اعتقادات
بهائیان با تطبیق حروف ابجدِ دو حرف از قرآن، با سال ظهور ادعاهای علیمحمد باب، مدعی میشوند که ظهور پیشوای آنان در قرآن کریم پیشبینی شده است. این شیوه استناد بهائیان، قابل استفاده برای هر جریان انحرافی است و دلیلی ندارد؛ اما به فرموده قرآن، برای فهم آیات، تنها میتوان به قول راسخان در علم مراجعه کرد و معصومین (ع)، چنین تفسیری ارائه ندادهاند.
بهائیان غیبت را به معنای عدم حضور و روایتی که بر شروع دوران غیبت از سال 260 قمری دارد را به آغاز انفصال بین دو امام تعبیر میکنند. این درحالی است که غیبت، به معنای غایب بودن شخص موجود است و کسی که وجود ندارد، امکان غیبت هم ندارد؛ به علاوه، در متن کامل حدیث مورد استناد بهائیان، اشاره به حضور حضرت مهدی (ع) از سال 260 شده است.
بر خلاف ادعای بهائیان، چه در مورد معنای غیبت امام زمان علیهالسلام به غیبت شخص، چه غیبت شخصیت و چه هردو قائل باشیم، باز هم عنوان غیبت، قائل انطباق بر علیمحمد شیرازی نیست. چرا که او نه از دیدگان مردم پنهان بود و نه نسب و شخصیتش بر کسی پوشیده بود.
بهائیان مدعی هستند که بر اساس روایات، تمام یاران مهدی موعود (ع) جوان هستند و چون تمام یاران علیمحمد شیرازی جوان بودند، پس او مهدی موعود است؛ این در حالی است که به اعتراف منابع بهائی، یاران علیمحمد شیرازی، متشکل از پیر و جوان بودهاند. همچنین بر اساس روایت، غیرجوانها هم در قیام مهدی موعود (ع) حضور خواهند داشت.
بهائیان خروج یاران علیمحمد شیرازی از خراسان و شورش در مازندران را به خروج یاران حضرت مهدی (ع) تشبیه میکنند. این در حالی است که تعداد 313 یار برای علیمحمد شیرازی یک ادعای ثابت نشده است. همچنین بر اساس روایات، 313 یاور حضرت مهدی (ع) از «مکه» به همراه حضرت خروج خواهند کرد. علاوه بر آن، یاران باب به جای عدالت گستری، قاتل مظلومان بودهاند!
بهائیان با استناد به روایتی مدعی میشوند که نام امام دوازدهم، علیمحمد ذکر شده است. این درحالی است که با مراجعه به این روایت در مییابیم که ذوالاسمین در این روایت، به معنای شخصی دارای دو اسم است، نه شخصی که اسمی مرکب از دو اسم دارد؛ به علاوه لقب ذوالاسمین در مورد امام هادی (ع) است. سایر نشانههای این روایت نیز در علیمحمد باب تحقق نیافته است.
بهائیان برای توجیه انحصار حضور ایرانیها در شورش «علیمحمد شیرازی» به عنوان مدعی مهدویت بهائیت، به روایتی استناد میکنند که عربها در قیام حضرت مهدی (ع) حضور نخواهند داشت. این درحالی است که در کتاب مورد استناد بهائیان، حديثى ديگر آمده كه نجيبانى از مناطق عربی، در زمره ياران حضرت هستند؛ حل اختلاف بین این دو دسته روایات، به این صورت است که مشارکت مردم عرب در قیام حضرت مهدی (ع) کمرنگ است، نه منتفی!
بهائیان ادعا دارند آیه خاتمیت بر آخرین بودن حضرت محمّد(ص) دلالت ندارد و صرفاً در تأیید حکم ازدواج پیامبر با زن پسرخواندهاش است که در ادیان گذشته نازل شده. این درحالیست که خاتم در این آیه، به معنای آخرین یا پایان دادن، یک مفهوم را میرساند. بعلاوه، ذکر خاتمیت پیامبر پس از نفی پسر برای ایشان، به این معناست که احترام پیامبر بخاطر جایگاه رسالت و خاتمیت ایشان است و نه رابطه فرزندی.
نویسنده بهائی تلاش کرده تا بیعفتی «قرةالعین» را توجیه و حتی آن را به پوشش حضرت فاطمه (س) در قیامت تشبیه کند؛ اما با نگاهی به آیات، به تفسیر اشتباه بهائیت از قیامت موعود اسلام و با تأملی در روایات، به پوشش و پوشیدگی بینظیر حضرت فاطمه (س) در روز قیامت و بطلان توجیه بیحیایی قرةالعین بابی پی میبریم.
فرقه بهائیت، دلیل اجماع را از اساس، در خاتمیت پیامبر خدا (ص) رد میکند و توجهی به منشأ اجماع ندارد! اما بنا بر عقیده شیعه، پس از پیامبر خدا (ص)، حضرات معصومین (ع) واسطه فیض الهی هستند و هیچ گاه انسانها، از فیض الهی محروم نشدهاند. به علاوه اگر فیض الهی را منحصر در بعثت پیامبران بدانیم، بهائیان هم 130 سال از این فیض محروم هستند!
بهائیان مدعیند آیه اکمال دین و اتمام نعمت در اسلام، دلالتی بر خاتمیت ندارد، زیرا مشابه آن برای دین یهود هم نازل شده است؛ در حالی که 1. بهائیت در ترجمه آیه اتمام نعمت بر یهود، زیرکی به خرج داده؛ 2. آیه اکمال دین، به تنهایی برای اثبات خاتمیت استفاده نمیشود؛ 3. دین ناقض بابیت نمیتواند ناسخ دین کامل اسلام باشد و 4. دلایل محکم خاتمیت اسلام، رهبران بهائیت را به اعتراف وا داشته است.
بر خلاف سیاست امروز تشکیلات بهائیت (به تبعیت از شوقی افندی) که با حرام اعلام کردن تقیه، سعی در ایجاد هیاهو و تبلیغ بهائیت به این واسطه دارد، پیامبرنمای بهائیت ادعا دارد در الواح خود، پیروانش را به تقیه مأمور کرده است. بهاءالله علّت امر به تقیه را حفظ جان پیروانش دانسته و کسانی که تقیه نمیکردند را با صفت غافلین نکوهیده است.
رهبر بهائیان مدعی شده است پیروانش مثل اسفندیار روئینتن، محکم و استوار بر عقیده هستند. این در حالی است که با بررسی سوابق و تاریخ فرقه بهائیت، درمییابیم که عامل آسیب ندیدن بهائیان در طول این ادوار، نه شجاعت و سرسختی، بلکه زیرکی و آفتابپرست بودن بهائیانِ واقعی است که از رهبران خود به ارث بردهاند.
یکی از بارزترین شباهتهای فرقه بهائیت و صهیونیست، نژادپرستی و تعصبات گسترده مذهبی و سازمانی است؛ اما بر خلاف حس خودبرتربینی دو شجره خبیثه صهیون و بهائیت، خدای تعالی تمامی انسانها را فارغ از رنگ و نژاد و جنسیت، با یکدیگر برابر میداند و تنها ملاک برتری را میزان ایمان انسانها معرفی میفرماید.