تعاریف عرفان

  • 1394/05/23 - 09:20
تعاریفی که در کتب عرفا، برای عرفان بیان شده است، متفاوت است و نمی‌توان آن‌ها را در یک عبارت منسجم سامان داد؛ زیرا هر عارفی، در پاسخ به این سؤال که "حقیقت عرفان چیست؟" یا پاسخی مناسب با حالات مخاطب ارائه کرده است؛ مثلاً در برابر مخاطب جاه طلب، عارف پاسخ می‌دهد که: «عرفان، ترک جاه و پرهیز از شهرت‌طلبی...

پایگاه جامع فرق ادیان و مذاهب_ تعاریفی که در کتب عرفا، برای عرفان بیان شده است، متفاوت است و نمی‌توان آن‌ها را در یک عبارت منسجم سامان داد؛ زیرا هر عارفی، در پاسخ به این سؤال که "حقیقت عرفان چیست؟" یا پاسخی مناسب با حالات مخاطب ارائه کرده است؛ مثلاً در برابر مخاطب جاه طلب، عارف پاسخ می‌دهد که: «عرفان، ترک جاه و پرهیز از شهرت‌طلبی است». این تعاریف را نمی‌توان تعاریف جامع و مانعی دانست و نباید آن‌ها را در ردیف تعاریف علمی به حساب آورد بلکه باید تعریف‌هایی درخور حال اشخاص و نه عمومی تلقی شود.
قیصری در شرح خود بر فصوص‌الحکم، تعریفی علمی و فنی از عرفان ارائه کرده است: «عرفان عبارت است از علم به حضرت حقِّ سبحان از حیث اسما و صفات و مظاهرش؛ و علم به مبدأ و معاد و به حقایق عالم و چگونگی بازگشت آن‌ها به حقیقت واحدی که همان ذات احدی حق‌تعالی است؛ و معرفت طریقت سلوک و مجاهده برای رها ساختن نفس از تنگناهای قید و بند جزئیت و پیوستن آن به مبدأ خویش و اتصافش به نعت کلیت.»[1]
آن‌چه قیصری به‌عنوان عرفان تعریف کرده است، عرفان کامل و جامعی است که از طریقه‌ای وحیانی برآمده  و سالک را به عالی‌ترین مقامات رسانده باشد. گرچه عرفان مثبتِ کمال‌ساز، عرفانی است که از دین وحیانی و حقیقی زاده شده باشد [2]، می‌توان مراتبی را برای عرفان بر اساس میزان قرب به صفات الهی تلقی کرد که ساده‌ترین مرتبهٔ آن را «تلاش برای وصول به حقیقت از راه زهد در دنیا» دانست. عرفان در یک تقسیم‌بندی که دارای پیشینهٔ طولانی است، به دو بخش عملی و نظری تقسیم می‌شود.
یکی از این دو بخش، بیش‌تر به سیر و سلوک و عمل تأکید داشته و دیگری بر معارف توحیدی ناظر است. نخستینِ آن را عرفان عملی نام نهاده‌اند و دومین را با نام عرفان نظری می‌شناسند: «مسائلی که در عرفان عملی مطرح می‌شود، بیش‌تر به سیر و سلوک طریق عرفانی و چگونگی وصول انسان به کمال نهایی ناظر است. به بیان دیگر، در عرفان عملی از این بحث می‌شود که گام نهادن در کدام راه و انجام دادن چه اعمالی است که می‌تواند انسان را از قیود جزئی امکانی و مادی رها سازد و موجب قرب وی به حق‌تعالی و وصال او شود. به‌هرحال، در عرفان عملی کانون توجه انسان بر اعمال قلبی و باطنی است. از این روی، هدف اصلی عرفان عملی، هدایت این فعل و انفعال‌ها و پاک‌سازی قلب از اموری است که «مهلکات» آن شمرده می‌شود و نیز آراستن آن به حالات و کمالاتی است که «منجیات» قلب است و به وصول انسان به کمال نهایی می‌انجامد. [3]
در تعریف عرفان عملی نیز به صورت خلاصه می‌توان گفت: «مجموعه دستورها و قواعد معطوف به اعمال و احوال قلبی در منازل و مقامات است که به حصول کمال نهایی انسان، یعنی مقام توحید می‌انجامد.»[4] عرفان نظری را نیز چنین تعریف کرده‌اند: «ترجمه و تعبیر حقایق و معارف توحیدی ...که عارف از راه شهود، در نهایی‌ترین مرحلهٔ آن، به دست آورده باشد؛ شهودی که معمولاً در پی ریاضت و عشق حاصل می‌شود.» [5]
فناری نیز در مقدمهٔ کتاب مصباح‌الانس، عرفان عملی را علم‌التصوّف‌والسلوک دانسته و عرفان نظری را علم‌الحقائق و المشاهده و المکاشفه می‌داند. [6] رابطه متقابل و دو سویه این دو بخش عرفان، امری مسلّم و روشن است؛ چه این‌که بی‌عمل کشف بر نمی‌آید و هر کشفی عمل را خلوص می‌بخشد.
