صبح ازل کیست؟

  • 1392/02/24 - 23:11
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ میرزا یحیی صبح ازل برادر حسینعلی نوری شخصی بود که وصایت علی محمد باب را بر عهده گرفت. اما طولی نکشید که حسینعلی نوری حق برادر را خورد، او را کنار زده و به تیرگی بطلان این آیین رنگ بیشتری بخشید.
baha

میرزا یحیی در سال (1246) متولد شده و از طرف پدر با میرزا حسین علی بهاء برادر بودند مادر او در کوچکی فوت می کند و بطوری که نقطة الکاف از قول بهاء در صفحه (239) می نویسد: من مشغول تربیت جناب اول بودم و درس فارسی را خواندند و عربی را اقبال نکردند و خط نستعلیق را نیکو پیش بردند و اشعار اهل معرفت و توحید را دوست می داشتند.
مولف نقطة الکاف می گوید: از ایشان سوال نمودم که راه میل شما به این سلسله از چه سبب گردید؟ فرمودند اول بلوغ ظهور امر حضرت (باب) شد دوست داشتم تقلید عالمی از علماء دین نمایم در آن هنگام جناب اخوی (بهاء) اصحاب حضرت را به خانه می آوردند و شب ها صحبت می داشتند و نوشتجات ایشان را می خواندند که در او فقرات فاء آه یا الهی بسیار داشت جذابیت روح این کلمه دل مرا گرفت و محبت ایشان رسوخ نمود. [1]
از این نوشته معلوم می شود که میرزا یحیی به خاطر صفر سن و صفاء سریرت تحت تاثیر تبلیغات برادرش بهاء و دیگر اصحاب باب که به منزل ایشان رفت و آمد داشتند واقع شده و در ابتدای امر روی همان صفا و سادگی و عقیده ی باطنی خود جوش و خروش و حرارتی پیدا کرده و از جمله ی اصحاب پر حرارت سید باب قرار گرفت.
و روی همین حرارت و جوش و خروشش بود که: در سفر مازندران چون صحبت حاجی محمد علی قدوس و طاهره قرة العین را درک نمود، از جانب ایشان بی نهایت در مورد ملاطفت و محبت  تکریم مخصوص واقع شده و سپس از جانب سید باب هم در سال (1265) به مقام وصایت منصوص و متعین گردید.
نقطة الکاف می نویسد: من در مازندران چهار ماه یا زیاده قبل از اسیری و بعد از آن شبانه روز در خدمت آن جناب بودم و آنچه از آن جناب استنباط کردم بسیار با شور و سرور بودند و مکرر آیات می فرمودند با لحن خوشی که روح افزای جان مردگان می بود و بسیار منقطع و مجرد فطری ایشان را یافتم. [2]
و بعید نیست که با همان حرارت و شعف نامه هائی برای سید باب نوشته و در ضمن نامه های خود از آیات و مناجات های ساخته ی خویش نیز خطاب به سید باب درج نموده است، و از همین راه نظر سید را کاملا جلب و جذب کرده و مقدمات وصایت خود را فراهم ساخته است.
و این معنی از رساله ی للثمره کاملا فهمیده می شود، چنان که می گوید: از عنصر ابهی سمی یحیی (ع) الواح مسطوره که از جوهر و  له و ساذج انجذاب متجلی گشته مشاهده الشکر لمجلیه جل و عز.... الخ. [3]
و کلیشه ای را که ملاحظه می فرمائید عین خط صبح ازل است که از روی خط سید باب استنساخ کرده و برای ادوارد برون فرستاده است،  عین این قسمت در صفحه 11 ثمره 2 از رساله ی للثمره مندرج است.
و در این جهت هیچگونه اشکال و تردیدی نیست که سید باب او را برای مقام وصایت و نیابت خویش معین کرده است و تا مدت مدیدی همه ی بابی ها حتی خود میرزا بهاء از جان و دل در مقابل او خضوع کرده و فرمان او را واجب الاطاعة می دانستند.
ادوارد برون در مقدمه ی نقطة الکاف (لح) می نویسد: بعد از قتل باب در سال (1266) صبح ازل نوزده ساله بود و عموم بابیه بلا استثناء او را بدین سمت شناختند و او را واجب الاطاعة و اوامر او را مفروض الامتثال دانستند و متفقا در تحت کلمه ی او مجتمع گردیدند، صبح ازل در آن اوقات تا واقعه ی هایله مذبخه تهران که عمده روساء و عظمای بابیه در آن واقعه شربت مرگ چشیدند، تابستان ها را در شمیران در حوالی طهران و زمستان ها را در نور مازندران می گذرانید و تمام اوقات خود را به نشر و تعلیم آثار باب و تشیید مبانی دین جدید می پرداخت، بعد از آنکه در روز یکشنبه 28 شوال سال (1268) سه نفر از بابیه بقصد ناصر الدین شاه به طرف او تیر افکندند و نتیجه این حرکت آن شد که حکومت قریب چهل نفر از مشاهیر بابیه را دستگیر نموده... صبح ازل در آن حین در نور بود فی الفور به لباس مبدل به بغداد گریخت.
موضوع وصایت صبح ازل به اندازه ی روشن و واضح است که حتی خود بهائی ها نیز نتوانسته اند آن را رد و انکار نمایند، و ناچار مجبور شده اند که این قسمت را تاویل کنند.
مقاله سیاح [4] و کواکب الدریه می نویسند: و چون از برای بهاء الله در طهران شهرت عظیمه حاصل و قلوب ناس به ا, مایل با ملا عبدالکریم در این خصوص مصلحت دیدند که با وجود هیجان علماء و تعرض حزب اعظم ایران و قوه ی قاهره امیر نظام باب و بهاء الله هر دو در مخاطره ی عظیمه و تحت سیاست شدیده اند پس چاره باید نمود که افکار متوجه شخص غائبی شود به این وسیله بهاء الله محفوظ از تعرض ناس ماند، و چون نظر به بعضی ملاحظات شخص خارجی را مصلحت ندانستند قرعه ی این فال را به نام برادر بهاء الله میرزا یحیی زدند باری به تایید و تعلیم بهاء الله او را مشهور در لسان آشنا و بیگانه معروف نمودند و از لسان او نوشتجاتی بحسب ظاهر به باب مرقوم نمودند... الخ.
در این کلمات اعتراف می شود در مرتبه ی اول به تحقیق و صدور توقیع وصایت از جانب سید باب درباره ی صبح ازل و به نام او. ثانیا به رسیدن نوشتجاتی از لسان او به سید باب که ما هم به این معنی اشاره کردیم. و اما آن تاویلی که گفته شده است.
1- جعل نوشتجات از لسان صبح ازل موجب اغواء و اضلال سید باب بوده است آنهم در چنین امر بزرگ و مهم.
2- در آنروز که هنوز پیروان درجه اول (از علماء و حروف حی) زنده بودند چگونه میرزا بهاء در مخاطره عظیمه بود و اهمیت او در عرض اهمیت خود سید باب بوده است.
3- معلوم میشود که میرزا بهاء برای ریاست و تحصیل مقصد سری خویش از آن روز چنین مقدمه ی را تهیه و آماده کرده و به این وسیله توقیعی درباره وصایت برادرش از سید باب تحصیل نموده است.
4- معلوم میشود که موضوع وصایت را میرزا بهاء پیش از خدا و پیغمبر مجعول او سیدباب می دانسته است و یا این مقدمه سید باب و خدای او را بر این امر وا داشته است.
5- سید باب و خدای او و میرزا بهائ مدت پانزده سال پیروان بی چاره و گوسفندان خدا را اضلال کرده و به جای میرزا بهاء، صبح ازل را برای آنان معرفی نموده اند.
6- مدت پانزده سال میرزا بها برخلاف عقیده ی خود و بر خلاف حق و واقع از صبح ازل تجلیل و تعظیم نموده و مردم را اغواء و اضلال کرده است.
7- میرزا بهاء وسیله ی ضلالت و گمراهی و بدبختی یک مشت پیروان ازل و خود ازل شده است که پس از پانزده سال شروع به بدگوئی و فحش و تکفیر و تفسیق او نموده است.
8- در این صورت اگر اسمی از موضوع وصایت برده نمی شد، و یا اگر اقلا تصریح به اسم و نام شخصی نمی نمودند به مراتب بهتر بوده و یک مشت مردم هم گمراه نشده و برگمراهیشان اضافه نمی شد.
9- غیبت و خفای صبح ازل پس از قضیه ی سوء قصد به ناصرالدین و تعقیب سران بابیه بوده و پیش از این عمل در همه جا و با همه محشور و پیوسته مشغول تبلیغ و فعالیت بوده است.
10- خود بهاء در کتاب ایقان در موارد زیادی (قریب به بیست مورد) به کنایه و اشاره از او اسم برده و به مقام او به عناوین مختلفه (جمال ازلی، صبح ازلی، بحر ازلی، محبوب تازه، شمس حقیقی، حمامه ی ازلی، مستغاث، شمس حقیقت، سلطان السلاطین، شجره الهیه، و غیر ذلک) اشاره نموده است.
پس اینهم یکی از تناقض گوئی این طائفه. باشد تا گمراهان سر عقل آیند.

 

1- صفحه 239 سطر 21

2- صفحه 243

3-صفحه 39 و ثمره ی 9

4- صفحه 88
 

دیدگاه‌ها

خوب نوشته شده است اما ای کاش در این قسمت بیشتر وارد می شدید که چرا میرزا حسینعلی نوری برادرش را کنار زد و کتاب بیان را دور زد؟ علت مخالفتش با صبح ازل در چه بود؟ علت مخالفتش با کتاب بیان چه بود؟ مگر وی در اقدس خویش چه چیزی تازه تر از مباحث بابیه آورد؟ مورخان می گویند وی حتی یک کلمه هم اضافه تر از تفاسیر بیان نتوانست ذکر کند!!!! چون موضوع چیزی دیگری است! به نقل از مرحوم آواره وی در زندان قاجاری ها زیر فشار مأموزان گفت: من به سید باب اعتقادی ندارم به جدش نیز... که در اینجا جمله خویش را نگه داشت و مأمور فهمید که وی واقعاً نه به پیامبر اعتقادی دارد نه به سید باب! اگرچه ارتباط باوی با روسیه تزاری همیشه مشهود بوده است اما نکته عجیب اینکه که چرا وی از زندان آزاد شد؟ آنهم از زندان قاجاریه ای که رحم به صغیر و کبیر نمی کردند؟! ایا سفارش سفیر روس واقعاً تا این اندازه مؤثر بود؟ باز باید این نکته را هم جدی گرفت که اگر روسها بقاء وی را به سود خویش می دانستند قاجاری ها هم بقاء وی را می خواستند چرا که وی با تبانی قاجاریه برای نابودی بابیه مأمور شد. چرا که بابیه فقط جنگ را می دانست و تمام فکرشان انقراض قاجاریه و بدست گرفتن حکومت بود کما اینکه توانستند بالاخره شاره را با تحریک عوامل و عناصر مخفی خویش به قتل برسانند. قاجاریه می خواست این رویه را به رویه دیگری مبدل کند که این کار هم توسط بهاء انجام شد. یعنی با نامه هایی که به شاه نوشت (لوح سلطان)به وی اطمینان داد که بابیه را به سوی صلح و امور دیگر مشغول نگه داشته است. اینجاست که بهاء به بهائی ها مکرراً می گوید تحت انقیاد محض هر حکومت باشید. از طرف دیگر در تاریخ ببینید که مولفان هشت بهشت چطور از ترکیه به ایران آورده شدند و گردن زده شدند اما به عوامل بهائی کاری نداشتند. در استنطاقهای بر جای مانده از بازجویی بهائی ها توسط قاجاری ها(مستنداً در کشف الحیل موجود است) مأمور قاجاری می گوید که دیگر با شما کاری نخواهیم داشت بلکه شاید جائی را برای شما در نظر بگیریم که تحت انقیاد شاه زندگی کنید. از اینجاست که می گوئیم قاجاریه که از موذی ترین حکومتهای تاریخ ایران بودند، هنرمندانه توانستند بابیه را به اضمحلال برساند و بهائی ها را که سر جنگ با انها را نداشتند را با آنها جایگزین کنند.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.