تاریخچه

ملامتیان گروهی از صوفیان و عـارفان بـودند کـه، از قرن سوم هجری به بعد، به صورت طریقهای متمایز از دیگر طریقتهای عرفانی ظهور یافتند. این گروه با تظاهر به ارتکاب اعمال خلاف شرع سعی داشتند تا ریاکاری را از اعمال خود دور کنند. درباره تاریخ این تفکر دو نظر وجود دارد یکی اینکه از قرن سوم پدید آمد و دیگری آنکه این تفکر با وجود صوفیه در بطن عقاید صوفیه وجود داشته است.

صوفیه بارها برای جلب مشروعیت و مقبولیت خود با جعل تاریخ، بزرگان خود را به ائمه اطهار(ع) پیوند زدهاند، از جمله ابراهیم ادهم را از اصحاب خاص امام سجاد(علیهالسلام) برشمردهاند درحالیکه ادهم وقتی به مکه میرسد که 61 سال از شهادت حضرت گذشته بوده یا بایزید بسطامی و معروف کرخی را اصحاب سر ائمه معرفی کردهاند در حالی که هیچ تناسب تاریخی با یگدیگر ندارند.

کسانی که درباره تصوف سخن گفتهاند، درمورد اینکه اولین بار به چه کسی صوفی گفتهشد، اختلاف کردهاند. با استقرائی که در کتابهای ایشان بعمل آمده است، چند نظر دراینباره استخراج شده است. گروه کثیری ابوهاشم کوفی را اولین صوفی مینامند. عدهای نیز حسن بصری و افرادی دیگر را اولین صوفی میدانند.

یکی از منابعی که برخی از محققین معتقدند صوفیه از آن گرفته شده است، آیین مانی است. شباهتهایی که میان صوفیه و مانویان وجود دارد منشا این نظریه شده است تا جایی که برخی عقاید صوفیه را عینا همسنگ عقاید ذکر شده در آیین مانی میدانند. با این حال نمیتوان عقاید مانویه را به عنوان تنها منشا تصوف نام برد، ولی میتوان گفت عقاید ایشان تاثیر زیادی در تصوف داشته است و درحقیقت تصوف برخوردار از نوعی آیین التقاطی است.

سلسله کبرویه منسوب به شیخ نجمالدین کبری (م 618 ه.ق) و از جمله سلاسلی که در طول قرون و پس از دوران بنیانگذار آن، یعنی شیخ نجمالدین کبری چندین بار دستخوش انشعاب شده است. در این میان قصد داریم به نحوه انشعاب در سلسله کبرویه بعد از خواجه اسحاق ختلانی که ختم به دو سلسله نوربخشیه و ذهبیه شده است، اشاره کنیم.

یکی از سلسلههای صوفیه اویسیه میباشد که سیر سلوکی این فرقه با بقیه فرقههای صوفیه تفاوتهایی دارد. این فرقه را منسوب به اویس قرنی میدانند و علت نامگذاری طریقه خویش به اویسیه آن است که اویس موفق به دیدار حضرت رسول اکرم (ص) نشد، به همین دلیل پیروان این فرقه نیز بدون پیر و مرشد طی طریق می کنند، اما امروزه برخلاف آنچه عقیده اویسیه به آن تعلق گرفته است، این فرقه محصور در تشکیلات فرقهای شده است.

حسین بن منصور حلاج نه تنها موجب انحراف بسیاری از مردم عوام شد، بلکه برخی از خواص را نیز به بیراهه کشاند و مسبب گمراهی ایشان گشت. برخی از صوفیان سعی کردهاند چهرهای موجه از حلاج به نمایش بگذارند، اما توجیهات عجیب ایشان نیز نتوانسته ننگ انحراف عمیق او را جبران کند و وی را از اتهاماتی که تاریخ متوجه او ساخته، مبرا سازد.

فرقهی صوفیهی نعمت اللهیه از دوران "تیموریان تا صفویه" از ایران رخت بربستند و قریب به اتفاق اقطاب، مشایخ، بزرگان و اکابر این فرقه، همگی به کشور هند کوچ کردند. علت اصلی این اتفاق بزرگ در تاریخ تصوف در ایران، مبارزهی علما و فقها در نیمهی دوم حکومت صفویه است که فرصت و مجال مریدپروری، لاابالیگری و گریز از شریعت را از صوفیان گرفته بود.

صوفیه به عنوان فرقهای التقاطی، بسیاری از آداب و رسوم خود را از ادیان یا فرقههای دیگر به عاریه گرفته و در طول حیات اجتماعی خود دستخوش تحولات زیادی شده است. عموم محققان معاصر معتقدند که تصوف متأثر از تعالیم اسماعیلیه بوده و در مباحث خداى ناشناختنى (غیب الغیوب)، قطب و مراد، ولایت و انسان کامل و گرایشهاى گنوسى از آنان بهره برده است.

جنید بغدادی از افراد موثر در میان صوفیه به شمار میرود. وی به اعتراف نویسندگان سلسله گنابادیه سرسلسله این فرقه و واسطه میان امام زمان (علیه السلام) و صوفیه میباشد، در حالی که مذهب او مغایر با امام زمان (عج) بوده و پیرو مذهب شافعی است. ضمن آنکه سلسله اسنادی که برای اتصال صوفیه به معصومین ذکر شده، متفاوت است.

یکی از رسوم برخی از فرقههای صوفیه، "گدایی" است که در ادبیات صوفیه از آن تعبیر به "سوال" و "پرسهزنی" میشود. این امر همان چیزی است که دین اسلام از آن نهی کرده است تا جایی که تقاضای کمک مالی از دیگران همراه با اصرار مورد تأیید شرع نیست. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در این مورد میفرمایند: «خدا دشمن مىدارد دشنامگوى بىآبرو و گداى مبرم را».

مولوی در اشعار خود خلیفه دوم را معلم علوم و معارف معرفی کرده ولی در همین اشعار امام علی(علیهالسلام) را تنها پهلوانی معرفی میکند که نیازمند راهنمایی بزرگان است و در جایی دیگر نیز از قاتل حضرت یعنی ابنملجم که شقیترین انسانها است دفاع کرده و او را آلت حق میداند و معتقد است که حتی او را نباید ملامت کرد.

در حالی بعضی از صوفیه و عده کمی از غیر صوفیه سعی در این دارند که حسن بصری را شیعه و مرید امام علی(علیه السلام) معرفی کنند که علماء بزرگ شیعه نظرات متفاوت دیگری دارند و او را منافق، زاهد باطل، نابودگر دین خدا و مبغض و از اعداء اهلبیت (علیهمالسلام) معرفی کردهاند.

در حالی فرقههای از صوفیه سلسله خود را به حسن بصری میرسانند که حسن بصری سنگ خلفاء را به سینه میزده و ارادت خاصی به آنها داشته است ولی در نقطه مقابل بارها و بارها با اهلبیت(علیهم السلام) برخوردی زشت و ناپسند داشته است تا آنجا که حضرت علی(علیهالسلام) را شایسته جهنم میداند و درصدد جنگ با حضرت برآمده است. حال آیا چنین کسی میتواند شیعه و مرید امام باشد؟