مقایسه سازمان روحانیت شیعه و کلیسای کاتولیک

  • 1392/03/29 - 12:53
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ کسانی که در مورد روحانیت شیعه ایران صحبت کرده اند رویکردشان انتقادی و گزنده است و اکثر منتقدان از وضعیت روحانیت در ادیان و مذاهب دیگر اطلاع ندارند یعنی اگر بین روحانیت معاصر شیعه و همه کسانی که در راه تقویت احساسات دینی فعال هستند با روحانیت و بخش متکفل دینی در ادیان دیگر مطالعه تطبیقی و مقایسه شود
محمد مسجد جامعی

حجت الاسلام و المسلمین محمد مسجد جامعی:

معمولا در ایران یک نوع غرب دوستی قوی در همه طبقات وجود دارد، ما احساس خویشاوندی زیادی با غرب داریم و کارهای فرنگی ها را حمل بر صحت می کنیم و فکر می کنیم که پاپ ها و روحانیت کاتولیک مسیحیت قداست و احترام ویژه ای دارند در حالی که اینچنین نیست.

مفاهیمی مانند شفاعت، انسان کامل، تلقی از حضرت مسیح(ع) و نظام مرجعیت دینی که شخص یا باید عالم و یا مقلد، باشد شباهت های روحانیت شیعه و روحانیت کاتولیک است.

تفاوتهای روحانیت شیعه و روحانیت کاتولیک به مفاهیم و تجربیات هر دین و مذهبی مرتبط است.

مسیحیت دینی تاریخ مند است دینی است که در طول تاریخ تکامل پیدا کرده است و در زمان شارع یعنی حضرت مسیح(ع) تکمیل نشده است.

روحانیت مسیحیت در دل امپراتوری رم در اوج قدرت و شکوفایی در تمدنی بزرگ که مبتنی بر ساختارهای حقوقی ـ اجتماعی بوده است متولد شد و دین مسیحیت پیروانی داشت که عاشق دین و عاشق ترویج دین بودند و تمایل زیادی به توسعه و ترویج داشتند یعنی مسیحیت مثل یهودیت و زرتشتی دین بسته ای نیست.

شکل وحدت ایدئولوژی مسیحیت در زمان امپراتوری "کنستانتین" به وجود آمد وی اسقف ها را جمع کرد و اولین شورای اسقف ها را برای تعریف قابل قبول و مجمع علیه نسبت به ذات مسیحیت تشکیل داد تا اختلافی پیش نیاید.

راه حل اجماع، راه حل دومی است و اجماع از دیدگاه مسیحیت حجیت و اعتبار دارد.

ولی روحانیت شیعه به معنای سازمان و نهاد، از صفویه به بعد شکل می گیرد اجتهاد از اول اسلام دارای سابقه بوده است از زمان شیخ مفید به بعد مجتهدینی بوده اند ولی روحانیت به مفهوم سازمان، از زمان صفویه شکل گرفت و ویژگی تاریخی زندگی ایرانیان فرهنگی بود و تشیع با روحیات ملت ایران عجین شد.

از زمان قاجار به بعد به خاطر اختراع تلگراف و گسترش راهها، ساختار روحانیت و مرجعیت تشیع بیش از پیش متمرکز شد و روحانیت شیعه به عنوان ساختار و سازمان در دوران مدرن به جای اینکه از بین رود، تقویت شد.

روحانیت کاتولیک پشتوانه پادشاهی چندین قرنه را داشته است و به همین خاطر، نظم و نظام حکومتی پیدا کرده است به معنی دیگر سازمان روحانیت کاتولیک تنها سازمان روحانی نیست بلکه از درون حکومت جوشیده و بالا آمده است ولی بعد از رنسانس به خاطر انقلاب کبیر فرانسه این ساختار حکومتی تعدیلهایی پیدا کرد.

کلیسای کاتولیک ملاحظات سیاست خارجی، دینی و بین مذهبی را کاملا رعایت می کند یعنی می داند که در مورد کلیساها و ادیان دیگر چه کند واتیکان مرکزی است که جغرافیای مذهبی ـ دینی را به رسمیت می شناسد و سیاست اصلی اش دفاع از منافع مسیحیت ـ به معنای اعم ـ در مقابل سایر ادیان است ولی روحانیت شیعه چنین نیست.

