عکس

فردوسی یک مسلمان شیعه بود. پس از درگذشت او، فقیه آن دیار که مخالف سرسخت شیعیان بود، مانع از دفن فردوسی در قبرستان شهر شد.

حسین شنبهزاده که خود را دوستدار شاهنامه مینامد، با بیشرمی به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) جسارت کرد. ای کاش او، سخن فردوسی در شاهنامه را میخواند که فرمود علی (علیه السلام) طریق نجات است و دشمن علی (علیه السلام) راهی به سعادت راستین ندارد.

فردوسی میگوید که شاهنامه، کتاب تاریخ است. تاریخی که بخشهایی از آن با زبان رمز و راز بیان شده است. شاهنامه اگر اسطوره هم باشد باز هم گویای باورها، آرمانها و فرهنگ ایران باستان است و از این حیث، اهمیت دارد.

رهبر معظم انقلاب، فردوسی را انسانی حکیم نامیده؛ فرمودند که حکمت فردوسی، حکمتِ الهیِ اسلامی است. در ادامه گفتند: در سالهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی، عدهای از مؤمنین بااخلاص ولی ناآگاه، قصد داشتند که مقبره فردوسی را ویران کنند.

دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران در گزارشی پیرامون بزرگداشت یعقوب لیث صفار، مدعی شده که نام اصلی او «رادمان پور ماهک» بوده است؛ ادعایی که هیچگونه پشتوانهای در منابع کهن تاریخی ندارد.

هدف ، مقصد و مقصود در اعتقاد بابیت و بهائیت، نه رسیدن به خدا، بلکه رسیدن به حسینعلی نوری پیامبرنمای این فرقه هست.

در عقیده بهائیت، امام دوازدهم شیعه، علیمحمد باب هست که دین بابیت را بنا گذاشته و در فاصله کوتاهی پس از او، حسینعلی نوری دین بهائیت را تشکیل داد. با توجه به اعتراف هردو به آخرین پیامبر بودن حضرت محمّد(ص)، باب و بهاء خود را نه پیامبر، بلکه ظهور خدا میدانستند.

پیامبرنماهای بابیت و بهائیت خود را خدا میدانستند و صفاتی مثل خدای مظلوم، خدای تنها و بیچاره، خدای زندانی و خدای خدایان را برای خود به کار میبردند؛ صفاتی که با خدای توانا و یکتا، هیچ سازگاری نداشت. به همین خاطر، بهائیت نه یک دین، بلکه مسلکی مشرکانه هست.

شمس الدين ذهبی در کتاب تاریخ الاسلام با اشاره به فضائل امام صادق (علیهالسلام) می نویسد: «مناقب و فضائل جعفر بن محمد (علیهماالسلام) بسیار زیاد است و او صلاحیت برای خلافت داشت؛ زیرا وی صاحب سیادت و فضیلت و علم و شرافت بود.»
تاریخ الاسلام، ج9، ص93.

ذهبی به نقل از امام صادق (علیهالسلام) می نویسد: «از من سؤال کنید قبل از آنکه مرا از دست دهید؛ زیرا بعد از من کسی شبیه من برای شما حدیث بیان نمی کند.»
تاریخ الاسلام، ج9، ص89.

توبهی شیراز، پایانی بر انحراف علیمحمد شیرازی نبود و او پس از تبعید به تبریز، خود را امام زمان، پیامبر و حتی خدا معرفی کرد. او و یارانش باور به پایان دوره اسلام و ظهور دین بابیت داشتند. البته خوردن چند چوب فلک در تبریز هم، دوباره کار این تفکر را به توبه کشاند.

علیمحمد شیرازی پیش از مرگ، کتاب «بیان» را به صورت ناقص، در نسخ اسلام نوشت. بنابر احکام کتاب بیان، هرکس که دین بابی را نمیپذیرفت باید گردنش قطع میشد، خانهاش ویران، وطنش اِشغال و تمام کتابهای غیربابی سوزانده میشد.

مهمترین مشکل پیامبری باب و بهاء و ادعای پایان دوره اسلام، باور به خاتمیت حضرت محمّد و امتداد دین اسلام تا قیامت بود. از اینرو باب و بهاء برای توجیه پیامبری خود، قیامت وعده داده شده توسط ادیان الهی را منکر شدند و بهشت و جهنم را ایمان و کفر به خود دانستند.

جدایی بهائیت و شیعه، از آنجا شروع شد که علیمحمد شیرازی با استفاده از زمینهسازی مسلک شیخیه، در سال 1260ق خودش را نایب خاص یا همان باب امام زمان شیعه معرفی کرد.