تشیع و تصوف
شیعه معتقد است که ولایت و امامت بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) منحصر به دوازده نفر است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) از طرف خدا به نام و نشان، تعیین کرده است.[3] با توجه به آنکه همه اقطاب صوفیه تا قرن هشتم سنی مذهب بودند و در قرن هشتم و نهم بود که در ایران تصوف بهصورت یک گرایش عمومی درآمد[4]، نمیتوان ولایتی که در میان اهل سنت مقبول است را با ولایت مصطلح میان شیعیان یکی دانست.
بعضی ديگر از صوفيان کسانی هستند که ادعای معرفت و يقين و وصول به درجات مقربين مينمايند و دعوای مشاهده جمال معبود، و مجاورت از مقام محمود و وصول به مرتبه شهود ميکنند. شطح و طاماتی چند ساخته و پرداختهاند و فقها و محدثين و ورثه احکام سيدالمرسلين را به چشم حقارت نظر ميکنند و طعن به ايشان ميزنند و از براي خود کرامت ثابت ميکنند.
با توجه به روایات و مستندات، بطلان راه درویشی به خوبی روشن میگردد. طریق هدایت و رستگاری فقط از راه اهل بیت(علیهم السلام) و دستورهای آنان امکان پذیر است. راه اهل بیت(علیه السلام) توسط علما، مراجع تقلید و اسلام شناسان که متخصص این علم هستند، قابل دسترسی است و احتیاج به رمز و ذکر و شرکت در جلسات پنهانی نیست.
معاویه گرچه علی (علیه السلام) را دوست دارد ولی سلطنت را بیشتر از علی (علیه السلام) خواهان است و دوستدار آن است و احمد حنبل گرچه برای علی (علیه السلام) شعر میسراید اما حکومت و ولایتِ دیگران را به عهده دارد. اما مالک اشتر... این مالک است که ولایت علی (علیه السلام) را به عهده دارد و این بار گران را به آسانی میکشد...
حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاعر خوشنام و خوشآوازهی ایرانی به جرم ارادت و ولایت نسبت به اهلبیت پیامبر علیهمالسلام، مغضوب دشمنان خاندان نبوی و به خصوص صوفیان بود.
بزرگان فرقهی صوفیه سلطان علیشاهی، یادی را که حضرت امام خمینی از تفسیرملاسلطان کردهاند را وسیلهی ترویج و تطهیر خود کردهاند؛ لکن به این توجه نداشتند که حضرت امام نه تنها در هیچ کجا مطلبی از همان تفسیر نقل نکردهاند، بلکه تفسیر ملاسلطان را مذمت هم کردهاند.
از عقاید سلسله صوفیه گنابادیه، مهدویت نوعیه است. براساس این نظریه علاوه بر مهدویت خاصه حضرت ولیعصر (عجل الله فرجه) فرزند امام عسکری (علیه السلام)، مهدویت نوعیهای وجود دارد که به اقطاب سلسله اختصاص مییابد و از آن به مهدی ظلی یا تبعی یاد میشود.
برخی از صوفیه علیالخصوص پیروان فرقه سلطان علیشاهی شدیداً مدعی این هستند که این فرقه همواره توسط امام خمینی (ره) مورد مدح قرار گرفته است. درحالی که حضرت امام (ره) در تفسیر سوره حمد خود بهصراحت با نام بردن از القاب محبوب علیشاه و مجذوب علیشاه بر این فرقه تاخته و بزرگان آنها را مورد مذمت قرار داده است.
در اینستاگرام بحثی درباره تشیع و تصوف داشتیم که اتفاق جالبی رخ داد و دو صوفی که یکی صوفی فرقه سلطان علیشاهی و مدعی تشیع و دیگری از فرقه قادریه و مذهب اهل تسنن بود به بحث درباره حقانیت فرق خود پرداختند. دراین بین علیرغم تلاش هر یک برای موجه جلوه دادن خود، هیچیک موفق به ارائه ادله خاصی برای اثبات خود نشدند و بحث به مجادله و گاهی توهین کشیده میشد.
یکی از دلایل گمراهی فرقه صوفیه، ادعای محبت و ارادت آنان به ائمهی معصومین (علیهمالسلام) است که برای جذب عوام این ادعا را مطرح کردند، در حالی که در عمل این ارادت و محبت آنان به امام معصوم دیده نمیشود و حتی در روایتی از امام صادق (ع)، این ادعای محبت از طرف صوفیان نیز مطرح شده است.
یکی از عقاید فرقهی صوفیه، این است که در زمان غیبت، اطاعت از قطب را بر مریدان خود واجب دانسته و قائلند بر اینکه از طرف امام اجازه ولایت بر مردم دارند، در حالی که به دلایل مختلف، این عقیدهی آنان رد شده و تنها کسانی که امام معصوم (علیهالسلام) أمر بر پیروی از آنان کرده، ولی فقیه (مجتهد جامعالشرایط) است.
در مسلک صوفیه اعتقادات خاصی رواج دارد که میتوان گفت از بدعتها و انحرافات این فرقه است، که یکی از این موارد توهین و گستاخی بعضی از صوفیان نسبت به ساحت مقدس حضرت رسول اکرم (ص) بوده که در کمال وقاحت علاوه بر اهانت، خود را نیز برتر از حضرت دانستهاند.
فرقه صوفیه سلطان علیشاهی گنابادیه، که دین خود را اسلام و مذهب خود را شیعه گذاشته، در اعمال و رفتارشان، مخالف دستورات اهلبیت (علیهمالسلام) عمل کرده و نه تنها در مقابل ائمهاطهار(علیهمالسلام) ایستادند، بلکه امامت آنان را هم زیر سؤال بردند.
از عقاید برخی از فرقههای صوفیه، گدایی و پرسهزنی است. ملا احمد نراقی درباره ایشان میگوید: «نه از راه و رسم دین ایشان را اثری و نه از خدا و پیغمبر آنها را خبریست... روزگار خود را به گدایی و سوال از مردم صرف نموده و نام درویشی و ترک دنیا را بر خود بستهاند و این طایفه از اذل و پستترین عالمند.»