نظم و نظام بیش از اندازه باعث از بین رفتن خلاقیتهای فردی می شود روحانیت کاتولیک نه بر اساس صلاحیتهای فردی بلکه بر اساس نظم و انظباط شدید و تصمیم گیری از بالا و دیکته شده دیکتاتوری، اداره می شود و این باعث از بین رفتن استعدادها می شود ولی موفقیت روحانیت در جامعه ایران ـ به معنای اعم ـ این است که روحانیت شیعه زنده و مرهون قابلیتهای خودش است و این سیستم اجازه می دهد همه کسانی که در راه تقویت دین گام برمی دارند، رشد کنند و این ـ هرچند معایبی دارد ـ یکی از بزرگترین مزایای روحانیت شیعه در جامعه ایران است و اگر این سیستم احیانا زیر یک نظم شدید قرار گیرد خلاقیتها از بین می رود.

به خاطر ضعفهای روحانیت تسنن شاهد به وجود آمدن نیروهای گریز از مرکز هستیم که با خود مرکز مشکل پیدا می کنند و به همین خاطر القاعده، سلفی های تکفیری و غیره تاسیس می شوند و این مطلب را در بین شیعیان شاهد نیستیم.

* تحولات سازمان کاتولیک بعد از جنگ جهانی دوم
سازمان روحانیت کاتولیک از زمان جنگ دوم جهانی در طی این 70 سال اخیر تا امروز تحولاتی داشته است.

بعد از جنگ جهانی دوم در تمام کشورهای اروپایی به ویژه در ژرمن‏ها، پتانسیل توسعه‏طلبی از بین رفت و نسبت به یکدیگر، رقابت، شکل دیگری یافت و جهان به دو قطبِ بلوک شرق و بلوک غرب تقسیم شد.

در جنگ دوم جهانی هیچ یک از کلیساهای غرب بر ضد دیگری تبلیغ نکردند و این مدتهاست در آنها از بین رفته است یک گروه مذهبی از احساسات مذهبی علیه دیگری استفاده نمی کند البته فرمانده های نظامی از این استفاده کردند ولی در سطح تصمیم گیران کلان، این سیاست به هیچ وجه اجرا نمی شود ولی در مسلمانان، غیر شیعیان همیشه از عامل مذهبی بر علیه دیگری استفاده می کنند.

بعد از جنگ جهانی دوم تعادل دینی به هم خورد و افراد ضد روحانی، ضد کلیسا و ضد کشیش در گروههای چپ اروپایی جمع شدند. قبل از جنگ، اندیشه های چپ در اروپا طرفداران زیادی داشت حتی بعضی کشیش ها کارگر شدند ولی بعد از جنگ جهانی دوم این حالت از بین رفت چون نیروهای چپ، حالت ضد کلیسایی به خود گرفتند و کلیسا بدون برانگیختن حساسیت طرف مقابل در کنار آمریکاییها و بلوک غرب ایستاد.

کلیسای کاتولیک برای ایجاد تعادل اجتماعی، حزبی و مذهبی برای تاسیس احزاب دمکرات ـ کاتولیک زمینه سازی کرد و در بعضی کشورها این احزاب به صورت قوی ظاهر شدند.

این سیاست تا اواخر دهه 50 بود، در دهه 50، یک نوع تلائم، همکاری و همدلی بین ملتهای اروپا ایجاد شد، یخ رابطه بین دو گروه متخاصم آب شد، ارتباطات بیشتر شد، در کنار اینها، گروههای ضد جنگ هم به وجود آمدند و اندیشه ضد جنگ در این گروهها در قالب رُمان، هنر و فعالیتهای اجتماعی تبلیغ شد یعنی این واقعیت از درون جامعه کشورهای پیشرفته اروپا شروع شد.

کلیسای کاتولیک در این وضعیت رابطه اش را به لحاظ دینی ارتقا داد و مبانی الهیاتی لازم برای توجیه این ارتباطات و تعاملات بیشتر و فراموش کردن گذشته را پی ریزی کرد.

