ملی گرایی

فرضیات نژادی و نژادگرایی امروزی دیگر جایگاهی نزد خردمندان عالم ندارد. اما اندکی نابخرد وجود دارند که در دنیا (و نیز در کشور ما) ذهن آشفتهی خود را گرفتار توهماتی چون «نژاد پاک آریایی» کرده اند! لکن رهآورد تحقیقات علمی در جهان، به ویژه نتیجه رساله دکتری تخصصی سرکار خانم زهرا لشگری، فارغ التحصیل پژوهشگاه ملی مهندسی ژنتیک و زیست فناوری در سال 1389 نشان میدهد که سهم هاپلوگروپ (نشانگرهای ژنتیکی) منتسب به اقوام آریایی در کل جمعیت ایران، فقط 10 % است.

هیئت دولتِ جمهوری اسلامی ایران، در تاریخ ۱۳۹۵/۹/۱۷ تغییر واحد پولی کشور از ریال به تومان را تصویب کردند. پس از این مصوّبه، برخی از سایتهای زرتشتی و باستانگرا، انتقاداتی به این تغییر واحد پول مطرح کردند که البته به انتقادات آن، انتقاداتِ بسیار وارد است! برای نمونه گفتند که ریال واژهای ایرانی است! ولی تومان واژهای مغولی! در پاسخ باید بگوییم که تومان صدها سال پیش از زبان مغولی وارد زبان فارسی شد و امروزه دیگر جزو کلمات فارسی شمرده میشود. اما ریال واژهای اسپانیولی (یا پرتغالی) است که البته هیچگاه مقبول مردم ایران قرار نگرفت.

برخی افتخارشان این است که در دوره ساسانی، دو زن ایران مدتی در ایران به حکومت رسیدند. این جماعت به شما نمیگویند که این دو زن (آزرمیدخت و بوراندخت) در اثر بیمرد شدن دربار ساسانی چند روزی حکومت کردند و در انتها نیز توسط زرتشتیان کشته شدند! اما بانویی را میشناسیم، در قم که میلیونها مَرد در محضر او پیشانی بر خاک میسایند. او نه بر چند وجب خاک سیاه، بلکه بر میلیونها دل نورانی حکومت میکند.

حادثه تلخِ پارسآباد، و آن بلایی که بر سر آتنا اصلانی آمد، سبب شد که برخی وحوش، روی حقیقی خود خود را نشان دهند و با دروغ و لجنپراکنی «اسلام» را مقصر این واقعه نشان دهند! در حالیکه اسلام تجاوز به عنف را منع کرده و عقوبت آن اعدام است. از سویی ما در جوامع غربی، تلختر از این حوادث را شاهدیم و در ایران باستان هم چنین اموری رخ میداد.

برخی دلشان تنگ است... برای آن دورانی که درندگان به امر ملوکانه رضاشاه، به سوی مادران و خواهرانشان دست دراز میکردند. حق دارند! تماشای تعرض کفتارها به مادرانشان برای آنان بس لذتبخش بود! دلشان تنگ است! برای آن دوران که آن قلدر در پیمان سعدآباد، خاک وطن را تقدیم شغالهای دست نشانده انگلیس کرد! دلشان تنگ است... برای زمانی که آن رذل قلدر، آزادگان وطن را در بند کرد. این دلتنگی سبب میشود که گاهی به کاخ سعدآباد بروند و آنجا در برابر نماد چکمههای آن قلدر سجده کنند!

عجیب است که امریکا، مالیاتی که از شهروندان خود به کف میآورد را در اختیار برخی از عناصر اپوزوسیون قرار میدهد تا به اسلام و قرآن فحاشی کنند. عجیبتر اینکه تریبون مذکور در اختیار اشخاصی دائم الخمر، روانپریش و معتاد است. یکی از این افراد در جدیدترین اظهار لحیه، مدعی شد که ادبیاتِ اسلام بسی خطرناکتر از بمب اتمی است! سخنی که هر عاقلی را به خنده وامیدارد.

یک کمدین ایرانی، حکایت رستم و سهراب را در قالبی طنز، بازگویی کرد. نه کسی ناراحت شد و نه حق کسی پایمال... جز عدهای که سعی دارند فضا را مشوّش و آب را گلآلود کنند و یک سایت زرتشتی هم این وسط کوشید که از آب گلآلود ماهی بگیرید! سایت محترم زرتشتی! این آب گل آلود ماهی ندارد! چون رستم و سهراب هیچ یک زرتشتی نبودند. به ویژه رستم که ماهیتاً شخصیتی ضد زرتشت بود.

