تصوف چیست؟

  • 1392/09/14 - 14:43
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ابتدا باید اشاره داشت که از جهتی دانشمندا ن به دو گروه تقسیم می شوند. گروهی به حقیقت این عالم ایمان دارند و می گویند که آنچه بوسیله حواس ما درک می شود به ذات خود قائم است و با زوال ما از بین نمی رود.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ابتدا باید اشاره داشت که از جهتی دانشمندا ن به دو گروه تقسیم می شوند. گروهی به حقیقت این عالم ایمان دارند و می گویند که آنچه بوسیله حواس ما درک می شود به ذات خود قائم است و با زوال ما از بین نمی رود.
دسته دیگر به حقیقت عالم معتقد نیستند و می گویند: جهان مجموعه ای از تصورات ما است. به عبارت دیگر جهان خارج از مجموعه ای از معانی ذهنی است که به ذات خود حقیقت ندارد و وجود آن تنها در ذهن است.
گروه اول را پیروان اصالت ماده و گروه دوم را پیروان اصالت تصور می نامند. در تاریخ تلاشهای فراوانی برای تلفیق این دو نظریه انجام گرفته است، اما «کانت» فیلسوف آلمانی برای نزدیک کردن این دو نظریه، دیدگاهی تازه ارائه کرده است.
کانت وجود اشیاء را حقیقی می داند، ولی معرفت آنها را نفی می کند و جهان پدیده ها را _که خود امری نسبی است_ حقیقت انسانی دیگر می سازد. در مکتب فلسفی پدیده شناسی، وجود حقیقت انکار نمی شود، اما از بحث درباره آن خودداری به عمل می آید و بحث اگر باشد در ظاهر و اعراض پدیده هاست.
اما در این مورد، صوفیان راه میانی را برگزیده اند، به این معنی که     به ادراکات حواس که «جهان آگاهی علمی» از آن شکل می گیرد اقرار می کنند و آن را نیروی تصویر گر فکر و ذهن می دانند و همچنین به وجود جهانی پر از علل _ماوراء مدرکات حواس_ نیز اعتقاد دارند و می گویند که: آن جهان نیز دارای حقیقتی است که برتر از حقیقت عالم حسی است و آن حقیقت نیز نسبت به حقیقت محض یا حقیقت الهی همچون سرابی است.
بنابراین صوفیان راه خلی که در نظر می گیرند مورد توجه آن دسته از دینداران قرار می گیرد که می خواهند از یکسو میان دین و لوازم اخلای و از سوی دیگر با اندیشه های علمی و تجربه های حسی سازش برقرار کنند.
صوفیان را نباید پیرو مکتب اصالت ماده دانست، بلکه باید گفت که آنان به وجود علم حس (ظاهر) از نظر سلوک آدمی اقرار دارند، زیرا سلوک خود را نسبت به آن بنا می نهند.
از سوی دیگر پیروان خود را از اقامه برهان عقلی بر وجود باری تعالی برحذر می دارند، زیرا به گفته کانت «این کوشش بی نتیجه مانده است» و پیروان را سفارش می کنند که از راه مشاهده درونی به وجود حق آگاه شوند و بدان وسیله با حقیقت ازلی روبه رو گردند.
بنابراین صوفیان بدین طریق راه حل بینابینی را پیشنهاد می کنند، که بیشتر مورد توجه دیندارانی هست که می خواهند، دین و لوازم اخلاقی از یکسو و موهبتهای علم را که حاصل تجریه حسی است، تلفیق نمایند.
البته نباید چنان پنداشت که صوفیان پیرو اصالت ماده ساده ای هستند و برای عالم حس، وجودی مطلق قائل شوند. بلکه به وجود عالم حس از آن لحاظ اقرار دارند که برای سلوک آدمی ضروری است و تا آدمی پایبند حیات و در قید زندگی است و در جهان محسوس زندگی می کند، باید سلوک خود را به نسبت با جهان محسوس و مادی پایه ریزی کند.
از سوی دیگر صوفیان پیروان خود را از استدلال و برهان عقلی بر وجود خدای متعال برحذر می دارند و به طوری که کانت در متناقضات خود می گوید: برهان عقلی برای شناخت خدا کوششی بیهوده است و نتیجه ندارد. صوفیان می خواهند پیروانشان را از راه مشاهده باطن، به وجود محض ذات حق آگاه شوند و با حقیقت ازلی روبه رو گردند و وقتی در این راه قدم می نهد، می تواند تجربه ای مافوق این تجربه های مادی و معمولی حاصل کند و به درک حقایق نایل آید.[1]
اما این حقیقت ادارک شده در هیچ وصف نمی گنجد، چنانکه هیچ کلامی را قدرت آن نیست که موضوع تجربه را به نوعی تعبیر کند؛ زیرا «وجدان عادی یا وجدان عقلی ما» نوع ویژه ای از انواع وجدان است که در اطراف آن، اقسامی از وجدان وجود دارد که با آن تفاوت فاحش و آشکار دارد و حجابی در نهایت نازکی میان آنهافاصله است، ما می توانیم، بدون آنکه به وجود آنها پی ببریم راه زندگی را طی کنیم. اما زمانی که یک آگاهی درونی در ماپیدا می شود، صورتهای وجدان آشکار می شود.
ولی «هستی» را تا همه صورتهای آن دیده و مشاهده نشود، نمی توان توصیف کرد و همین صورتها هستند کعه افقهای تازه ای در برابر دیده باطن وجدانی ما می گشایند. اما از تعیین مرزهای آن آفاق  خود نیز عاجزندف هز چه هست این صورتهای گوناگون دریافت و وجدان، ما را از شناخت همه موجودات، پیش از آنکه بیندیشیم، باز می دارد.[2]
و زمانی که صوفی در این راه قدم می نهد، می تواند تجربه های بالاتر از تجربه های معمولی حاصل نماید و به درک حقیقت متعالی نایل شود. اما این حقیقت که درک می شود، به هیچ وصفی قابل بیان نیست.«لیس کمثله شیء» و هیچ واژه و عبارتی را توانایی  آن نیست که این تجربه (درک حقیقت) با به توعی بیان کند. چنانچه غزالی نیز ار دریافت و درک این حقیقت با شعر زیر سخن گفته است:
و کان ما کان مما لست اذکره
فظن خیرا و لا تسئل عن الخیر
تصوف: دین نیست و اگر غایت دین، میسر ساختن روئیت خدا در آخرت است، متصوف برای حصول روئیت حق منتظر آخرت نمی ماند، بلکه به اعمالی متوسل می شود که آنها را «بالاتر از فرایض دینی» می شمارد.
صوفی واقعی به سعادت این جهانی رغبت ندارد و می کوشد تا به سعادتی فراتر از سعادت معمولی دست یابد. همه توجه او به حقایق و ارزشهای روحی و معنوی است و هر چه را که جز لذت روحی و ارزش روحی باشد، بی ارج می شمارد و در عین حال این لذت مقصود نهایی و غایی خود نمی داند. بلکه هدف غایی او «اتحاد با خداست» اتحادی که همه هدفها و غایات محدود و فانی و ناپایدار در آن لذت از بین می روند.[3]
این تعاریف  و تمجیداتی که از صوی می شود، مربوط به آن چیزی است که امروزه از آن خبری نیست. صوفی ای که امروزه در حال زیستن است، موجودی است شدیدا حزبی. آنچه که سابقا اینچنین نبود. صوفی امروزی شرکت در خانقاه و تشکیل حلقه های آنچنانی را معیار خود می داند و خود را به آن معرفی می کند در حالی که سابقا خبری از این امور نبود. با این تفاسیر آیا می توان صوفی امروزی را واقعا صوفی نامید؟

منابع:
1- کارنامه تصوف، ص 202
2- تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ص 240
3- کارنامه تصوف،ص  204

 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.