شيعه و پيروى از رسول خدا(ص )

ممكن است بعضى از برادران اهل تسنن كه از حقّانيّت و واقعيت راه و روش شيعيان غافل هستند، اعتراض نموده بگويند كه شيعيان نيز براى خودشان مذهبى دارند كه سالها بعد از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پيدا شده و تقريباً معاصر با ظهور مذاهب چهارگانه اهل سنت است ، و آن مذهب ، مذهب امام صادق عليه السّلام مى باشد كه از هر شيعه وقتى سؤ ال شود مذهب از كه دارد؟ بلادرنگ مى گويد از امام جعفر صادق عليه السّلام و امروز مذهب جعفرى در قبال مذاهب حنفى ، مالكى ، شافعى و حنبلى قرار دارد. پس اينكه شيعيان مى گويند ما از شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پيروى مى كنيم ، درست نيست .
در جواب بايد گفت : شيعيان گر چه خودشان را پيرو مذهب امام صادق عليه السّلام مى دانند، ولى اولاً: اسم آنان در كتب مخالف و موافق ، اماميه هست ؛ يعنى كسانى كه قائل به امامت دوازده امام عليهم السّلام هستند و ثانياً: شيعيان اگر مى گويند مذهب از امام صادق عليه السّلام دارند، به اين معنا نيست كه تنها به راءى و نظر امام صادق عليه السّلام عمل مى كنند، بلكه مراد آن است كه دين را از امام صادق عليه السّلام اخذ كرده اند؛ زيرا بيشتر حقايق اسلام در زمان امام صادق عليه السّلام روشن شد و بيشترين علوم و معارف در زمان آن حضرت و مدتى هم در زمان پدر بزرگوارش ، امام باقر عليه السّلام براى مردم بيان گرديد.
كسى كه به متون و مجاميع حديثى شيعيان مراجعه كند، مى بيند كه بيشترين احاديث در رابطه با احكام و ديگر معارف دينى از امام باقر عليه السّلام و امام صادق عليه السّلام روايت شده است ، چون قبل از اين دو امام بزرگوار، دوران سلطه امويان و سختگيرى آنان نسبت به ((بنى هاشم )) بود، طورى كه امام حسن عليه السّلام را منزوى و بعد توسط زهر به شهادت رسانيدند و امام حسين عليه السّلام را در كربلا و در عاشوراى سال 61 هجرى به آن وضع فجيع شهيد نموده و اهل بيت آن حضرت را به اسارت بردند.
در دوران امامت امام زين العابدين عليه السّلام نيز اختناق و خفقان به حدّى بود كه كسى جراءت نداشت بيايد و از اهل بيت عليهم السّلام چيزى سؤ ال نمايد يا حكمى از احكام را بپرسد، به حدى اهل بيت عليهم السّلام در تنگنا قرار گرفته بودند كه خود هم نمى توانستند علنى و بدون دردسر و گرفتارى ، بيان حقايق و معارف بنمايند.
وضع چنان بحرانى و مشكل بود كه امام زين العابدين عليه السّلام معارف و علومى را كه از پدر و جدش اميرمؤ منان على عليه السّلام و بالا خره از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله به ارث برده بود، در قالب دعا بيان مى كرد كه آن دعاهاى سراسر مملوّ از عرفان و حقايق دين و ايمان و معارف و علوم قرآن ، به نام ((صحيفه سجّاديه )) در زمان ائمه هدى عليهم السّلام جمع آورى و تدوين گرديد و امروز در دسترس عموم قرار دارد و به آن لقب ((زبور آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله )) داده شده و گاهى به نام ((اخت القرآن )) خوانده مى شود.
حافظ سليمان قندوزى حنفى كه از بزرگان محدثين و علماى اهل سنت است ، در اواخر كتاب ينابيع الموده ، دعاهاى چندى از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام را از صحيفه نقل نموده و در اول آن باب ، چنين مى گويد:
((الباب الثامن و التسعون فى ايراد بعض الادعيَّة والمناجاة الّتى تكون فى الصحيفة الكاملة ، للامام الهمام زين العابدين عليه السّلام و هى زبور اهل البيت الطيبين سلام اللّه عليهم )).(281)
((باب 98 كتاب ، اختصاص دارد به ذكر بعضى از دعاها و مناجات كه در صحيفه كامله از امام زين العابدين عليه السّلام نقل شده و اين صحيفه ، زبور اهل بيت طيبين - سلام اللّه عليهم اجمعين - مى باشد)).
