ولایت از ارکان آداب و رسوم صوفیه

  • 1392/03/06 - 04:55
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ معنایی که سلطان محمد برای ولایت ارائه داده است، معنایی غریب است که نه شاهدی از لغت بر آن وجود دارد و نه در روایات و متون دینی به این معنا به کار رفته است، برخلاف معنایی که در اول بحث ارائه شد که هم در لغت، ولایت به معنای امارت آمده است و هم در متون دینی.
توهم ولایت جزئیه

از عقاید صوفیه ولایت است اما پیش از ورود به عقاید صوفیه گنابادی باید گفت که مقصود از عقاید این فرقه، این نیست که همه پیروان این سلسله دارای چنین عقایدی هستند؛ بلکه بیشتر چنین نظریاتی در میان اقطاب و مشایخ تحصیل کرده آنان به چشم می خورد و گرنه؛ بیشتر پیروان این فرقه، جز برخی آداب، چیز دیگری را از این عقاید درک نمی کنند و اقطاب و مشایخ نیز به همین اندازه اکتفا کرده اند. گرچه در این اواخر، دیگر آن فضل و دانشی که قبلا در میان اقطاب و مشایخ صوفیه دیده می شد، به چشم نمی خورد و تابع و متبوع بر یک وزنند.
ولایت
ولایت در اندیشه عرفانی سابقه ای بس طولانی دارد و عارفان، بحثهای مفصلی را در این باره ارائه کرده اند. نزد برخی، یکی از موارد اشتراک میان عقاید تشیع و  تصوف، موضوع ولایت است که بارها به طرق مختلف به آن پرداخته شده است.
اما مقصود از ولایت چیست؟ آیا ولایتی که بر آن در روایات ائمه علیهم السلام بر آن تاکید شده است، به معنای دوستی آنان است؟ یا به معنای زعامت و رهبری اجتماعی؟ به بیان دیگر آیا ولایت امری قلبی است، یا امری قلبی و جوارحی است؟
به نظر می رسد که ولایتی که در روایات شیعه  بر آن تاکید شده است، ولایت به معنای زعامت و اداره جامعه است، نه به معنای دوستی ائمه علیهم السلام. مثلا کلینی در کافی روایتی از امام باقر علیه السلام نقل می کند که می فرمایند:
بنی الاسلام علی خمسة اشیاء: علی صلاة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایه. قال زراره: فقلت: و ای شیء من ذلک افضل؟ فقال: الولایي افضل؛ لانها مفتاحهن و الوالی هو الدلیل علیهم ..(1)
همانگونه که ملاحظه می شود، در این روایت سخن از والی به میان آمده است و والی، همان حاکم و اداره کننده امور مردمان است. همچنین در نهج البلاغه خطبه 216 و در عهد نامه مالک اشتر کلمه ولایت به معنای سرپرستی و اداره جامعه به کار رفته است. بنا بر این تفسیر، ولایت امری قالبی و جوارحی است نه امر قلبی، آن هم به معنای محبت.
اکنون ببینیم بزرگان این فرقه چه تفسیری از ولایت دارند؟
ملا سلطان علی متوجه این نکته شده است که ولایت مورد تاکید در روایات، به معنای دوستی و اعتقاد نیست، بلکه از نظر او ولایت عبارت است از بیعت با مشایخ؛ زیرا اگر ولایت به معنای اعتقاد و محبت باشد این دو اموری قلبی هستند؛ در حالی که ولایت در برابر نماز، روزه و زکات قرار گرفته است و روشن است که نماز و روزه و زکات از امور قالبی اند بنابراین مقصورد از ولابت همان پذیرش بیعت و تصرف امام است و اصلا هدف خلقت عالم و آدم پیوند ولایت است که بیعت مشایخ، آن را تحقق می بخشد و به معصوم متصل می سازد. بواسطه همین بیعت کردن است که صورت ملکوتی امام علیه السلام به دل بیعت کننده وصل می شود.
همان صورت ملکوتی پیوند ولایت و ایمانی است که وارد دل می شود. این پیوند ولایت، پیوندی است که باغبان بر درخت تلخ میزند.
خلاصه سخن اینکه مقصود از ولایت عملی جوارحی است نه قلبی؛ که عبارت است از بیعت ایمانی با مشایخ؛ و تا کسی این بیعت را انجام ندهد، گرچه همه عمر مشغول عبادت و طاعت باشد، خداوند او را در آتش جهنم می اندازد. این مهم، در زمان غیبت امام عصر (عج) توسط مشایخ صورت می پذیرد و آنان از مستعدان بیعت گیرند.
اثر بیعت
بیعت با ولی امر که بواسطه آن صورت ملکوتی شیخ، وارد قلب می شود و از آنجاست که این پیوند (بین ولی و بایع) از شجره الهی و شاخه طوبی است، خدا حیا می کند که چنین کسی را عذاب کند، گرچه از فاجران باشد، زیرا این صورت الهی و شاخه شجره الهی است که اگر خداوند آن را عذاب کند، شاخه خود را عذاب کرده است.(2)
گفتنی است معنایی که سلطان محمد برای ولایت ارائه داده است، معنایی غریب است که نه شاهدی از لغت بر آن وجود دارد و نه در روایات و متون دینی به این معنا به کار رفته است، برخلاف معنایی که در اول بحث ارائه شد که هم در لغت، ولایت به معنای امارت آمده است و هم در متون دینی.
اقسام ولایت
ولایت به دو قسم تقسیم شده است:
1-ولایت کلیه، که صاحب آن در این زمان حضرت حجت علیه السلام است.
2-ولایت جزئیه، که بزرگان صوفیه  نعمت اللهی- به زعم خود - در زمان غیبت، از آن برخوردارند.(3)
از تصریح خود آنان معلوم می شود که آنان برای اقطاب خود، نوعی ولایت جزئیه قائلند و آنان را نمایندگان حق و نایب امام می دانند. با توجه به این اعتقاد است که برای  مشایخ و اقطاب مراتب والایی متصور هستند که توهمی بیش نیست و اینگونه طرز فکر و منصب سازی مخالف تعالیم صریح دینی است که نشانگر انحراف این گونه فرقه ها است.

 

پی نوشت :
1-کافی ج 1 حدیث 5 باب دعائم الاسلام
 2-سلطان محمد ولایت نامه ص 173
3-سلطان حسین تابنده نابغه علم و عرفان ص 108

 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.