تاریخ
افرادی که در صحیح ترین کتب خود پیامبر خدا حضرت ابراهیم (علیه السلام) را بیتفاوت و بیغیرت توصیف میکنند، چه میشود که در مقابل تصمیم منطقی و عاقلانه امیرالمومنین (علیه السلام) که در برابر متجاوزان اتخاذ نمود، به خود جرات اجاذه توهین میدهند و توقع داشتند که آن حضرت دست به شمشیر ببرد؟
طبق آنچه بزرگان در پاسخ به این شبهه فرمودهند، سکوت ایشان در آن برهه از زمان، مطابق مصلحت اندیشی و عمل به وصیت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. اما موارد دیگری را نیز میتوان برشمرد که حاکی از عدم سکوت امیرالمومنین (علیه السلام) میباشد که در ادامه بحث تبیین می گردد.
وهابیت امروزه شبههای را پیرامون حزن و اندوه ابوبکر که به زعم خود در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اتفاق افتاده را مطرح نموده و میخواهند آن را در مقابل حزن حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که بعد از رحلت پدر بزرگوارشان بوقوع پیوست، قرار دهند و با مقایسه این دو مورد، لااقل حزن ابوبکر را ارجحتر نشان دهند.
راوی روایتی که خواستگاری امیرالمومنین (علیه السلام) را بیان میکند شخصی به نام «مسور بن مخرمه» است که در زمان نقل روایت، طبق اظهار نظر علماء رجالی اهل سنت، شش سال بیشتر نداشته است؛ اما وی خود را در سن بلوغ و ابتداء احتلام بیان داشته است که بسیار قابل تامل است. که چگونه علماء اهل سنت به روایت چنین شخصی ارزش و بها میدهند.
معمولا اگر شخصی با شخص و گروه دیگر دچار مخاصمه باشد و این دو با هم کدورت و نگرانی داشته باشند، ادعای یکی بر علیه دیگری را به خودی خود و صرف نظر از موارد عقلی یا شود و ادله دیگر مردود میدانند و به چنین ادعاهایی ترتیب اثر داده نمیشود. بصورت خاص منظور ما در این مقال روایت مسور بن مخرمه است که شخصی ناصبی و دشمن اهل بیت است.
ابن تیمیه نسبت به حزن و اندوهی که بعد از وفات پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بر تنها دخترش فاطمه (سلام الله علیها) عارض گشت و او را روانه بیت الاحزان کرده بود، اعتراض نموده و این عمل را به سختی مورد نکوهش قرار داده است. و ما در این مقال برای رفع شبهه مذکور از دو پاسخ «نقضی» و «حلّی» بهره خواهیم برد.
اگر این افراد نگاهی گذرا به وقایع و حوادث عصر عاشورا داشته باشند، باید دید چه جوابی برای آن همه ظلم و ستمی که نسبت به زنان و دختران بیپناه در آن بیابان گرم و سوزان، شب تاریک و زمین پر از خار و خاشاک دارند؛ دختران و زنانی که هر کدام مصیبت غم از دست دادن عزیزانشان را بر دوش میکشیدند و در آن سرزمین غریب و بی یار و یاور مانده بودند و مردی که از آنها دفاع کند نبود.
با توجه به اینکه وهابیت، خود را پیرو سلف میدانند و به قول خودشان برای اصحاب و در درجه بعدی برای تابعین ارزش و اهمیت فوق العاده قائل هستند (که در ذیل بحث به آن اشاره خواهد شد)، برخورد دوگانه ابن تیمه را با قاتلین دو تن از خلفاء ( به زعم خودشان) چهارگانه رسول الله ( صلی الله علیه و آله و سلم) یادآور میشویم و منتظر جواب منطقی از سوی آنان خواهیم ماند.
در زمان خلافت ابوبکر، یکی از والیان او به نام خالد بن ولید، هنگامی که مالک بن نویره و همسرش نزد او آمدند، نظر سوء نسبت به همسر وی پیدا کرد لذا او را کشت و در همان شب با همسرش زنا کرد. اما حاکم وقت، با وجود اطلاع، واکنشی نسبت به این جریان از خود نشان نداد و آن را به گونهای توجیه کرد.
آیا تا کنون به این مسئله اندیشیدهایم که چرا فاطمه (سلام الله علیها) وصیت تاریخی خود را با درخواست تغسیل و تکفین و دفن شبانه به پایان برده است؟ از مجموع این درخواستها و اجراء مو به موی آن توسط امیرالمومنین (علیه السلام)، هر انسان تیزبینی متوجه میشود موارد فوق برای اعلام خشم و نارضایتی آن بانو و خانوادهاش نسبت به آزاردهندگان و خلفاء وقت است.
متأسفانه گاهی اوقات افرادی را میبینیم که شخص یا اشخاصی را به خاطر اعتقاد به چیزی، ( ولو ناحق ) کافر و برچسب کفر به او میزنند، و به راحتی یک شخص را کافر و زندیق معرفی میکنند، این تهمت شرک و آن هم ( شرک اکبر ) یعنی شرکی که سبب اباحۀ اموال و نفوس می شود، تهمت کوچکی نیست که به هرکسکه اختلافی با اعتقادات ما دارد بزنیم.
جوینی، یکی از علماء بزرگ اهل سنت، روایتی را میآورد که اشاره به هتک حرمت خانه امیرالمومنین (علیه السلام) و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) دارد. وی این روایت را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیشگویی ایشان از وقایع بعد از خود، بیان میدارد که حضرت اشاره به ظلمهایی میکند که پس از رحلتش بر دخترش فاطمه زهرا سلام، وارد میآید.
واقعه تعرض به خانه امیرالمومنین علیه السلام در کتب و روایات شیعه فراوان به چشم میخورد و علماء و بزرگان شیعه بسیار آن را نقل کرده و در کتب خود آوردهاند به گونهای که این مطلب از واضحات نزد شیعه محسوب میشود.اما امروزه پیروان وهابیت تلاش میکنند تا این واقعه را افسانه جلوه داده و انکار نمایند. حقیقت چیست؟
محمدبن عبدالوهاب در سال 1115 ه.ق در شهر عينيه از شهرهاى نجد به دنيا آمد.پدرش در آن شهر قاضى بود،محمدبن عبدالوهاب از كودكى به مطالعه كتب تفسير،حديث و عقايد سخت علاقه داشت و فقه حنبلى را از پدرش كه از علماى بزرگ اهل تسنن بود آموخت.او از آغاز جوانى با مطالعه عقايد ابن تيميّه كه مربوط به حدود چهار قرن قبل بود افكار او را در سر مىپروراند و به آنها تمايل داشت.