تاریخچه

ملاحسین بشرویهای از شاگردان مکتب شیخیه بود که با شروع ادعای بابیت علیمحمد شیرازی، به وی پیوست و لقب "اول من آمن" را از آن خود کرد. وی سرانجام پس از تبلیغ و شورش فراوان به نفع جریان بابیت، به هلاکت رسید. ملاحسین تا جایی در بهائیت مورد ستایش واقع شده که پیامبرخواندهی بهائیت،اظهاراتی کُفرآمیز در خصوص او به کار برده است!

نویسندگان بابی و بهائی در تعیین جایگاه محمدعلی بارفروشی (قدوس)، دچار اختلاف شدهاند. آنان از طرفی بارفروشی را پیرو مسلک باب معرفی و از طرف دیگر، مقام او را برتر از باب میدانند. لذا میتوان گفت سرکردگان دو جریان انحرافی بابیت و بهائیت، به قدری ادعاهای بیپایه و اساس داشتهاند، که حتی خود در تعیین جایگاهشان، در سردرگمی ماندهاند.

تشکیلات بهائیت در تلاش است تا چهرهای مظلوم و ستمدیده از اسلاف بابی خود در عصر قاجار به نمایش درآورد. این تراژدی فریبکارانهی تشکیلات بهائیت، با داشتن نگاهی یکسویه به جریان بابیت در زمان قاجار لحاظ میشود. چرا که اگر بخواهیم نگاهی منصفانه به کُشتارهای صورت گرفته در زمان قاجار بیاندازیم، نتیجهگیری منصفانهای نیز خواهیم داشت.

علیمحمد شیرازی پیشوای مسلک بابیه، در طول مدت 6 سال، مقاماتی از جمله: «بابیت، مهدویت، نبوت، ربوبیت و الوهیت» برای خود قائل بوده است. اما به راستی ادعاهای متناقض و بیسابقهی این پیشوای بابی و بهائی، به قدری مایهی رسوایی وی و پیروانش گشته، که تلاش هرچه بیشتر برای توجیه آنها، تنها موجبات رسوایی بیش از پیش آنان را فراهم میسازد.

در سال 1908 م، اولین مشرق الاذکار یا عبادتگاه بهائی در عشق آباد روسیهی آن زمان ساخته شد. دولت روس به عنوان اولین حامی قدرتمند فرقهی بهائیت، با این اقدام خود تلاش نمود تا اولاً: تسلط بیشتری بر اتاق فکر و ترویج بهائیت داشته باشد. ثانیاً: بافت عقیدتی مستعمرات جدید خود که از ایران جدا کرده بود را تغییر دهد.

مبلّغ بهائی در کانال خود، مدعی نوشتن نامهای توسط پیامبرخواندهی بهائیان میشود که در آن، ادعای علم الهی و اُمیّت خود را مطرح نموده است. اما لازم است بدانیم بر خلاف ادعای اُمیّت پیامبرخواندهی بهائیان، مبلّغین بهائی، در عین حفظ ظاهر اُمیّت پیامبرخواندهی خود، در لابهلای آثارشان به درس خوانده بودن حسینعلی نوری اعتراف کردهاند.

یکی از کانالهای تلگرامی بهائیت، مطلبی با عنوان «نامه بهاءالله در شش سالگی» به انتشار درآورد و درآن، پیامبرخواندهی بهائیان را درس نخوانده و اُمی معرفی نمود. اما این ادعا در حالیست که عزّیه نوری (خواهر پیامبرخواندهی بهائیان)، صراحتاً برادر خود را اهل درس و مشق معرفی کرده و اساساً ادعای اُمیت حسینعلی نوری را رد میکند.

چندی است تشکیلات بهائیت اقدام به ساخت مستندی با نام «سفر پرفروغ» کرده است. در این مستند تلاش شده تا سفرهای عبدالبهاء به غرب، به شکل برجستهای بررسی و کراماتی برای او تراشیده شود. اما در حقیقت سفرهای عبدالبهاء با هدف استفاده از فضای رسانهای و زد و بندهای سیاسی برای پیشبرد بهائیت در جهان بوده است.

سرکردگان فرقهی بهائیت، تلاشهای بسیاری برای کمرنگ نمودن قیام عاشورا انجام دادهاند. در این راستا جناب اشراق خاوری، اقدام به معادلسازی قیام عاشورا در بابیت کرده است. جناب خاوری ضمن یزیدی خواندن مردم ایران، جنایات بابیان شورشی، در قتلعام و غارت مردم بیگناه اطراف قلعهی شیخ طبرسی را نادیده میگیرد!

مبلّغان بهائی در توضیح اصل صلح در این فرقه، مدعی شدند که هيچ بنايی با جنگ پایدار نمانده و برای تحقق صلح، نمیتوان جنگ به راه انداخت. این ادعا در حالیست که عملکرد پیامبرخواندهی بهائیان در عراق، حکایت از کشتار و سرکوب مخالفین دارد. حال اگر نمیتوان برای صلح جنگ به راه انداخت، پس جنایات پیامبرخواندهی شما، چگونه قابل توجیه است؟!

شوقی افندی به عنوان رهبر و سومین پیشوای بهائیان، دارای صفات رذیلهی اخلاقی بسیاری بوده است. جناب صبحی (مبلّغ مشهور بهائی و از دوستان نزدیک دوران جوانی شوقی افندی)، شوقی را فردی زناکار و همجنس باز معرفی میکند. این در حالیست که پیشوایان دینی همواره به عنوان بهترین الگویهای جامعهی بشری به شمار میروند.

یکی از نکاتی که در نامهی سال 1387 تشکیلات بهائیت به دادستانی کشور به چشم میخورد، ادعای شیعهدوستی بهائیان است. ادعایی که پیشوایان بهائی در گفتههای خود، با خطاب کردن شیعیان به القابی نظیر: پستترین حزب و امّت، مشرک، جاهل و متوحش، خلاف آن را ثابت کردهاند. اینها همه حکایت از کینه و دشمنی بهائیت با مذهب تشیع دارد نه شیعه دوستی!

پس از دستگیری برخی از سران بهائیت در ایران به جرم جاسوسی در سال 1387، تشکیلات بهائیت اقدام به نگارش نامهای به دادستانی کشور میکند. نکتهای که بیش از همه جالب به نظر میرسد، اینست که تشکیلات بهائیت کوشیده خود را زخمخوردهی ساواک معرفی کند! حال آنکه با توجه به حضور عناصری نظیر پرویز ثابتی، در رأس هِرم آن، ادعایی قابل تأمل است.

مبلّغان بهائی، با استدلال به کتاب «ظهورالحق» مدعی شدند امیرکبیر پیش از شهادت، از سرکوب بابیان پشیمان شده بود. اما جالب است بدانیم که مستند این ادعا، تنها در کتُب مبلّغان بهائی ذکر شده که بطلان آن واضح است. بعلاوه آنکه کدام عقلی خواهد پذیرفت که میهنپرستی چون امیرکبیر، از سرکوب عوامل نابودی کشور و قتل خود، پشیمان گردد؟!