اين اختناق و خفقان ادامه داشت تا دولت ستمگر امويان به ضعف و سستى گراييد. امام محمد بن على باقر عليه السّلام از اين وضع و موقعيت استفاده نموده ، شروع به بيان حقايق و معارف اسلامى و علوم الهى نمود.
بالا خره دوران جنگ و نزاع بين ((عباسى ها)) و ((اموى ها)) آغاز شد و امام صادق عليه السّلام كه در آن دوران بعد از پدر بزرگوارش عهده دار مقام امامت شده بود، مدرسه بزرگى تشكيل داده و احكام الهى را آن چنان كه بر پيامبر نازل شده بود، و آن حضرت از طريق آباى گرامى اش به تمام آن احكام دانا و عالم بود، بيان نمود.
قابل ذكر است كه در آن مدرسه ، تنها فقه تدريس نمى شد، بلكه اصول عقايد، علوم طبيعى و ديگر معارف نيز مورد بحث و بررسى قرار مى گرفت .
دانشمندان شيعه و سنى ، تعداد شاگردان آن حضرت عليه السّلام را در آن زمان حدود چهار هزار نفر مى دانند كه از اقصى نقاط بلاد اسلامى براى فراگرفتن معارف و احكام و ديگر دانشهاى الهى و انسانى به سوى مدينه رهسپار گشته و خوشه چين خرمن دانش بى حد و مرز آن بزرگوار مى شدند.
اين وضع ادامه داشت تا عباسيان از نظر قدرت و حكومت قوى شدند و چون از ناحيه اهل بيت عليهم السّلام احساس ‍ خطر مى كردند، دوباره اختناق و خفقان را حاكم ساخته و از رفت و آمد مردم با اهل بيت عليهم السّلام جلوگيرى نمودند.
آنان نه تنها كمتر از امويان يا مثل امويان ، بلكه به مراتب بيشتر از آنان نسبت به اهل بيت عليهم السّلام سختگيرى نموده و آن بزرگواران را مورد اذيت و آزار قراردادند، تا آنجا كه امام صادق عليه السّلام را در جوار قبر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به زهر جفا شهيد نموده و امام موسى كاظم عليه السّلام را مدت هفت يا چهارده سال زندانى و بعد به شهادت رسانيدند. حضرت امام على بن موسى الرضا عليه السّلام را از مدينه به خراسان تبعيد نموده و بالا خره مسموم كردند و امام محمد تقى و امام على نقى و امام حسن عسكرى را در تمام مدت عمر شريفشان زير نظر گرفته و با وضع رقت بارى به شهادت رسانيدند.
براى دست يافتن بر امام دوازدهم و به شهادت رساندن آن بزرگوار سالها تلاش كردند و كسانى را كه معتقد به غيبت آن حضرت و زنده بودنش بودند، با انواع و اقسام شكنجه و زندان وادار مى كردند تا دست از اين عقيده بردارند.
بنابر آنچه گفته شد، چون اكثر معارف و علوم الهى و قرآنى در زمان امام صادق عليه السّلام بيان گرديد، شيعيان نيز آن حضرت را به عنوان ((رئيس مذهب )) خود، اعلام و معرفى نمودند.
از سوى ديگر چون پيدايش مذاهب اربعه ، تقريباً معاصر با زمان امامت امام صادق عليه السّلام هست و اهل تسنن خودشان را در آن زمانها به يكى از آن مذاهب منتسب مى كردند چنانكه امروز نيز چنين است ، شيعيان نيز اسم مذهب خويش را ((جعفرى )) گذاشته و امام صادق عليه السّلام را به عنوان ((رئيس مذهب )) خود معرفى نمودند.
