بهائیت در عصر حاضر
مبلّغ تشکیلات بهائیت همچون پیشوای خود به مقایسه مدافعین وطن با سگ پرداخته و پیکر پاک شهدا را به دلیل حمایت از فرهنگ حجاب و غیرت، پست تر از مردار سگ دانست. توهین به مدافعان غیرت ملی و خانوادگی توسط بهائیت را باید در راستای گسترش ولنگاری در جامعه و از بین بردن غیرت و در نتیجه سلطه پذیری جوامع اسلامی دانست.
پیامبرخوانده بهائی بخاطر خشونت، ترور و خیانت، مدتی از عمر خود را در زندان و تبعید سپری کرد و برخی پیروانش بخاطر دنباله روی، تبلیغ مسلک و رهبری تشکیلات برانداز منتسب به او هم ناچار به تحمل زندان و تبعید هستند.
تشکیلات بهائیت در حالی جرم فرهاد فهندژ را باور به بهائیت معرفی می کند که او از مبلغین فعال و رهبر تشکیلات غیرقانونی بهائیت در گرگان بوده است. کسی که محکومیت او در دهه شصت نتوانست از امتداد فعالیت های غیرقانونی اش جلوگیری کند. این در حالیست که هم به حکم پیشوایان بهائی و هم تعهد تشکیلات بهائی، بهائیان می بایست به قانون ایران پایبند باشند.
فرهاد فندژ در سال 1362 به شش سال زندان به دلیل فعالیت های ضداسلامی و رهبری تشکیلات غیرقانونی بهائیت محکوم شد. او پس از آزادی هم دست از فعالیت های ضداسلامی و ضدانقلابی خود برنداشت و فعالیت های گذشته اش در گرگان را دنبال کرد. تشکیلات بهائیت از این مجرم که حتی به حکم پیشوایانش در خصوص اطاعت از حاکمین پایبند نبوده، نماد مظلومیت بهائیان ساخته است.
رئیس رژیم صهیونیستی بهائیت را منادی صلح و وحدت معرفی کرد و از وجود مراکز رهبری و اماکن مذهبی این فرقه در اسرائیل ابراز خشنودی کرد! اما در پاسخ به اسحاق هرتزوگ باید گفت که اگر بهائیت اینقدر خوب است، چرا اجازه تبلیغ در سرزمین های اشغالی را به بهائیت نمی دهید و صرفاً از اماکنش درآمدزایی توریستی کرده و آن را به باور صادراتی خود مبدل ساخته اید؟!
تشکیلات بهائیت در حالی تبلیغ قانون شکنانه ابوالفضل انصاری در ایران را تا پای مرگ ستود که رهبران بهائی، اجرای احکام بهائیت (از جمله وجوب تبلیغ) را منوط به تعارض نداشتن با قوانین کشورها دانسته اند! با این حال آیا منظور بهائیت از پیروی حاکمین، همان قانون شکنی حتی در زندان و تا پای مرگ است؟!
پیام تصویری اسحاق هرتزوگ، رئیس رژیم صهیونیستی به مناسبت صدمین سالمرگ عبدالبهاء، یادآور و مؤید روابط مستحکم و پیوند ناگسستنی بهائیت با رژیم غاصب صهیونیستی است. روابطی که روحیه ماکسول از آن به حلقه های زنجیر تعبیر کرده و دیدار و پیام های مقامات بلندپایه رژیم کودک کش اسرائیل از اماکن و اعتقاد بهائی گویای آن است.
تشکیلات بهائیت به دروغ، باور به بهائیت را جرمی با مجازات هایی به دور از واقعیت معرفی کرد و ابوالفضل انصاری را مصداق استقامت در این راه برشمرد. اما به راستی انصاری استقامت در عقیده را از که آموخت؟! از پیشوایش علی محمد شیرازی که با یک سیلی توبه کرد یا عبدالبهائی که تا آخر عمر خود را مسلمان جا می زد؟! بهائیت به اعتراف پیشوایانش، چیزی فرای از باور قلبی است و هدفش سرنگونی و براندازی حکومت است.
چگونه ادعای روحانی شیعی بودن و بهائی شدن نیم ساعته ابوالفضل انصاری را می توان پذیرفت درحالیکه روحانی شیعی که غرق مفاهیم عظیم الهی قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت باشد، چگونه با مطالعه نیم ساعته کتابی بشری که تا کنون چندبار اصلاح و ویرایش شده دین عوض میکند و پیرو کسانی شود که از علم و معرفت بیزار بوده و اتصالی به منبع وحی الهی نداشته اند!
ابوالفضل انصاری؛ مرتدی که بر خلاف تبلیغات ضداسلامی و ضدانقلابی بهائیت اعدام نشد و سال ها به تبلیغ بهائیت اشتغال داشت. او بر خلاف ادعا و طبق اعتراف پیشوایان بهائی در زمره علمای حقوق بگیر بهائیت بود. نهاد بیت العدل با تجلیل از این عالم نمای خود که به قانون شکنی محکوم شده بود، در واقع چراغ سبزی دیگری برای فعالیت ضد نظام و تبلیغ غیرقانونی پیروانش در ایران روشن کرد.
تشکیلات بهائیتی که دفاع از همجنس بازی را به بهانه دفاع از مظلوم وظیفه خود می داند، اما در قضیه فلسطین نه تنها خود به انتقاد از رژیم آپارتاید صهیونیستی نمی پردازند، بلکه ایرانی هایی هم که به دفاع از فلسطین اشغالی بپردازند را سرزنش می کند!
فرقه بهائیت در حالی سالروز لبیک عبدالبهاء به استعمار فرانسه برای ورود به تونس و سرکوب فکری آزادی خواهی و استعمارستیزی در این کشور را جشن گرفت که ادیان الهی هیچ گاه ابزار نفوذ و تثبیت قدرت ظالمین، متجاوزین و ستمگران نبوده اند.
حسین امانت، معمار معروف بهائی حکایت محبوبیت عبدالبهاء را از زبان سر هربرت ساموئل انگلیسی نقل می کند. سر هربرت ساموئل از صهیونیست های معروف و اولین کمیسر عالی انگلیس پس از اشغال فلسطین در جنگ جهانی اول بوده است. اشغالگری که ولی امر بهائیت با افتخار، از روابط حسنه بهائیان با آن سخن گفته است.
از آنجا که قشر روحانی ادیان، با روشنگری های خود مانع رشد قارچ گونه بهائیت شد، فرقه بهائی به مخالفت با طبقه روحانی در ادیان پرداخت و ساختار ادارای را جایگزین آن، در مسلک خود کرد. اما مگر با تغییر نام مقام روحانی به سیستم اداری، حقیقت موضوع عوض میگردد؟! همان سیستم اداری و یا مقامات روحانی که لازمهی آنارشیست نبودن ادیان است!