باز هم صدای نعره و قیل و قالِ جماعتِ قمهکش و هوچیبازِ باستانگرا بلند شد! چه خبر است؟ آسمان به زمین آمده؟! نه! پس چه شده؟! مردم را ببین که میخندند! خوب بخندند... چه ایرادی دارد؟ یک دخترخانم هنرمند در برنامه خندوانه، با یک استندآپ کمدی جذاب و بازتعریف داستان رستم و سهراب در قالب طنز، دل میلیونها نفر را شاد کرد. اما مگر بهانهتراشی برخی تمامی دارد؟!

باز هم پای توتال به ایران باز شد! این همان شرکت فرانسوی است که پیشتر در اوج تحریمها به ما خیانت کرد! دولت یازدهم پای او را به این کشور باز کرد تا نفت ما را ببرد. قراردادی -برخلاف تأکید رهبر معظم انقلاب- بسته شد که به موجب آن، تنها 19 درصد از فاز یازده پارس جنوبی به ایران خواهد رسید. بقیه را فرانسه (و مقداری را هم چین) خواهد بُرد! اکنون منتظریم که رگ گردن باستانگرایان علیه فرانسه برافروخته شود! ولی هرچه میگردیم هیچ اثری از کمپین و هیچ صدای اعتراضی از سوی این جماعت شنیده نمیشود... به راستی پشت پرده چه خبر است؟!

ادعای وطندوستی و وطنپرستی باستانگرایانِ افراطی دروغ است. این جماعت هیچ عِرق و علاقهای نسبت به ایران ندارند. ملیگرایی و ایرانیگرایی از سوی اینان، بازیچه و ابزاری است برای مبارزه علیه اسلام... نشان به آن نشانی که 9 نفر یهودی امریکایی برای مصادره آثار و الواح هخامنشی در امریکا اقدام کردند، اما از این جماعتِ کورشپرست، که سر در آخور اسرائیل دارند، صدای اعتراضی برنخاست...

در جامعه بشری به ویژه در ایرانِ امروز، دو رویکرد در مطالعه تاریخ وجود دارد. یک رویکرد غیر انسانی و دیگری رویکردی انسانی! رویکرد نخست، از سوی کسانی است که تاریخ میخوانند برای خودنمایی، برای اینکه در دنیا امروز، «خود» را نشان دهند. اما در رویکرد دوم، تاریخ به مثابه یک مدرسه انسانساز است. در این مدرسه، انسان از مطالعه و تبیین بدیهای خود و نیاکانش شرم نمیکند. چون هدف، عبرتآموزی است. مقصود، درس گرفتن از تاریخ است.

شعار «جمهوری ایرانی» آن هم از سوی باستانگرایان بیش از هر چیز به یک شوخی شبیه است تا واقعیت! چه اینکه با اندکی پژوهش در تاریخ و سیاست به روشنی میتوان دریافت که جریان باستانگرایی هیچ سنخیتی با موضوع جمهوریت ندارد، و از طرفی نظریهپردازان غربی بر این باورند که اسلام شیعی موجب قدرت ایران و ملتهای خاورمیانه است، اما...

ناصر کبیر، از سادات علوی در مازندران و گیلان، در قرن 3-4 هجری خدمات فرهنگی و ادبی بسیاری صورت داد. عملکرد او در کنار نقدهایی که به آن وارد است، یک نمونه مثبت از خدمات متقابل اسلام و ایران به یکدیگر شمرده میشود. ساخت مدارس و تلاش برای ترویج علم و ادب، و برقراری کتابخانهها از جمله این خدمات فرهنگی است.

از نگاه یک مسلمانِ اندیشمند، تاریخ نه برای خودنمایی و نه برای تفاخر، بلکه برای عبرت گرفتن است. امیرالمؤمنین علی (ع) وقتی که به همراهی یاران خود به ایوان مدائن رسیدند، فرمودند: «آنان (شاهان ساسانی) وارث گذشتگان خود بودند، قدرت و عظمت را از پیشینیان خود به ارث بردند. اما پس از مدتی دیگران آمدند و میراث آنان را به ارث بردند! آنان (شاهان ساسانی) شکر نعمت به جای نیاوردند، پس دنیایشان از آنان گرفته شد. پس شما نیز از کفر نعمت برحذر باشید که بدبختی و مصیبت بر شما فرود میآید».