هویت ملی

از مطالعه شاهنامه در می یابیم که فردوسی یک مسلمان و حتی یک شیعه متعصب بوده است. اندیشه توحیدی اسلام در رگهای شاهنامه جریان دارد و در جای جای آن مشاهده می شود و امکان ندارد شخصی با این افکار بلند و متعالی، مبلغ و مروج بت پرستی و خرافات منسوب به زرتشت باشد.

موبد دکتر جهانگیر اوشیدری در زمینه شاهنامه نیز پژوهشهای ارزندهای داشتند. لیکن آنچه مدنظر ما قرار گرفته است، عقیده ایشان پیرامون حکیم ابوالقاسم فردوسی (سراینده شاهنامه) و مذهب اوست. موبد اوشیدری در کتاب «دانشنامه مزدیسنا» به صراحت بر مسلمان بودن و شیعه بودنِ فردوسی تأکید کردند. وی پس از بیان اختلافات میان فردوسی و سلطان محمود غزنوی...

مقبرهای که امروز به فردوسی نسبت داده میشود، فاقد اصالت و اسناد تاریخی است. در زمان ناصرالدین شاه قاجار و بعدا در زمان رضاشاه وقتی خواستند برای فردوسی مقبره ای بنا کنند، با یک مشکل اساسی مواجه بودند: اینکه مدفن حکیم فردوسی روشن نبود!

حکیم ابوالقاسم فردوسی، مسلمان و شیعه مذهب بوده؛ در ابتدای شاهنامه، پیروی از محمد و آل محمد را طریق رستگاری نامیده است. او میگوید که منِ فردوسی، بندهی اهل بیت پیغمبرم و راه نجات، تبعیت از محمد و آل محمد است.

جریان باستانگرا، غالباً تصویری آرمانی و زیبا از حکومت ساسانی و دین زرتشتی نشان میدهد، اما واقعیت آن است که اختلافات داخلی، حرص و طمع و بَددِلی در حکومت ساسانی بیداد میکرد. بهتر است واقعبین باشیم. اگر حکومت ساسانی از درون سالم میبود، مسلمین نمیتوانستند آن را در هم بشکنند.

در برههای از نبرد ایرانیان و تورانیان، ایرانیان به مِیگساری، خوشگذرانی و رفتارهای آلوده دچار شدند و شکست خوردند. اما بیدار شدند، تلاش کردند و عاقبت پیروز شدند. این عبرت و تجربهای برای ماست. اکنون که انتخابات ریاست جمهوری را در پیش داریم، هوشیار باشیم که عدهای خائن، با وعده آزادیهای غیرانسانی و لذتهای گذرا، ما را فریب ندهند.

باستانگرایان، شعار بازگشت به هویت کهن را سرمیدهند، اما ظاهرشان و باطنشان، تار و پود وجودشان، همگی غرب زده و مرعوب غرب است. آنان حتی تاریخ را به گونهای روایت میکنند که در نهایت، خواسته یا ناخواسته، منفعتی به غرب برسانند. به عبارتی برای غرب قصه گویی میکنند.

اسکندر مقدونی در منابع زرتشتی با لقب «گُجَستَک» شناخته میشود؛ یعنی «ملعون». چراکه اسکندر برای نابودی زرتشتیگری، هر چه توانست انجام داد. از سویی دیگر، حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه، چهرهای خردمند، دادگستر و شریف از اسکندر نشان میدهد. این تصویرسازی، خود نشان میدهد فردوسی از جهت باور و احساس، با دین زرتشتی، سر سازش نداشت.

در کتاب دینی زرتشتیگری از خِرَد وَرزیدن سخن به میان آمده است. اما مصادیق آن بعضاً خردمندانه و برخی نابخردانه اند. برای مثال، در زرتشتیگری، همبستری با محارم ولو به عُنف (زور)، کردار نیک خوانده شده است. یا در آموزههای زرتشتی، هدف از همهی نیکیها، خشنود کردنِ روانِ گاو مقدس است.

باید دانست که یلدا واژهای سریانی است. یعنی این کلمه از یک زبان سامی (به نام زبان سریانی) و منشأ آن در بینالنهرین بوده است و لذا این واژه ابداً ریشه آریایی ندارد. بنا بر متنِ اَوِستا، «میترا» که نام دیگر آن، مِهر است، اصلاً یک الهه بانو نیست! بلکه مذکّر (نرینه) است. در اوستا: اَشی یشت (اَرت یشت)، بند 16 آمده است که میترا (مهر) برادر ایزد اَشی است و در نتیجه میترا پسر اهورامزدا است. همچنین در مهر یَشتِ اَوِستا که در ستایشِ ایزد مهر (میترا)...

جشن شب یلدا، نه ریشه زرتشتی دارد و نه مُهر تأییدی از سوی زرتشت. بلکه این شب، توسط بسیاری از مردمان غیرآریایی (و ایضاً آریایی) گرامی داشته میشد. پس از اسلام، این جشن مانند دیگر مظاهر هویتی ایرانیان، رنگ و بوی توحید به خود گرفت و جامه عشق و عرفان بر تن کرد.

گاهی شنیده میشود که برخی مدعیان آریایی میگویند مسلمین، ایران را غصب کردند و حتی ضد اسلام شعار میدهند. ما میگوییم اگر قرار باشد دنبال غاصب بگردیم، خود آریاییها نخستین غاصب هستند. چون پیش از مهاجرت آریاییها به ایران، اقوام مختلفی در این سرزمین زندگی میکردند. اما آریاییها به زور شمشیر، این مردمان را مطیع خود کرده بر داشتهها و زمینهای آنان چیره شدند.

روایات سریانی، اسکندر را به گونهای توصیف کرده اند که شبیه ذوالقرنینِ قرآن است. اما از دید اینجانب (نویسندهی این نوشتار)، نه کوروش دوم هخامنشی و نه اسکندر مقدونی هیچ یک مصداق ذوالقرنین نیستند. بلکه ذوالقرنین، ذوالقرنین است.

نوروز باستانی متفاوت از نوروز ایرانی است. در نوروز باستانی، طبق اسناد تاریخی، چه بسا نوروز در وسط پاییز یا تابستان برگزار میشد. اما نوروز ایرانی مختص آغاز بهار است. همچنین شاهان گردنکش برای تحمیل نوروزِ مدّنظر خود به مردم، مجازاتهای سنگینی را إعمال کردند. گذشته از همه این سخنان، نمادهایی که امروزه سمبل نوروز است، متفاوت با نمادهای باستانی است. از قرآنِ سفره هفتسین گرفته تا دیوان حافظ و ماهیِ قرمز و دعای یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ !