اعتقادات

عبدالبهایی که نصّ صریح کتُب الهی (در ماجرای حضرت آدم و حوا) را نادیده گرفته، بر خلاف اصول منطقی مسلّم سخن گفته و حتی شعار مسلک بهائی بر ممنوعیت تأویل و ملاک قرار دادن ظاهر کتب الهی را فراموش کرده؛ در واقع زیربنای اعتقادی مسلکش را زده است.

بهائیان در حالی مهم ترین رسالت علی محمد باب را آگاه ساختن و بشارت به ظهور پیامبرنمای بهائی معرفی می کنند که: 1. رسالتی با امتداد چند سال، آن هم پیش از تحقق وعده هایش معقول نیست. 2. با وعده باب به ظهور دوهزار ساله موعودش در تضاد است. 3. زمینه سازی باب در ایران و اعلام پیامبری بهاء در عثمانی چگونه قابل توجیه است؟!

مبلّغین بهائی علت انتخاب لقب باب، برای پیشوا و مبشّر ادعایی خود را به علت دروازده بودن او در انتقال به عصرجدید معرفی کردند. این در حالیست که انتخاب و شهرت این لقب برای او، بخاطر ادعای بابیتش (نیابت خاصه اش) برای امام دوازدهم شیعیان بوده است. بابیت و سایر مقاماتی که علی محمد با خوردن سیلی و چند چوب فلک، از آن ها دست شُست.

تشکیلات بهائیت در ماجرای بهائی شدن محمد موحد، از یک طرف در مورد زمان بهائی شدنش خود دچار تناقض شد و از طرفی تناقض حرمت کتمان عقیده در بهائیت را یادآور شد.

در تاریخ نوزده فروردین امسال 1401 ش، تشکیلات بهائیت از آتش سوزی گسترده در محل بنای ساختمان مقام عبدالبهاء خبر داد. هرچند که علت حادثه و عمدی یا سهوی بودن آن مشخص نشده اما از نظر دشمنی بابیت و بهائیت با بشریت و رانت خواری بهائیان در اسرائیل، عمدی بودن آتش سوزی قابل توجیه است. سوزانندگان احتمالی ساختمان در صورت قدرت بهائیت، زنده سوزانده خواهند شد.

بهائیان برای توجیه یکی بودن قیامت و ظهور حضرت مهدی (ع)، به سریع الحساب بودن خدای تعالی استناد کرده و گذر قیامت را پیش از ادعای دین آوری مدعی دروغین مهدویت خود نتیجه میگیرند. این در حالیست که اولاً هیچ یک از نشانه ها و آثار قیامت موعود قرآن و ادیان آسمانی روی نداده و ثانیا سریع الحساب بودن خداوند با طولانی شدن حساب از جانب بندگان گنهکار منافاتی ندارد.

فرقه های نوظهور و استعماری وهابیت و بهائیت، از آنجا که مهم ترین مانع پیشرفت و دشمن خود در جوامع اسلامی را مذهب و روحانیت شیعه یافتند، به دشمنی علنی با مذهب و روحانیت شیعه پرداختند. وهابیت از درون اسلام به تکفیر و دشمنی با شیعیان پرداخت و بهائیت با خروج از اسلام به تکفیر و دشمنی با شیعه اصرار داشت.

از آنجا که بهائیان علی محمد شیرازی را مهدی موعود اسلام می دانند، همان که حدود دو قرن پیش پس از ظهور ناکامش تیرباران شد؛ در پاسخ به علت برقرار نشدن صلح و عدالت توسط او، با یکی دانستن قیامت و ظهور موعود، پنجاه هزار روز یا سال را برای تحقق اهداف ظهور لازم می دانند. این در حالیست که ظهور قبل از قیامت بوده و حتی طبق مبنای بهائیان باید تا کنون محقق می شده!

بهائیان روایتی ضعیف از ام هانی ثقفیه به نقل از امام باقر (ع) که دارای عبارت «هذا مولود فی آخرِ الزّمانِ» را دلیل بر تولد امام دوازدهم با فاصله تاریخی از یازده امام دیگر میگیرند. اما هرچند آخرالزمان از دوران پیامبری تا زمان ظهور و قیامت را شامل میشود، ولی بنابر قرائن حالی واژه آخرالزمان در این روایت، تنها بر بازه زمانی دین اسلام و حضرت حجت بن الحسن (عج) قابل تطبیق است.

به راستی از مبلغان فرقه حقیقت گریزی که پیامبرخوانده آن به پیروانش دستور داده: از مخالفینش (حتی اگر مطابق تمام آیات الهی سخن گویند) دوری گزینند؛ چه انتظار می توان داشت که حضرت حکیمه خاتون (چون مخالف بهائیت سخن گفته) را سرزنش نکنند و به تکریم راوی ناشناسی (چون فکر می کنند در تأیید آنان سخن گفته) نپردازند؟!

بهائیان در راه دفاع از مسلک خود و ستیز با سایر عقاید، از هیچ توهین و جسارتی به عقاید دیگران دریغ نمیکنند و تنها در استناد به یک حدیث، هَفت توهین و جسارت را در حق پیشوایان و عقاید شیعیان روا داشتند. این در حالیست که بهائیان در راستای رحمانی معرفی کردن مسلک خود، در شعار و تبلیغات، مدعی اند که بهائیان، حق ندارند خطای کسی را به رُخ کشند و یا ناسزا (حتی به دشمنان) گویند!

حتی اگر حدیث ام هانی ثقفیه را طبق نظر بهائیان، به تولد حضرت مهدی (عج) در آخرالزمان و آخرالزمان را به فاصله زمانی از معصومین (ع) معنا کنیم، به دلیل موانع عقلی، باز هم این حدیث، قابل تطبیق بر علی محمد شیرازی نیست.

مبلّغان بهائی با برداشت اشتباه از روایتی ضعیف السند، قیامت موعود و قیام قائم (علیه السلام) را یکی معرفی میکنند تا دین سازی مدعی مهدویت خود را توجیه کنند. این در حالی است که آیات و روایات پرشمار، ادعای بهائیان را نقض میکند. بنابر آیات و روایات، ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) پیش از قیامت و قیامت جسمانی موعود، پایان این دنیاست.

با توجه به وجود سه روایت با یک مضمون از ام هانی ثقفیه، روایت مورد استناد بهائیان هم قابل حمل بر عقیده شیعه در خصوص زمان تولد حضرت مهدی (علیه السلام) است. حتی اگر تعارضی بین روایات به نظر برسد، در این صورت مرجحات سندی و دلالی، حاکی از سقوط روایت مورد استناد بهائیان خواهد بود.