خلاصه ، اگر شيعيان ، امام صادق عليه السّلام را رئيس مذهب خود مى نامند، معنايش اين نيست كه اين مذهب را آن حضرت ابداع و اختراع كرده باشد، بلكه مذهب ، همان مذهب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله است ؛ چون تمام امامان دوازده گانه پيرو همان مذهب بوده و آنان مروج ، مبيّن و مبلّغ اسلام واقعى ، يعنى همان دينى كه خدا براى پيامبرش ‍ نازل كرده ، هستند و از خود چيزى به اسلام اضافه ننموده و به نظر خود چيزى از آن كم هم نكرده اند. از خود اجتهاد ننموده و دين را از طريق اجتهاد و قياس به دست نياورده اند، بلكه هر چه مى گويند منقول از شخص نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله است و - همان طورى كه در كلام ابن ابى الحديد معتزلى گذشت - آخر آنها همانى را مى گويد كه اول آنها سالها قبل گفته بود.
در حالى كه مذاهب ديگر، مبتنى بر اجتهاد و راءى است ؛ يعنى رؤ ساى مذاهب اربعه راءى و نظر وبرداشت شخصى خودشان را از دين به پيروان خود ارائه مى دهند و لذا اختلاف و نزاع در مسائل فقهى بين آنان بيش از حد است ؛ مثلاً: شافعى و احمد بن حنبل معتقدند كه رضاع و شيردادن ، نشر حرمت نمى كند، مگر اينكه پنج بار تحقق پيدا كند و در مقابل ، ابو حنيفه و مالك قائلند كه رضاع نشر حرمت مى كند ولو يك بار هم باشد.(282)
و گاهى اين اختلاف حتى در مذهب واحد هم ديده مى شود؛ مثلاً: در مسأ له اى ، نظر ابويوسف غير از نظر ابوحنيفه است و ((زفر)) درست در نقطه مقابل آن دو قرار دارد، و محمد بن حسن شيبانى قول و راءى ديگرى را ارائه مى دهد، در حالى كه وقتى به تاريخ زندگى شاگردان ائمه عليهم السّلام مراجعه مى شود، هيچ وقت از آنان نظرى ، در مقابل نظر ائمه عليهم السّلام ديده نمى شود؛ يعنى اينكه آنان بيايند و به آنچه از امامان رسيده است ، اشكال واعتراض نموده و بعد از ردّ و ايراد، بر نظر و راءى خودشان استدلال كنند.
از باب نمونه در بحث ((تكبيرة الاحرام )) ابوحنيفه ، افتتاح نماز را مشروط به گفتن ((اللّه اكبر)) نمى داند و صيغه اى كه صحّت نماز را به آن متوقف مى داند، عبارت است از كلمه اى كه دلالت بر تعظيم خداى عزوجل بنمايد، بدون آنكه مشتمل بر ((وعد)) و مثل آن باشد، پس به نظر ابوحنيفه به جاى ((اللّه اكبر)) مى شود گفت : ((سبحان اللّه )) يا ((الحمدللّه )) و اگر چنانچه اسمى كه دال برذات باشد و بر صفت دلالت نكند مثل ((اللّه )) يا ((لااله الاّ اللّه )) يا ((رحمان )) يا ((ربّ)) و ديگر چيزى به آن افزوده نشده ، در اول نماز به جاى تكبيرة الاحرام گفته شود، از نظر ابوحنيفه درست است ، درحالى كه ابويوسف و محمد بن حسن شيبانى اين مطلب را قبول ندارند.(283)
يا اينكه ابوحنيفه گفتن ((تكبير)) را به فارسى جايز مى داند ولو گوينده قادر به تلفظ به عربى هم باشد، اما در مقابل ابويوسف و محمدبن حسن ، شرط صحّت تكبير را به فارسى عدم قدرت بر تلفظ به الفاظ عربى دانسته اند.(284)
پس خود همين اختلاف در راءى و نظر، شاهد بزرگى است بر اينكه مذاهب اربعه مبتنى بر راءى و نظر و اجتهاد است ، نه بر نقل احكام گرفته شده از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله .