عقائد شیخیه
کریمخان، اولین کسی بود که رکن رابع را به طور جدی در محافل شیخی مطرح کرد. میتوان او را اولین رکن رابع شیخیهی کرمان دانست. وی در برخی عبارات به شدت مقام رکنیت خود را نفی میکند و به حق امام زمان (عج) قسم یاد میکند که این ادعا، تنها یک افتراست؛ ولی در برخی عبارات، به صراحت یا کنایه مقام رکنیت برای مشایخ شیخیه ثابت شده است.
علمای فرقهی شیخیه در مهدویت شخصیه دچار انحراف نشدهاند و همانند شیعهی امامی معتقدند که مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه) در واقع همان فرزند امام عسکری (علیه السلام) است که هم اکنون در غیبت کبری به سر میبرند. آنچه سبب انحراف ایشان شده است، بدعتهایی همچون رکن رابع و هورقلیا بوده که بدون دلیل به فرهنگ ناب مهدویت اضافه کردهاند.
شیخیه برای اینکه مشکل مسألهی غیبت امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را در عصر غیبت حل کند که آیا جسم حضرت دیده میشود یا نه؟ جسم را به سه قسم دنیوی، هورقلیایی و اُخروی تقسیم کرده و برای هر یک ویژگیهایی را بیان کرده است؛ سپس معتقد شده که ایشان هم اکنون با جسم هورقلیایی و در عالم هورقلیا به سر میبرد. این نظریه با مخالفت علمای شیعه مواجه شده است.
قدما، جهان را به هفت اقلیم تقسیم و آنها را کشورهای زمینی نام گذاشته بودند. عالم هورقلیا چون فوق این اقالیم بود، به اقلیم هشتم نام نهادند. شیخیه این واژه را أخذ و بدون هیچ دلیلی آن را محل اقامت امام زمان (عج) دانستند و مدعی شدند هرگاه حضرت بخواهند وارد این اقالیم شود، باید بدن هورقلیایی را کنار گذاشته و متلبس به بدن دنیوی شوند.
مشایخ شیخیه دچار تناقضگویی فراوان در مسائل اعتقادی و اختراعی خود شدهاند. در خصوص نسبت میان رکن رابع و ناطق واحد در جایی به گونهای سخن میگویند که برداشت میشود رکن رابع عمومیت دارد و ناطق واحد فرع آن آموزه میباشد و در جایی به گونهای سخن میگویند که برداشت میشود بین رکن رابع و ناطق واحد نسبت تساوی برقرار است.
دانستن محل اقامت امام زمان (عج) در عصر غیبت، جزو مباحث اصلی مهدویت نمیباشد و ندانستن آن خللی وارد نمیسازد. انحراف عمدهی علمای شیخیه در مسألهی «اقامتگاه امام عصر» (عج) مربوط به دوران غیبت کبری میباشد و ایشان در خصوص اقامت حضرت (عج) در عصر غیبت صغری، سخن چندانی بیان نکردهاند و طرح آن به سبب پایان یافتن آن ثمرهای ندارد.
بدعت رکن رابع از زمان کریمخان و بدعت ناطق واحد از زمان فرزندش محمدخان به طور شایع در محافل شیخی مطرح شد و سپس انتشار پیدا کرد. شاید بتوان نسبت بین این دو آموزه را تساوی دانست و گفت این دو اصطلاح در واقع برای یک معنا و اعتقاد قرار داده شدهاند؛ چرا که مشایخ شیخیه در بیان صفات و ویژگیهای هر دو از عبارات یکسانی استفاده کردهاند.
تناقضگویی در کلام و رفتار مشایخ شیخیه بسیار دیده میشود و این نشانهی غیر وحیانی بودن این مکتب است. گاه باشد که علمای شیخیه در یک عبارت، رکنیت و ناطقیت خود را نفی میکنند و بر کسی که آن را مدعی شود، لعن میفرستند و گاه باشد که با عبارت غیر صریح، یکی از مشایخ خود را رکن رابع و ناطق واحد معرفی میکنند.
علیمحمد شیرازی در حالی نوشتهجات خود را ناسخ و برتر از قرآن میدانست، که آثارش سرشار از مطالب خلاف واقع است. همچنان که وی غرق شدن فرعون، عاد و ثمود را در یک خلیج و نجات حضرت نوح، ابراهیم و موسی (علیهم السلام) را از یک نهر معرفی نموده است. حال آنکه هلاکت سه قوم فرعون، عاد و ثمود و نجات سه پیامبر نامبرده، به اشکال مختلف بوده است.
علمای شیخیه برای حلِ مشکلِ کیفیت غیبت امام زمان (عج) نظریهی جدیدی ابداع کردند. ایشان جسم را به سه قسم «دنیوی، هُوَرقلیایی و اُخروی» تقسیم کرده و برای هر یک، ویژگیهایی قائل شدند و جسم هورقلیایی را در قدرت و ضعف، ما بین جسم دنیوی و اُخروی دانستهاند و سپس مدعی شدهاند که امام زمان (عج) دارای جسم هورقلیایی است.
قدما، جهان هستی را به هفت اقلیم و هفت قسمت، تقسیم کرده بودند و آنها را کشورهای زمینی محسوب میکردند. با توجه به ویژگیهای برخی از عوالم همچون هورقلیا، که در این اقالیم سبعه قرار نمیگرفت، بعدها برخی از فلاسفه سخن از اقلیم هشتمی به میان آوردند. مشایخ شیخیه، بدون هیچ دلیل و مدرکی آن اقلیم را محل زندگی امام زمان (ع) در عصر غیبت دانستند.
شیخ احمد احسایی پیشوای مسلک شیخیه در شرح خود بر زیارت جامعه کبیره، معصومین (علیهم السلام) را علّت فاعلی خلق دانسته و مدعی شده که خداوند امور خلقت را به ایشان واگذار کرده است. اما باید دانست که این ادعای شیخ احسایی به هیچوجه با آیات قرآن کریم سازگاری نداشته و شیخ احسایی با چنین ادعایی، خود را در ردیف غُلات قرار داده است.
کریمخان کرمانی و دیگر مشایخ شیخیهی کرمان، برای اینکه به بدعت رکن رابع و ناطق واحد رنگ و بوی دینی و مذهبی بدهند و مردم را به اطاعت بیچون و چرای از ایشان دعوت کنند، اطاعت از رکن رابع و ناطق واحد را لازم و واجب معرفی کرده و مخالفت با ایشان را شرک و ردّ بر خدا و رسول خدا (صلوات الله علیه) دانستهاند.
بدعت ناطق واحد، برای اولین بار توسط سومین جانشین احسایی، یعنی محمدخان کرمانی، در محافل شیخی مطرح شد. وی تمام تلاش خود را برای نشر و تبلیغ این آموزه به کار بست. بعد از وی، دیگر مشایخ شیخیهی کرمان، علی الخصوص ابوالقاسم خان ابراهیمی که پنجمین جانشین احسایی بود، در آثار و سخنان خود به این موضوع توجه ویژه داشتند.