اعتقادات

بهائیان از یک سو برای توجیه توبه پیشوای خود به افسانه دروغین غرانیق متوسل می شوند و از سوی دیگر، یکی از دلایل حقانیت پیشوای خود علی محمد باب را استقامت بر عقیده معرفی می کنند!

بر خلاف ادعای بهائیان، منظور از ظهور امام زمان (عج) با امری جدید، احیاگر بودن سنت ها و زدودن بدعت ها از اسلام و نه آورندهی دینی جدید می باشد.

بهائیان پذیرش بهائیت را پیش شرط تحقق صلح و وحدت معرفی میکنند و در این راستا تعالیم بهائی ( تساوی زن و مرد، تحری حقیقت، ترک تقلید و مطابقت دین با علم و عقل) را از تمایزات بهائیت برمیشمارند. این درحالیست که هیچ یک از این پیششرطها جنبه عملی در بهائیت نداشته و تعالیم بهائی به آنها پایبند نیست.

تشکیلات بهائیت اخیراً در حالی 100 اثر برای پیامبرخوانده خود برمیشمارد که پیشتر، او را دارای چند هزار اثر میدانست! آثار به ظاهر الهی که پیش از نگارش، چک نویس میشدند و پس از آن، از فیلتر اصلاحات و ویرایش رد میشدند! آثاری که همواره توسط تشکیلات بهائی، سانسور و گلچین میشود.

مبلّغین بهائی برای توجیه مهدویت علی محمد باب، در حالی مدعی بداء در تمام نشانههای ظهور (حتی محتومها) میشوند که بداء در وقوع اصل محتومات غیرممکن است. چرا که در غیر این صورت، تقسیم علائم ظهور به حتمی و غیرحتمی از جانب معصومین (علیهم السلام) بیمعنا خواهد بود. ضمن آنکه این توجیه، با اصلِ ممنوعیت تأویل در بهائیت، ناسازگار است.

نویسنده بهائی با داستان سرایی، خوابی به پدر حسینعلی بهاء نسبت داد که تعبیر آن، پیامبری و مخالفت مردم با پسرش بوده است. اما آیا چنین خوابی، با ادعای بهائیان سنخیتی دارد؟!

مبلّغان بهائی در راستای توجیه ادعای اُمیت پیشوایان خود و تعارض آن با درس خوانده بودنشان، علم آموزی آنان را منحصر به دوران کودکی دانستهاند. این در حالیست که نه تنها پیشوایان بابی بهائی حتی در بزرگسالی درس خوانده بودهاند، بلکه اشکالات فراوان علمی ادبی و اصلاحات صورت داده بر کتبشان، علم الهی آنها هم با تردید مواجه میسازد.

بر خلاف ادعای مبلّغان بهائی ، نه اُمی بودن مساوی با جهل است و نه علم معصومین (علیهم السلام) اکتسابی است.

بهائیان در توجیه درس خوانده بودن پیشوایان خود، واژهی امی را به عدم تحصیل معارف الهی معنی میکنند. این در حالیست که پیشوایان بهائی، خود به معنی امی «به معنای مطلق درس نخواندن» اعتراف کردهاند. از طرفی، وجود غلط و اصلاحات در کتب پیشوایان بهائی، دیگر دلیلی بر علم آنان باقی نخواهد گذاشت چه رسد آنکه غلطهایشان را بتوان به خدا بست.

پیامبران الهی هرکدام به اقتضای زمانه و درخواست مردم و اتمام حجّت بر انسانها معجزاتی ارائه دادهاند. این در حالیست که پیشوایان بهائی به دلیل عدم اتصال به منبع وحی، به انکار حجیّت معجزه و معجزات پیامبران روی آوردهاند.

در حالی تشکیلات بهائیت بهائیان را به استواری کور و لجوجانه بر عقیده فرا میخواند که: اول: این رفتار بر خلاف اصل جستجوی آزادانه حقیقت در بهائیت است. دوم: پیشوایان بهائی هیچ استقامتی بر عقیده خود نداشتند.

برای بهائی شدن لازم است ابتدا عقل و ایمان خود را کنار نهاده و پس از پذیرفتن عقاید مشرکانه و تعالیم متناقض بهائیت، تشکیلات بهائیت تشخیص میدهد که آیا صلاحیت بهائی شدن و انجام تکالیف این تشکیلات را دارید یا خیر.

مبلّغان بهائی معجزهای که در اصل برای اثبات حقانیت پیشوایان الهی میباشد را منکر میشوند و به سخره میگیرند و در عین حال پیشوایان خود را در امور روزه مره صاحب کرامت و معجزه میدانند!

مبلّغان بهائی بینش پیامبرخواندهی بهائی را در مسابقهی ثروت اندوزی و ترجیح منفعتطلبی شخصی برمیشمارند. این در حالیست که چنین مسابقهای موجب فراموش کردن ارزشهای انسانی و گرفتار شدن در مسابقهی جنون آمیز و بیپایان زیاده خواهی منجر خواهد شد.