توجیه ابن عساکر از ممنوعیت نقل حدیث

  • 1394/06/23 - 08:35
یکی از اقدامات خلیفه دوم، سخت‌گیری و ممانعت از نقل احادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود که در روایات مختلف بیان گردیده است. ابن‌عساکر از عالمان قرن ششم، در کتاب «تاریخ مدینه دمشق» حدیث منع ابن مسعود توسط عمر را نقل نموده، «عمر شخصی را نزد ابومسعود و عبدالله بن مسعود فرستاد، پس گفت: این احادیث زیادی که از پیامبر، برای مردم نقل نموده‌اید، چیست؟» و پس از آن بدون...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از اقدامات خلیفه دوم، سخت‌گیری و ممانعت از نقل احادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود که در روایات مختلف بیان گردیده است. ابن‌عساکر از عالمان قرن ششم، در کتاب «تاریخ مدینه دمشق» حدیث منع ابن مسعود توسط عمر را نقل نموده، «عمر شخصی را نزد ابومسعود و عبدالله بن مسعود فرستاد، پس گفت: این احادیث زیادی که از پیامبر، برای مردم نقل نموده‌اید، چیست؟»[1]
و پس از آن بدون مناقشه در سند روایت به این صورت، توجیه می‌نماید: عمر این کار را از این جهت که صحابه مورد اتهام بوده‌اند، نکرده است، و جز این نیست که خواسته است در باب نقل شفاهى حدیث سخت‌گیرى کند، تا هیچ کس بر نقل روایت جرأت نیابد، مگر در موردى که صحّت آن برایش محقّق شده باشد. «این عمل عمر به جهت اتهام زدن به عبدالله بن مسعود نبوده است، بلکه اراده نموده است که در باب روایات سخت‌گیری نماید، که کسی جرأت نکند، مگر بر نقل کردن روایتی که یقین به صحتش داشته باشد، قبل از این روایت، روایاتی از نظر مثبت عمر در مورد ابن مسعود و تعریف نمودن از او (نزد کوفیان)، به حدی که دلالت بر عدالت او می‌نماید، ذکر گردید.»[2] و همچنین از قول یزید بن هارون پس از نقل روایت حبس عبدالله بن مسعود، حذیفه، أبودرداء، أبوذر و عقبة بن عامر، به عنوان جواب بر این حدیث گفته: «به من رسیده است که اقوامی در مورد حدیث شعبه در مورد حبس فلانی و فلانی، توسط عمر، این زندانی نمودن را از باب اتهام زدن به آن صحابه دانسته‌اند؛ این چه حرف بدی است که آنان گفتند. این عمل خلیفه دوم، از این باب بوده که از پیامبر اکرم، حدیث کم نقل کنند، و حدیث آنها را به خود مشغول نسازد و از قرآن باز مانند.»[3]
وجود اتهام به صحابه از ظاهر تمامى احادیثى که منع صحابه از حدیث، توسط خلیفه دوم است، محسوس است؛ زیرا وى با آنان در حالى سخن گفته است، که حدیث گفتنشان را مورد ملامت قرار داده است، و عبارت نقل‌ها این است که این حدیث چیست که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، نقل مى‌کنید؟![4]
مثلاً این که گفته: ما داناتریم، از شما مى‌گیریم و رد مى‌کنیم؛ سخن کسى است که حدیث صحابه را نمى‌پذیرد، و آنان را متهم مى‌دارد، وگرنه چرا حدیث آنان را رد مى‌کند؟ آن چه از نظر خلیفه دوم مردود است، کدام حدیث است؟! عجیب است که علماء اهل سنّت سعى کرده‌اند، این عیب خلیفه را بپوشانند و این کار او را «محکم کارى و محافظت حدیث» بنامند، تا آن‌جا که اخبار مربوط به منع حدیث توسط عمر را، در ابوابى آورده‌اند، که آن را «محافظت در حدیث» عنوان داده‌اند.
در پاسخ این توجیه ابن عساکر مى‌گوییم:
