داستان معراج در اديان و ملل قديم

در كتب مقدس و اديان و ملل قديم هم داستان معراج، به گونه هاي خاص ديگري، بيان شده است، البته موضوع معراج اسلام را نمي توان با آن داستانها مقايسه كرد، و حتي نمي توان نام آن را در اسلام «داستان» خواند زيرا چنانكه گذشت آن موضوع در ميان مسلمانان از عقايد اصلي و ضروريات شمرده شده است. به طور كلي اين داستان در ميان ملل قديم و اديان گذشته، به صورتهاي ديگري مورد اعتقاد بوده است، كه آن ملل از قديم از كوته فكري مي خواستند با خداوند تماس بگيرند كه زيرا در آن اديان اشكالي نداشت كه در ميان آنها و خدا و يا خدايانشان تماس حاصل شود، و معمولا روحانيان و كاهنان آنها مي توانسته اند به آن كار نائل شوند و از اراده و ميل خدا به وسيله ي استخاره، باخبر شوند و اسرار مرموز را از او دريافت نمايند. در كتاب عهد عتيق يعني «تورات» باب هفدهم هست كه خداوند با ابراهيم تماس گرفته و ابراهيم از او اسرار مرموز را آموخته است، و در تفاسير تورات مانند «تلمود» آمده است كه خداوند او را به ملكوت آسمانهاي خود سير داد و عظمت خود را به او نشان داد. عروج و صعود حضرت موسي به بالاي «كوه طور» و سخن گفتن او با خداوند، نوعي معراج بوده است. در كتاب عهد جديد، يعني (انجيل مرقس) باب شانزدهم آيه 20 آمده است كه عيسي به آسمان نزد خداوند عروج كرد. در روايان هندي هم آمده است كه يكي از مقدسان ودائي به آسمان نزد خدايان عروج كرده است. [1] متون مقدس يونانيان قديم هم از اين گونه داستانها مبني بر عروج و تماس بزرگان دين با خدايان زياد آمده است، كه در كتاب «ايلياد» هومر بيان شده است، كه قهرمانان وقتي نيمه خدا مي شدند، به آسمان عروج مي كردند. اين داستان به طور مفصل در كتاب «ارتاويراف نامه» ايرانيان آمده است.
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] عبدالمسيح: ينابيع الاسلام، چاپ بمبئي، ص 192 به بعد.