بهائیت در عصر حاضر

بهاییت، نه یک دین، بلکه یک حزب سیاسی وابسته به استعمار است. با این حال، دولت تونس حق دارد و "باید" هم چنین رفتار کند. کدام کشور حاضر است یک سازمان جاسوسی را به عنوان یک دین بپذیرد؟ و برای اعضای آن، حق و حقوق شهروندی قائل شود؟

در انتخابات بیت العدل کاندیدی وجود ندارد، هیچ تبلیغات و مناظرهای برگزار نمیشود. آراء مخفیانه است. شمارش آراء مخفیانه است. کسی از درصد آراء مطلع نخواهد شد. مجری انتخابات هیأتی است که بیت العدل تعیین میکند. هیأت نظارت بر انتخابات را نیز بیت العدل تعیین مینماید. نتیجهی نهایی را نیز خود بیت العدل اعلام میکند. کسی هم حق اعتراض به نتیجه را نخواهد ندارد!

فرقهی ضالهی بهائیت، قبل از انقلاب و در دوران حکومت ستمشاهی پهلوی، توانست بسیاری از مناصب بالای دربار را به خود اختصاص دهد و در تصمیمگیرهای مملکتی نقش مؤثری را ایفا کند. بعد از انقلاب اسلامی و با برچیده شدن بساط ظلم و منع حضور بهائیان در مناصب حکومتی، بهائیان از طرق دیگر دست به کار شدند و در فتنهی 88 دست آنها بر ملا شد.

بر خلاف شعار تساوی زن و مردی که در بهائیت سر داده میشود، بهائیان از حضور در بالاترین ارکان رهبری این فرقه، از جمله مقام ولایت امری محروم هستند. اما ممکن است بهائیان در توجیه گویند که با عقیم بودن شوقی افندی پیشگویی رهبرانشان در مورد ولایت امری به تاریخ پیوست؛ حال آنکه این توجیه، الهی بودن پیشوایان بهائی را زیر سؤال میبرد.

بهائیتی که با هدف مقابله با مرجعیت شیعی و تقلید شیعیان از مراجع عظام، حکم به ممنوعیت تقلید داد، نسخهای بدتر از آن را برای پیروانش پیچید. چرا که اطاعت بیچون و چرا و در تمامی امور از تشکیلات بهائیت، آن هم افرادی که هیچ مزیتی بر دیگران ندارند، جز آنکه در انتخاباتی غیرشفاف رأی آوردهاند، نوعی تقلید مذموم و کورکورانه و باطل محسوب میشود.

سران بهائی، به خیال پشتیبانی دائمی روسها، سرسپردگی عجیبی به استعمار روستزار داشتند و لذا پیوسته بهائیان را به چاپلوسی برای این استعمار ترغیب میکردند. آری؛ اینست حال و حکایت پیشوایان مسلک ساختگی بهائیت که بر خلاف ادیان الهی و به جای تکیه بر آحاد مردم، حفظ حیات و پیشرفت خود را در گرو ارتباط و خدمت به استعمارگران میدیدند.

امپراطوری روستزار با حمایت از پیشرفت بهائیت در عشق آباد و حضور مستقیم در برپایی مرکزی تبلیغی برای بهائیان در مستعمرات خود، به دنبال برپایی جنگ نرم بر علیه اسلام و مذهب شیعی بود. از طرفی، ماهیت مشرق الاذکار عشق آباد نشان داد که چنین مکانهایی، نه تنها محل خواندن دعا، بلکه مرکزی برای پیشبرد فعالیتهای تبلیغ حضوری و تهاجمی بهائیت به شمار میآیند.

آیا حمایت استعمارگران از بهائیت، علّتی جز دستنشانده بودن این مسلک شبه دینی دارد؟! چرا که اگر استعمارگران به دنبال نیتهای خدایی و یا کسب رضایت مردمی بودند، هیچگاه دست به اشغالگری و چپاول ملّتها نمیزدند! بسی سادهانگاری است که همکاری همهجانبهی استعمارگران با بهائیت را خالصانه و از سر عشق به کمالات نداشتهی سران بهائیت بدانیم!

تشکیلات بهائیت با استفاده از حربهی تبلیغی خود، تلاش دارد تا با تحریف واقعیت در دویستمین سالگرد تولد علیمحمد باب، او را شخصیتی مظلوم و در عین حال، استوار در ادعاهای دروغینش، به عنوان الگویی کمنظیر جلوه دهد! تا با استفاده از این بهانه و از این طریق، برنامهی تبلیغ تبشیری و تهاجمی خود را با جدّیت به پیش برد!

تشکیلات بهائیت در پیام مورخ 12 اسفند 91، آموزهی صریح عدم دخالت بهائیان در سیاست را به ممنوعیت دخالت در سیاستهای حزبى تغییر داد. سپس با توجیهاتی سعى کرد تا دخالت در سیاست و شرکت در انتخابات و... را از نظر بهائیت مشروع جلوه دهد. اما تمام اینها مگر تنزل نهاد بیت العدل به یک حزب سیاسى، آن هم از نوع استبدادى و با رنگی دینى را نمیرساند؟!

بیت العدل، با معرفی تبلیغ به عنوان وظیفهاى عبادى و غیرقابل تعطیل برای بهائیان، مخالفت حکومتها را نیز موجب سقوط تکلیف بهائیان ندانسته است. این در حالیست که اگر به راستی تبلیغ بهائیت تا این میزان اهمیت دارد که به تقابل با جامعهی اسلامی میارزد، پس چرا تشکیلات بهائیت در قبال آن، موضعی یک بام و دو هوا اتخاذ کرده است؟!

تشکیلات بهائیت با طراحی سناریوی تبلیغ فردی در بهائیت، در صدد است تا با سرپوش گذاشتن بر فعالیتهای تبلیغی تشکیلاتی خود، بهائیان در ایران را مجبور به تبلیغ کند تا ضمن نادیده گرفتن قوانین حکومتی، به طور غیرمستقیم به معارضه با حکومت بپردازند. سناریویی که هردو صورت آن (سکوت یا برخورد حکومت) را بُرد برای خود تلقی میکند!

چگونه بهائیت در مواجهه با حزب نژادپرست و جنگطلب نازی راه سازش و اطاعت را در پیش گرفت؛ اما اینک پس از دَهها سال، به مقایسهی نظام اسلامی با هیتلر میپردازد و با تناقض و دروغپردازی، وِجههی انقلاب اسلامی را اینگونه به رُخ جهانیان میکشد: «مهم این است که جانیان حاکم بر ایران را کمتر از هیتلر ندانیم و نوع فاجعه را کمتر از هلوکاست نخوانیم».

اندکی پس از به قدرت رسیدن حزب نازی و آغاز دیکتاتوری هیتلر در آلمان، شوقی افندی بیانیهای را خطاب به بهائیان ساکن آلمان صادر و در آن تأکید بر وجوب اطاعت از حکومت نازی این کشور را دارد. اما به راستی حتی اگر شوقی افندی از علم الهی هم تُهی میبود، نمیبایست بر سر دیکتاتور جنگطلب و نژادپرستی چون هیتلر و حزب نازی، اینگونه حساب باز میکرد!