در این راستا کلیسای کاتولیک با بزرگان کلیسای کشورهای دشمن مذاکره کرد و گفت " درست است طرف مقابل دشمن است ولی مذاکره می کنیم" و سیاست مذاکره را به عنوان راه حل و گرفتن امتیازات کوچک از طرف مقابل آغاز کردند، در مرحله بعد، سوسیال ـ دمکراتهای اروپای غربی سیاست گشایش به سمت اروپای شرقی را شروع و سیاسیون را به آشتی دادن با همدیگر تشویق کردند. و در این حالت شرایط اروپای دهه 50 بیان دینی و سیاسی پیدا کرد.

کلیسای کاتولیک "شورای واتیکان دو" را تشکیل داد همه اسقف ها را از سراسر عالم جمع کردند هدف شورا "آشتی دادن کلیسا با مقتضیات زمان" بود در این شورا برای نخستین بار مسیحیت کاتولیک پذیرفت که سایر شاخه های مسیحی حقانیت دارند و رستگار خواهند شد و از ادیان دیگر، اسلام را دارای عناصری از حقیقت الوهی و آسمانی معرفی کردند.

در دهه 60 میلادی کلیسای کاتولیک عملا قلمرو جغرافیایی ادیان و مذاهب دیگر را به رسمیت شناخت یعنی از این به بعد کلیسای کاتولیک دیگر نمی خواهد دین مسیحیت کاتولیک را تبلیغ کند، و کلیسای کاتولیک سیاست تبشیر و تبلیغ را نسبت به سایر مسیحی ها و ادیان دیگر کنار گذاشت.

متاسفانه بخشی از تنش های مسلمانان با همدیگر به خاطر این است که قلمرو همدیگر را به رسمیت نمی شناسند.

در گذشته خانواده‏های اشراف یکی از فرزندان خود را به کلیسا برای درس خواندن می فرستادند و در آینده اسقف ها از بین این اشراف زادگان انتخاب می شدند به دلیل تحول جمعیتی، به روی صحنه آمدن طبقات نهفته جامعه، از مد افتادن اشرافیت و عوامل دیگر، در دهه 70 میلادی اوضاع تغییر می کند، طبقاتی به وجود می آیند که ویژگی های قبلی ها را ندارند در کنار این مسائل، کلیسای کاتولیک با کاهش مراجعه برای تحصیل در کلیساها مواجه می شود در این فضا دیگر اسقف ها از اشراف زادگان انتخاب نمی شوند بلکه از طبقات متوسط و متوسط به پایین انتخاب می شوند.

"ریگان" تنها رئیس جمهور کاتولیک آمریکا، با همکاری کلیسا و شخص "پاپ ژان پل دوم"، از نا آرامی های لهستان حمایت تمام عیار کرد و کارهایی کرد که عملا جوانها در کشورهای اروپایی بلوک شرق ایده ‏آلشان اروپای غربی شده بود.

سیاست هر پاپی، با آنچه پاپ قبلی گفته متفاوت است چون با تغییر راس کلیسا خیلی چیزها عوض می شود در دوران پاپ ژان پل دوم، کلیسا خیلی فقیر شد به خاطر اینکه هدف کلیسا این بود که یک نوع حضور بین‏المللی پیدا کند، آنقدر به سیاست حضور بین‏المللی پافشاری کردند که مجبور شدند به بسیاری از مشکلات داخلی سرپوش بگذارند.

پاپ بندیک شانزدهم آلمانی بود و آلمانی ها مقید و معتقد به نظم و انضباط شدید هستند و این روحیه با سیستم ایتالیایی کلیسا که مبتنی بر "قالتاق بازی" بود نمی ساخت، از سوی دیگر ندیم پاپ اسناد داخلی و سری واتیکان را به یکی از خبرگزاریهای واتیکان لو می داد، و از جهت دیگر بانک واتیکان تخلفات زیادی داشت، وی دانشمند و استاد بود پاپ بودن با روحیات وی نمی ساخت و در نهایت اینکه وی ضعف جسمی داشت از دلایل استعفای پاپ بندیک شانزدهم بود.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.