اوّلاً: منع حدیث به قصد محافظت آن شبیه‌ترین چیز به تناقض است، و مثل آن است که به قصد اصلاح و حفظ وسایلى که کمى صدمه دیده است، اقدام به نابودى آنها شود! کسى که مى‌خواهد در حدیث، محکم کارى کند، باید با همه امکاناتى که در اختیار دارد، آنها را گرد آورد، سپس طرق معیّنى را براى آن قرار دهد، و موارد مورد اطمینان و مراجع شایسته را در حدیث مشخص نماید، طرق و مراجعى که موجب رعایت حدیث و محافظت بر آن مى‌شود. نه این‌که بزرگان صحابه و اصحابى که حافظ حدیث بودند را، جمع نموده، تحت نظر بگیرد و دهانشان را ببندد و آنها را بترساند و بر آنان سخت‌گیرى نموده و روایات آنان را تقبیح کند، و ایشان را به تبعید از مدینه یا اقامت اجبارى‌شان در مدینه تهدید نماید! آیا این کار خلاف هدف محافظت بر حدیث نیست؟! آیا خلیفه دوم با حبس صحابه و منع آنان از حدیث، موجب آن نگردید که صحابه احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را در سینه پنهان کنند و آن را براى امّت ننویسند؟ آیا آن را در معرض عوامل فراموشى و غیر آن قرار نداده‏ است؟ آیا اسم چنین کارى محافظت است؟ یا محکم کارى یا نگهدارى است؟!
ثانیاً: آن‌چه در نزد تمامى عقلاء مورد اتفاق است، این است که نوشتن علم و ثبت معلومات از برترین وسایل حفظ و صیانت و محکم‏ کارى است. اگر خلیفه قصدش از این اقدامات، محافظت حدیث و محکم کارى درباره آن و نگهدارى آن بود و از این‌که در میان مردم رواج یابد، و از عدم صحّت آن بیم‌ناک بود، قطعاً اقدام به تدوین آن مى‌نمود و امر به ثبت و ضبط حدیث مى‌کرد، و خودش صحابه‌اى را که مورد اطمینان و حافظ حدیث بودند، گرد مى‌آورد و اقدام به جمع حدیث مى‌نمود. امّا مى‌بینیم علاوه بر این‌که وى نقل شفاهى حدیث را با این شدّت منع کرد، از سخت‌گیرترین مانعین تدوین (به بهانه‌هاى مختلف) است، او چگونه مى‌خواسته است، حدیث را حفظ کند، که از یک طرف نقل شفاهى و دهان به دهان گشتن و مذاکره آن را ممنوع ساخته و از یک طرف نوشتن و ثبت و ضبط و تدوین آن را مانع گردیده است؟! آیا کسى که مى‌خواهد حدیث را از بین ببرد و سنّت را نابود سازد، کارى جز این مى‌کند که از یک‌سو نوشتن آن را منع نماید و از سوى دیگر دهان به دهان گشتن و نقل شفاهى آن را مانع شود؟
ثالثاً: کوشش در این‌که خلیفه (که مانع صحابه از حدیث و نقل شفاهى شد) به عنوان شخصى محافظ و محکم‌کار در حدیث قلمداد شود، در وقتی که صحابه‌اى که از حدیث منع شده‌اند (صحابه‌اى که در میانشان بزرگان و مهترانى چون ابوذر غفارى و ابومسعود انصاری و دیگران بودند)، به منع عمر اهمیت نداده و پیوسته حدیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به وفور گفتند، تا آن‌جا که عمر ناچار شد، آنان را از اطراف و اکناف احضار کند، و با اقامت اجباری‌شان، نزد خود حبس نماید)؛ لازمه‌اش این خواهد بود، که هیچ‌یک از اصحاب از حدیث، محافظت ننموده و درباره آن محکم ‏کارى و احتیاط نمى‌کرده‌اند، بلکه درباره آن اهمال ورزیده‌اند! که چنین التزامى، جرأت و جسارت به مقام صحابه بزرگوار است، همانان که خداوند از آنان راضى است و آنان نیز از خدا راضى‌اند.

پی‌نوشت:
[1]. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1415ق، ج33، ص159.
[2]. همان.
[3]. همان، ج40، ص501.
[4]. حدیث عبدالرحمن، رجوع شود به: «ممانعت خلفا از تدوین حدیث»

برچسب‌ها: 
تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.