جنجال تاریخی ملاقات شقیق بلخی با امام کاظم (ع)

  • 1391/12/21 - 03:22
از سوء استفاده های مکرر صوفیه در حوادث تاریخی و انتساب خود به ائمه ع می توان به ملاقات شقیق بلخی با امام کاظم ع اشاره کرد در پی این دیدار کاملا تصادفی دراویش خرقه خود را به امام ع منسوب می کنند که جای بسی تعجب دارد
تحریف تاریخ توسط صوفیه

در جریان سوء استفاده هایی که صوفیه از حوادث تاریخ می کند این بار در مورد ملاقات شقیق بلخی با امام کاظم علیه السلام است که در موسم حج اتفاق افتاده و صوفیه به این بهانه قصد دارند شقیق را از معتمدان امام علیه السلام قلمداد کنند.
شقیق بلخی از بزرگان صوفیه خراسان بود که علم فقه را از ابو حنیفه (1) فرا گرفت و استاد حاتم اصم بود. وی در سال 153 یا 174 یا 194 در ماوراء النهر به شهادت رسید.(2)
در برخی منابع از ملاقات امام موسی بن جعفر علیه السلام با شقیق بلخی سخن گفته شده است و همین نقل باعث شده که عده ای او را از شاگران و مشایخ امام موسی بن جعفر علیه السلام بدانند و حتی ادعا شده است که شقیق خرقه تصوف را از آن حضرت علیه السلام گرفته است.
صاحب طرائق می نویسد: در کتاب مطالب السئول محمد بن طلحه و تذکره الخواص الامه شیخ یوسف، معروف به سبط ابن جوزی به اسناد خود و نیز در کتاب کشف الغمه، از کمال الدین، منقول است که هشام ابن حاتم اصم از پدر خود ابی حاتم روایت کرده است که گفت: شیخ ابو علی شقیق ابن ابراهیم مرا گفت که در سال 149 از هجرت که یک سال بعد از رحلت اما م حق ناطق جعفر الصادق می بود به عزم زیارت مکه معظمه به قادسیه منزل داشتم و نظر به اهل حاج و بسیاری از آنها می کردم. جوانی را دیدم بسیار خوش رو و گندم گون و لاغر اندام در گوشه ای تنها نشسته. با خود گفتم همانا این جوان از صوفیه خواهد بود و می خواهد در این راه کل بر مردم شود. می روم او را ملامت می کنم که بی زاد و راحله چرا به سفر آمده ای؟ چون به نزدیک او شدم گفت یا شقیق اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم.(3) و مرا واگذاشت و رفت. من با خود گفتم عجب است که مرا ندیده می شناسد و نام مرا می برد و نیت مرا میفهمد. همانا جوان مومن صالحی است بروم و از او حلیت این نیت بخواهم.
جوان به میان جمع رفته، از نظرم غایب شد. چون به واقصه رسیدم دیدم که آن جوان نماز می کند و می لرزد و می گرید. پس صبر کردم تا از نماز فارغ شد. به جانب وی رفتم. چون مرا دید که می آیم به سوی او و جانب او گفت یا شقیق بخوان و انی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدی(4) و باز مرا گذاشت و رفت.
با خود گفتم این مرد از ابدال است. تا حال دو بار از باطن من خبر داده. چون به زباله رسیدم دیدم آن جوان بر سر چاهی ایستاده می خواهد آب بکشد. دلو از دست او افتاد سر خود را به آسمان بلند کرد و گفت انت ربی اذا ظمئت الی الماء و قوتی اذا اردت الطعام اللهم سیدی ما لی غیرها فلا تعدمینها (5)
پس قسم به خدا دیدم آب بلند شد تا لب چاه و دست کرد و دلو خود را گرفت و وضو کرد و چهار رکعت نماز گزارد. آنگاه رفت بر سر تل ریگ و مشتی ریگ در آن دلو کرد و آن را حرکت داد و آشامید. پیش رفتم سلام کردم، جواب داد. گفتم از زیادتی نعمت خدا به من هم بده. گفت ای شقیق همیشه نعمتهای ظاهر و باطن الهی ما را فرو گرفته است. گمان خود را بهتر از این کن پس آن دلو را به من داد تا خوردم. دیدم سویق (6) و سکر است. پس قسم به خدا که از آن لذیذتر شربتی نچشیده بودم به حسب طعم و رایحه. پس سیر و سیراب شدم و چندی گرسنه و مایل طعام نگردیدم.
بعد از آن او را ندیدم تا وارد مکه شد تا شبی از شبها دیدم که در نصف شب آن جوان ایستاده و به خضوع و خشوع گریه و نماز می کرد تا شب تمام شد و صبح در مصلی نشسته تسبیح می گفت و بعد از آن نماز صبح گزارد و بیرون آمد.
دیدم مرید و متابعان بسیار دارد و مردم از او مسئله می پرسند. حیران شدم و از بعضی نام او پرسیدم که آن جوان کیست؟ گفتند موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین علیه السلام است. دانستم که این عجایب که دیدم از چنین بزرگی غرابت ندارد.
در آخر این حکایت صاحب کشف الغمه می فرماید: این قصه که کمال الدین آورده از شقیق بلخی، جماعتی از ارباب تالیف و محدثین ذکر نموده؛ از جمله شیخ ابن جوزی در دو کتاب خود یکی آثاره العزم الساکن الی اشرف الاماکن و کتاب صفوه الصفوه و دیگر حافظ عبد العزیز بن الاخضر الجنابذی و قاضی ابن خلاد رامهرمزی در کتاب کرامات الاولیاء.(7)
در هر صورت همین ملاقات بعدها مستمسکی شد برای افرادی چون سید حیدر آملی و ابن ابی جمهور احسائی که بگویند بزرگان و مشایخ صوفیه با ائمه علیهم السلام مرتبط بودند و از آنان علوم باطنی را کسب می کردند. سید حیدر می نویسد:
یک سلسله از حضرت صادق به توسط بایزید جاری شده و همچنین سلسله ای از حضرت موسی بن جعفر توسط شقیق بلخی (8)

