چهره های تاریخی
حلاج کسی است که به اتهامات مختلف حکم به تکفیر او داده شد. صوفیان درباره اتهام او می گویند حلاج به علت آنکه اسرار را فاش کرد متهم شد و سرانجام اعدام گردید. آنچه که در میان عامه مردم مطرح است آن است که فقها تنها گروهی بودند که او را تکفیر کردند. اما با بررسیهای صورت گرفته معلوم میشود علاوه بر فقها تعدادی از صوفیان مطرح زمان حلاج معتقد به انحراف فکری و عقیدتی حلاج بودند.
دربارهی مذهب منصور حلاج، اینکه او شیعه بوده یا غیرشیعه، اقوال مختلفی ذکر شده که بعضی از نویسندگان او را بهخاطر افکار و عقاید باطل، از مذهب تشیع خارج و او را جزو شیعیان ندانستند. اما عدهای دیگر از نظریهپردازان خصوصا موافقان حلاج، برای اثبات تشیع وی، اقوالی را ذکر کردند که خالی از اشکال نیست.
از انحرافات مهم و اساسی منصور حلاج که سبب به دار آویخته شدن وی شد، شطحیات و سخنان کفرآمیز او بود، که بعضی از سران صوفیه، طرفدار این شطحیات و نظرات کفرآلود حلاج بوده و توجیهاتی ناروا و کذب، ذکر کردهاند تا شطحیات این شخص را به گونهای سرپوش بگذارند.
اقطاب صوفیه به وسیله اجازه نامه از قطب قبلی سلسله خود را اثبات کرده ولی بعضی از اقطاب، همچون صفی علیشاه که قادر به ارائه این اجازهنامه نبوده به طور کامل اعتباری برای اجازهنامه قائل نشده است، لذا برای اثبات خود و سلسله خویش دست به سخنان و بدعتهای زیادی زده است تا از طریق این عوامفریبی به شأن و جایگاه خود در حد یک قطب بیافزاید.
صوفیه بارها برای جلب مشروعیت و مقبولیت خود با جعل تاریخ، بزرگان خود را به ائمه اطهار(ع) پیوند زدهاند، از جمله ابراهیم ادهم را از اصحاب خاص امام سجاد(علیهالسلام) برشمردهاند درحالیکه ادهم وقتی به مکه میرسد که 61 سال از شهادت حضرت گذشته بوده یا بایزید بسطامی و معروف کرخی را اصحاب سر ائمه معرفی کردهاند در حالی که هیچ تناسب تاریخی با یگدیگر ندارند.
سلسله کبرویه منسوب به شیخ نجمالدین کبری (م 618 ه.ق) و از جمله سلاسلی که در طول قرون و پس از دوران بنیانگذار آن، یعنی شیخ نجمالدین کبری چندین بار دستخوش انشعاب شده است. در این میان قصد داریم به نحوه انشعاب در سلسله کبرویه بعد از خواجه اسحاق ختلانی که ختم به دو سلسله نوربخشیه و ذهبیه شده است، اشاره کنیم.
حسین بن منصور حلاج نه تنها موجب انحراف بسیاری از مردم عوام شد، بلکه برخی از خواص را نیز به بیراهه کشاند و مسبب گمراهی ایشان گشت. برخی از صوفیان سعی کردهاند چهرهای موجه از حلاج به نمایش بگذارند، اما توجیهات عجیب ایشان نیز نتوانسته ننگ انحراف عمیق او را جبران کند و وی را از اتهاماتی که تاریخ متوجه او ساخته، مبرا سازد.
جنید بغدادی از افراد موثر در میان صوفیه به شمار میرود. وی به اعتراف نویسندگان سلسله گنابادیه سرسلسله این فرقه و واسطه میان امام زمان (علیه السلام) و صوفیه میباشد، در حالی که مذهب او مغایر با امام زمان (عج) بوده و پیرو مذهب شافعی است. ضمن آنکه سلسله اسنادی که برای اتصال صوفیه به معصومین ذکر شده، متفاوت است.
مولوی در اشعار خود خلیفه دوم را معلم علوم و معارف معرفی کرده ولی در همین اشعار امام علی(علیهالسلام) را تنها پهلوانی معرفی میکند که نیازمند راهنمایی بزرگان است و در جایی دیگر نیز از قاتل حضرت یعنی ابنملجم که شقیترین انسانها است دفاع کرده و او را آلت حق میداند و معتقد است که حتی او را نباید ملامت کرد.
در حالی بعضی از صوفیه و عده کمی از غیر صوفیه سعی در این دارند که حسن بصری را شیعه و مرید امام علی(علیه السلام) معرفی کنند که علماء بزرگ شیعه نظرات متفاوت دیگری دارند و او را منافق، زاهد باطل، نابودگر دین خدا و مبغض و از اعداء اهلبیت (علیهمالسلام) معرفی کردهاند.
در حالی فرقههای از صوفیه سلسله خود را به حسن بصری میرسانند که حسن بصری سنگ خلفاء را به سینه میزده و ارادت خاصی به آنها داشته است ولی در نقطه مقابل بارها و بارها با اهلبیت(علیهم السلام) برخوردی زشت و ناپسند داشته است تا آنجا که حضرت علی(علیهالسلام) را شایسته جهنم میداند و درصدد جنگ با حضرت برآمده است. حال آیا چنین کسی میتواند شیعه و مرید امام باشد؟
شروع اختلاف در امت را باید از اختلاف در مسأله امامت دانست، همانطور که تدوام آن بواسطه اختلاف در این امر مهم میباشد. کسانی که معتقد به اصل امامت نبودند و شعار «حسبنا کتاب الله» را از همان ابتدا سر داده بودند، کار را به جایی رساندند که در زمان غیبت آخرین حجت خدا بر زمین، مدعی بابیت او شدند تا آخرین تیر را بر پیکر پاره پاره امت واحده اسلامی زده باشند.
آنچه که شک مخالفین ابن عربی را در مورد عدم اعتقاد او به مهدویتِ حضرت مهدی موعود و خاتم الاولیاء بودن ایشان را به یقین تبدیل کرده است و دیگر عبارات موافق او درباره حضرت مهدی (ع) را باطل کرده است این است که او درباره خودش میگوید: «أنا ختم الولایه دون شک؛ يعنی بدون شک من ختم الولایة هستم.
شهید محراب آیتالله قاضی در پاورقی کتاب انیس الموحدین، مینویسد: «علمای شیعه و سنی در حق وی سه قول بیان کردند: جمعی او را تکفیر کردهاند، مانند علامه تفتازانی، عدهای وی را از اکابر اولیا دانستهاند بلکه او را ازجمله عرفای کاملین و اعاظم مجتهدین به شمار آوردهاند و جمعی دیگر به ولایت او قائل شده ولی مطالعه کتب او را حرام دانستهاند.»