در عرفان اسلامی عملی که بتوان با آن به کشف و شهود دست یافت در قالب شریعت ارائه شده است. از دیگرسوی هرآن‌چه مکاشفه‌ای نصیب عارف می‌کند، او را راه شریعت رهنمون می‌نماید. در واقع بین عرفان و شریعت هیچ دوگانگی وجود ندارد تا دربارهٔ نسبت آن دو سخن به میان آید.
دکتر سید رضا یثربی در این‌باره می‌نویسد: «من به‌عنوان یک محقِّق در عرفان اسلامی، به طور قاطع می‌گویم که در همهٔ متون عرفانی ما، حتی اشاره‌ای هم نمی‌توان یافت که به بی‌اعتنایی عرفا به شریعت، دلالت داشته باشد. همهٔ عارفان نه تنها به فقه و شریعت بی‌اعتنا نبوده‌اند، بلکه حتی بر رعایت مستحبات و مکروهات شریعت نیز تاکید کرده‌اند. من دراین‌باره تنها به ذکر دو نمونه از تصریحات عرفا بر لزوم پایبندی به شریعت قناعت می‌کنم: یکی بیانی از کتاب معروف و معتبر سراج طوسی (378 ه ق): «طبقات صوفیه نیز از نظر معتقدات، با فقها و اصحاب حدیث متفق‌اند. علوم آن‌ها را می‌پذیرند و در معانی و رسوم مخالفتی ندارند، مشروط بر این‌که آنان را، به دور از بدعت و تأثیر هوا و هوس، شایستهٔ پیروی و اقتدا یابند. همه علوم فقها و اصحاب حدیث را هم‌چون خود آنان می‌پذیرند و اگر کسی از صوفیه، به لحاظ درایت و فهم، به مرتبهٔ آنان نرسد و احاطه علمی ایشان را نداشته باشد، وقتی که در احکام شرعیه و حدود و سنن، دچار اشکال گردد، به آنان مراجعه می‌کند. اگر از آنان اجماع و اتفاقی در مسئله مورد نظر ببینند، همان را می‌پذیرند و در صورت اختلاف، اخذ به «احسن» و «اولی» نموده و آن را که به احتیاط در دین و تعظیم فرمان الاهی و اجتناب از نواهی شرعیه نزدیک‌تر باشد، ترجیح می‌دهند و هرگز در اندیشهٔ یافتن «رخصت» ها و تأویلات و ترفه و توسعه و رکوب شبهات نیستند؛ برای این‌که این‌ها را بی‌اعتنایی به دین مبین و تخلف از احتیاط می‌دانند. این است آن‌چه ما، از مذاهب صوفیه و رسومشان در کاربرد علوم ظاهره و مبذوله و متداوله، میان فقها و اصحاب حدیث می‌شناسیم.»[7]
دیگری بیانی از ابوحامد امام محمد غزالی (505 ه ق) که خود، حجت‌الاسلام و فقیه شافعی متعصبی بود: «اگر همهٔ عقلا و حکما و عالمان اسرار شرع، دست به دست هم بدهند تا چیزی از روش و اخلاق صوفیه را به بهتر از آن تغییر دهند، نخواهند توانست؛ به دلیل این‌که تمام حرکات و سکناتشان، در ظاهر و باطن، اقتباس از نور مشکات نبوّت است و جز نور نبوّت، نوری در جهان نیست تا به روشنایی آن پناه برد.» [8] از این گفته‌ها برمی‌آید، هر آن‌کس که مدعی عرفان و تصوف بوده و با شریعت سرستیز یا گریز داشته، رهزنی بیش نبوده است. [9]

پی‌نوشت:

[1]. مقدمه بر شرح فصوص‌الحکم، قیصری، تصحیح: محمدحسن ساعدی، چ اوّل، قم، انوار الهدی، 1416، ص 10.
[2]. راه راهنماشناسی  معارف قرآن (4و 5)، مصباح یزدی، محمدتقی (1384)، چ پنجم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، ص 1384.
[3]. مبانی عرفان نظری، یزدان پناه، یدالله، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1388، ص 62-63.
[4]. همان، ص 72.
[5]. همان، ص 73.
[6]. مصباح‌الانس، فناری، محمدبن‌حمزه، 1374، به همراه مفتاح الغیب قونوی، چ اوّل، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انتشارات مولی، ص 27.
[7]. اللمع، ابونصر، عبداللّه بن علی سراج طوسی، بی تا، چ مصر، ص 10.
[8]. المنقذ من الضلال، امام غزالی، محمد، بی تا، چ بیروت، ص 57.
[9]. سودای دین‌داری، عبدالحسین مشکانی سبزواری، نشر صهبای یقین، قم، ص 25.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.