اقطاب دارای ولایت کلیه هستند یا جزئیه؟

  • 1395/05/11 - 17:29
صوفیه اقطاب خود را دارای ولایت می دانند و برای ایشان مقام ولایت کلیه متصور هستند. وقتی به ایشان اشکال می شود که مگر در زمان غیبت امام عصر (عجل الله فرجه الشریف) ایشان دارای ولایت نیستند، برای توجیه کار خود ولایت را به دو قسمت ولایت کلیه و جزئیه تقسیم کرده، و اقطاب را دارای ولایت جزئیه می دانند که ولایت ایشان همانند ولایت معصومین (علیهم السلام) است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب- صوفیه اقطاب خود را دارای ولایت می‌دانند و برای ایشان مقام ولایت کلیه متصور هستند. از جمله مدعای مذکور صحبت‌های سلطان محمد گنابادی در مورد بی‌نیازی از امام زمان (عجل الله فرجه) با وجود قطب، این جمله است: «در بیان اینکه هر کس بشناسد امام خود را، حاجت به انتظار ظهور حضرت قائم (عجل الله فرجه) او را نخواهد بود بوجهی، نه در عالم صغیر و نه در عالم کبیر!»[1] وقتی به ایشان اشکال می شود که مگر در زمان غیبت امام عصر (عجل الله فرجه الشریف) ایشان دارای ولایت نیستند، برای توجیه کار خود ولایت را به دو قسمت ولایت کلیه و جزئیه تقسیم کرده، و اقطاب را دارای ولایت جزئیه می‌دانند که ولایت ایشان همانند ولایت معصومین (علیهم السلام) است.

بعد از آنکه اقطاب صوفیه به مذهب تشیع مشرف شدند، اشکالات اساسی از سوی شیعیان به ایشان مبنی بر ولایتی که مورد تاییدشان است، وارد گردید. بدین صورت که ولایت در میان شیعیان مختص به ائمه اثنی عشری بوده، اما صوفیه‌ای که پیرو مذاهب اهل سنت بودند، معتقد بودند که ولی ایشان اقطاب سلاسل صوفیه است.[2] بدین طریق تعارضی در میان صوفیه و شیعیان در معنی ولایت بوجود آمد. لذا اقطاب صوفی به این نتیجه رسیدند که ولایت را به دو بخش ولایت کلیه شمسیه و جزئیه قمریه تقسیم کردند. ایشان ولایت کلیه را مختص امام معصوم (علیه السلام) دانسته و ولایت قمریه را برای اقطاب خود مسلم دانستند. و بدین طریق سعی در رفع اشکال پیش آمده کردند.

با ادعایی که صوفیه راجع به ولایت می کنند و می گویند ولایت کلیه شمسیه متعلق به وجود ذی جود امام معصوم (علیه السلام) است، و در زمان غیبت به جهت آنکه عبادالله از نور وجود امام (علیه السلام) محروم نگردند و عباداتشان دارای اثر باشد و مقبول درگاه حق، درنتیجه باید برای امام نیابتی در قبول بیعت باشد، چرا که اگر کسی بعیت نکند، عبادات او مقبول نیست، حتی اذکاری که می گوید .... (به درد نمی خورد.) در نتیجه ولایت جزئیه قمریه را مطرح می کنند و می گویند اقطاب صوفیه دارای ولایت جزئیه قمریه هستند.

با این حال ظاهرا رفوگران نظریه ولایت شیعی، مقامی بالاتر از ولایت  جزئیه قمریه نظرشان را جلب کرده است و چشم طمع به ولایت کلیه شمسیه دوخته‌اند، همچنان که در واقع هم اینچنین بوده است. ایشان در ابتدا مساله ولایت اقطاب صوفی را مطرح می‌کنند، اما وقتی که با مخالفت عموم مردم خصوصا فقها و علمای عصر روبرو می شوند، دست به رفوگری توهمات خود می‌زنند و پای شمس و قمر را به میان می‌کشند.

با اینکه ایشان معتقد به ولایت قمریه برای خود هستند، ولی در برخی موارد نیات پلید خود را به انحاء مختلف نمایانده‌اند و مدعی عهده داری ولایت کلیه مطلقه شده اند. شاهد این مدعا آن است که نورعلیشاه دومین قطب فرقه گنابادیه در کتاب صالحیه می‌گوید: «ذرات بلکه مراتب عالم دوایر موهومه محیطه بر نقطه وحدت است، مبدا و منتها اوست. اگرچه سیر نقطه دایره است، اما دایره محیط به نقطه است. دوایر وجودیه دور محور است. پس نقطه محور ثابت و قطبیت برای نقطه ساکنه است. پس قطبیت عالم وجود نقطه محدود رب النوع است که در برگشت ولایت مطلقه گویند. پس ولایت مطلقه است قطب عالم، و هر کس متصل شده به آن قطب گویند.[3] نورعلیشاه با عبارت "پس ولایت مطلقه است قطب عالم" اشاره به مصداق قطب می‌کند. حال باید دید مصداق قطبی که ولایت مطلقه دارد، چه کسی است؟ همو در کتاب یادنامه صالح اجازه‌ای که به جانشین خود داده است و در آن این چنین می‌گوید: «شیخ محمد حسن صالح علیشاه و بعد از رحلت این ضعیف(نورعلیشاه) در حیات خود مطاع کل و مظهر تام خواهند بود و امر ولایت و خلافت کلیه در این صورت در رحلت من منتقل به آن جناب خواهد شد.[4] مطابق محتوای فرمان جانشینی که نورعلیشاه برای صالح علیشاه صادر کرده است، ولایت و خلافت کلیه را اول برای خودش (نورعلیشاه) ثابت کرده، و بعد از مرگش، آن ولایت را به جانشین خود منتقل می‌کند.

تعارضات در سخنان صوفیه تا بدانجاست که اگر قرار باشد افرادی فقط در این موارد کار کرده باشند تا اباطیل ایشان را کشف کرده و به همگان معرفی نمایند، بیش از هفتاد من خواهد شد. نتیجتا باید گفت که اگر فقها و علمای عامل که مدافعان حریم دین و اهل بیت (علیهم السلام) هستند، با اباطیل صوفیه و فرقه‌های باطل دیگر مخالفت نمی‌کردند و انحرافات ایشان را برای عموم مردم برملا نمی‌ساختند، معلوم نبود امروزه چه بلایی بر سر اعتقاد جامعه می‌آمد.

پی‌نوشت:

[1]. گنابادی ملاسلطان، مجمع السعادات، حقیقت، تهران، چاپ دوم، 1384، ص 150
[2]. همان، ص 134
[3]. نورعلیشاه ثانی، صالحیه، دانشگاه تهران، تهران، 1346، صص 168 و 169
[4]. هیات تحریریه کتابخانه صالح، یادنامه صالح، حقیقت، تهران، 1380، ص 77

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.