اعتقادات

مدعی پیامبری بهائیت، پیروانش را از انتساب القابی به دیگران، که خود دوست نمیدارند، منع کرده است. این در حالیست که پیامبرخواندهی بهائی، انواع و اقسام القاب زشت و زننده را نثار غیربهائیان کرده است. با این حال، پیامبرخواندهی بهائی یا از انتساب چنین القابی به خود استقبال میکرده و یا میان گفتار تا عملش، بسیار فاصله بوده است!

مدعی دروغینی همچون علیمحمد شیرازی، که تنها با خوردن یک سیلی تمام ادعاهای خود را منکر شد، کارش به جایی رسید که دست آخر خود را ذات الهی نامید. ادعایی که خدای تعالی در کتاب آسمانی قرآن، آن را از جانب پیامبران الهی، رد فرموده است و حتی ادعای تجلّی هم نمیتواند توجیه قابل قبولی برای آن از جانب مدعی دروغین بابیت باشد.

عبدالبهاء برای توجیه ادعای پیامبری پیشوای بابیت و بهائیت، به کرامتتراشی برای او متوسل و هرگونه تحصیل علیمحمد باب را منکر شده است. اما به راستی چگونه میتوان پایههای حقانیت علیمحمد شیرازی را بر دروغ استوار ساخت؛ دروغی که حتی منابع دست اول بهائی، به تکذیب آن پرداخته و به درس خوانده بودن این پیشوای بابیت و بهائیت اعتراف کردهاند!

پیامبرخواندهی بهائیت در یکی از مناجاتهای خود، تصویری مجسم و غیرقابل توجیه از خدای بهائیت، ارائه نموده؛ تصویری که آدمی را به یاد مناجاتهای اعراب بادیهنشین مشرک میاندازد. اما ممکن است بهائیان در توجیه این اشکال، به تأویل گفتار او روی بیاورند؛ این در حالیست که این مدعی پیامبری، از تأویل کلام خود نهی کرده است.

مبلّغین بهائی در توجیه تبدل ادعاهای علیمحمد باب، او را در اصل دارای مقام خدایی و پیامبری دانسته که ادعای بابیت و مهدویتش را پوششی برای پذیرش مردم در ابتدا دانستهاند. اما بر فرض که این توجیه باب را قبول کنیم و او را به عنوان پیامبری اولوالعزم بپذیریم، پس تکلیف امام زمان (علیه السلام) و موعود اسلام چه میشود؟!

پیامبرخواندهی بهائیت، کثرت نوشتهجات مدعی پیامبری را نشان برتری او دانسته است. اما لازم است بدانیم که این دلایل حقانیت و برتری بهاء، سرشار از هزلهگوییهایی است که حتی بهائیان نیز از تکرار آنها شرم دارند. با این حال، چگونه هزلهگوییهایی که ناشی از مصرف مشروبات الکلی بوده را میتوان به عنوان وحی الهی و نشان برتری بهاء دانست؟!

حسینعلی بهاء در جایی مطالب خود را عین کلمات باب خوانده که هیچ نسخی در آن صورت نگرفته؛ اما در جایی دیگر، کتاب بیان را تا سطح زیادی پایین آورده است. اما این تناقضگوییهای بهاء، تنها به این صورت قابل توجیه است که او در ابتدا، با هدف جذب بابیها، ادعای برتری آثار خود و نسخ آثار باب را رد کرده و در ادامه، خلاف آن را مطرح نموده است.

عبدالبهاء بخاطر کینهی خود از علمای اسلامی، که مانع گسترش عقاید انحرافی بهائیت به شمار میآمدند، به پیروان خود بشارت برچیده شدن دستگاه اجتهاد را داده است. این در حالیست که پس گذشت یک قرن از این ادعا، نه تنها علمای اسلامی منزوی نگشتند، بلکه همواره با فتواهای به موقع و هوشمندانهی خود، حافظ عقاید حقه و کیان مملکت اسلامی بوده و هستند.

علیمحمد شیرازی یکی از مدعیان دروغینی است که مدعی مقام مهدویت شده و خود را امام دوازدهم شیعیان دانسته است. اما جالب است بدانیم در عین حال، علیمحمد باب به وجود حضرت حجّت بن الحسن العسکری (علیه السلام) اعتراف کرده و ضمن کافر دانستن منکر نواب اربعهی ایشان در عصر غیبت صغری، اعمال آنان را حبط شده دانسته است.

پیامبرخواندهی بهائیت، منتها رتبهای که برای بشر متصور است را مقام پیامبری دانسته است. اما این اعتراف در حالیست که وی، ضمن اعتراف به خاتمیت حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله)، مقامی فرای پیامبری را برای خود ادعا نموده است. با این حال، اگر مقامی فرای پیامبری برای بشر متصور نیست، پس پیامبرخواندهی بهائی از چه مقامی برخوردار است؟!

بهائیان بر این باورند که علیمحمد شیرازی، قائم موعود اسلام بوده که در سال 1260، ادعای خود را علنی نموده است. این در حالیست که علیمحمد باب (در تفسیر سورهی کوثر خود)، با اشاره به دو غیبت صغری و کبری برای امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و نام بردن از نواب خاص ایشان، امام زمانی را تبیین کرده که هیچگونه تطبیقی با او ندارد.

به عقیدهی پیشوایان بهائیت، با توجه به اقتضائات هر عصر، دین باید مطابق با مقتضای زمانه باشد. اما این ادعا در حالی مطرح میشود که پیشوایان بهائیت، به این اعتقاد در مورد مسلک خود پایبند نیستند. همچنان که پیامبرخواندهی بهائی در ادعایی مخالف با مبانی این فرقه، خود را آخرین پیامبر معرفی و مدعیان بعدی را دروغگو خطاب کرده است.

پیامبرخواندهی بهائیت یکی از نگرانیهایش را امکان فراموشی آیات (به اصطلاح) الهی نازله به خود دانسته است. اما لازم است بدانیم در حالی پیامبرخواندهی بهائیت از امکان فراموشی آیات الهی ابراز نگرانی نموده که بر اساس عقل و شرع، امکان فراموشی آیات توسط پیامبران و معصومین (علیهم السلام) محال برشمرده شده است.

شوقی افندی، کتمان عقیده را حرام دانسته و حتی در جایی که ابراز عقیده منجر به تلف جان شخص محترمی شود، باز هم ابراز عقیده را بر نجات جان آدمی مقدم دانسته است. اما شوقی افندی در حکمی متناقض، کتمان عقیده در خصوص نوع دفن اموات بهائی (به سمت قبلهی مسلمانان) را تا قبل از علنی شدن مسلک بهائیت، جایز برشمرده است!