صاحب المجلی هم ادعا می کند که مرجع علم اصحاب باطن و اهل تصوف ائمه هستند. وی در ادامه می نویسد: شقیق بلخی این علم را از امام کاظم علیه السلام فرا گرفته است و مریدان شقیق خرقه و طریقه خود را به امام هفتم منسوب میسازند.(9)
تعجب از این دو مولف بزرگوار است که بدون اینکه سندی را در این باره ارائه دهند با قاطعیت تمام شقیق را از شیعیان و مشایخ امام هفتم علیه السلام ذکر می کنند، در حالی که بر فرض چنین ملاقاتی این صرفا یک رویارویی اتفاقی است و در این امر هیچ گونه تاییدی از سوی امام کاظم علیه السلام درباره شقیق به چشم نمی خورد.
دیگر اینکه در هیچ یک از کتابهای رجالی شیعه از شقیق بعنوان یکی از اصحاب امام هفتم علیه السلام ذکری به میان نیامده است.
و تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل...

.................................
1-    ظاهرا بعدها از مکتب ابوحنیفه برگشته. چنانکه جامی می گوید وی در اول صاحب رای بود، صاحب حدیث گشت. نفحات الانس ص 46
2-    ابن خلکان وفیات الاعیان ج 2 ص 476. میزان الاعتدال ج 2 ص 279
3-    سوره حجرات آیه 12
4-    سوره طه آیه 82
5-    تویی سیرابی من، هر گاه تشنه شوم و تویی سیری طعام، آنگاه که گرسنه شوم بار الها غیر از این ندارم، چنان مکن که گم شود.
6-    در روایات، سویق، غذاى پیامبران معرفى و براى آن، خواص و فواید زیادى ذکر شده است، از جمله: محکم شدن استخوان و روییدن گوشت؛ پاکسازى معده و پیشگیرى از هفتاد نوع درد.   وسائل الشیعة ج۲۵، ص۱۴-۱۷
7-    معصوم علیشاه طرائق الحقائق ج 2 صص 171.172
8-    سید حیدر آملی جامع الاسرار ص 224
9-    ابن ابی جمهور احسائی المجلی ص 376        
 

 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.