاه به آن است.

میل به قدرت در انسان یک مسئله فطری است، جهتش نامحدود بوده و تعیّن خاصی ندارد. با توجه به اینکه با توسعه معلومات و معارف، انسان نیز جهت و تشخّص خود را پیدا کرده و به این تشخیص میرسد که چه کاری شدنی است و او میتواند انجام دهد و همچنین چه قدرتی برای انسان دست یافتنی است و میتواند آن را تحصیل کند.

بعضی از کسانی که به دنبال ارتباطات نامشروع هستند، لهو و لعب را در فرقههای مروج (عرفان وارهها) مشاهده کرده و به همین دلیل برای دست یابی به لذتهای زود گذر و غیر شرعی، به این مکاتب گرایش پیدا میکنند.بسیاری از عرفان وارهها این طور نشان داده میشود، که پیروی از هوای نفس، و افتادن در دام مواد مخدر، الکل و شهوت جنسی غیر مشروع میتوان به معنویت رسید.

هویت، عبارت از مجموعه خصوصیات و مشخصات اساسی اجتماعی، فرهنگی، روانی، فلسفی، زیستی و تاریخی همسان است که به رسایی و روانی بر ماهیت یا ذات گروه، به معنی یگانگی یا همانندی اعضای آن با یکدیگر، دلالت کند و آنها را در یک طرف زمانی و مکانی معین به طور مشخص و قابل قبول و آگاهانه از سایر گروهها و افراد متعلق به آنها متمایز سازد.

برخی از افراد گرویده به عرفانهای کاذب و دروغین، به دلیل مشکلات عقیدتی و فکری بوده که منشأ آن عدم معرفت به گزارههای دینی و عرفانی است. نگاه این گونه افراد به خداوند و عرفان اسلامی، نگاه معرفت شناسانه نیست. بنابراین عمده دلیل گرایش برخی از جوانان به این فرقهها، بیشتر به خاطر مسائل مربوط به ضعف در عقیده و ایمان و معرفت نسبت به خداوند متعال است.

با وجود توسعهی دامنهی ابعاد مادی در زندگی جوامع مدرن انسان زمانهی ما نتوانسته از میزان احساس نیاز ریشه دار و همیشگی او به معنویت خواهی بکاهد. رچند دههای است که به اقتضای بازار گرم معنویتهای کاذب، طرح مباحث به ظاهر عرفانی و معنوی به شدّت گسترش پیدا کرده است. از همين روي، عرفانهای کاذب در راستای مقابله با آموزههای دینی، روي كار آمدند.

اگر عرفان را حالتی ملکوتی و حقیقتی روحانی و الهی بدانیم، باید مایه و ریشه آن را در اعماق قلب و باطن جان و سرّ وجود آدمیان جستجو کرد. پس باید گفت: عارف حقیقی کسی است که قواعد عرفان را از مقرّبان درگاه حق و صدّیقان و صالحان و اولیای واقعی گرفته باشد و خود را محقّق به آن حقایق نموده و جان را منوّر به نور ملکوت کرده باشد.

در عصر حاضر که عصر ارتباط سریع است، بهگونهای که هرچه در هر جای این کره خاکی اتفاق میافتد در همه جای آن در همان روز جلوی دیدگان مردم قرار میگیرد، سیل عرضههای مختلف در عرصههای گوناگون به مردم هجوم آورده است که عرفان یکی از آنها بوده و با عنواین و اشکالات متفاوت از سراسر دنیا در حال عرضه است.

اساس معنویت، ارتباط با خداست و این ارتباط در گرو معرفت اوست؛ البته اگر معرفت خدا درست بررسی شود، خواهیم دید که ارتباط با او همان معرفت اوست؛ زیرا معرفت خدا هنگامی در شکلگیری معنویت مؤثر است، که صرفا ذهنی و نظری نباشد، بلکه هستی و حیات انسان را دگرگون کند و او را در نور الهی غرق سازد. «توحید، اقیانوس بیکرانهای است که اولیای خدا در آن غرق میشوند.»

اخلاق به معنای خصلتها و رفتارهایی است که انسان را در مسیر شکوفایی استعداد روحی پیش میبرد. از این تعریف پیداست که اخلاق بر معنویت استوار است. برخوردار نبودن از معنویت ممکن است اخلاق ظاهری و منفعتطلبانه را شکل دهد که بسیار شکننده و ناپایدار است؛ بهطوری که شخص برای جلوگیری از تعرض دیگران به حریمش، یا برای اینکه او را مورد احترام و محبت قرار دهند، به دیگران تعرض نمیکند.

همینطورکه انسان در مسیر رشد معنوی پیش میرود، ایمان او نیز افزایش مییابد. در واقع افزایش ایمان، موجب حرکت در راه رشد معنوی است؛ بنابراین ایمان مراتب گوناگونی دارد؛ مراتب آغازین آن ضعیفتر و مراتب پیشرفتهاش نیرومندتر است. به تناسب آن، شکوفایی معنوی افراد نیز کاهش و افزایش پیدا میکند؛ یعنی ارتباط قلبی با خدا، متناسب با ایمان، کم و زیاد میشود.

فقر و نیاز یعنی چه و دامنۀ آن تا چه اندازه گسترده است؟ فقر انسان نسبت به خداوند دو جنبه مهم دارد: عمق و گستره. به لحاظ عمق، فقر انسان به خداوند با سایر موجودات هیچ تفاوتی ندارد؛ یعنی نه در شئون زندگی، بلکه در اصل وجود به خدا نیازمند است و اساس هستی انسان همین فقر و نیاز به خداست؛ مثل سایر موجودات.

دعا «رابطه قلبی شما با خداست» و پایه اصلی آن امید است. امید «دلها را مشتعل میکند و منوّر نگه میدارد» و موجب «نشاط و حرکت» میشود. از اینرو «تأثیرات معجزه آسایی بر روی دل انسان دارد و دلهای مرده را زنده میکند.» دلهایی که از حق اثر نمیپذیرند، یا به باطل مشغولند، با دعا متحول میشوند. هنگامی که انسان از سر نیاز بهسوی خدا میآید، خداوند دل او را میرباید و معجزه اتفاق میافتد.