تشکیلات صوفیه

درویش جاهطلبی بنام صلاحی، مهندس جذبی را قطب حکومتی خطاب کرد و خود را بعنوان قطب اصلی فرقهی دراویش نعمت اللهی گنابادی معرفی نمود. به نظر میرسد اسباب ستم و خودکامگی اقطاب و مشایخ فرقهی گنابادیه برچیده شده و گذر زمان اتباع آن را پراکنده و یاد آن را به سمت اضمحلال پیش خواهد برد.

اگر عقاید و سخنان صوفیان در مورد صلح کل و همه خدایی صحیح باشد، باید تمام آیات قرآن را که از کفر و شرک و بتپرستی و شیطان مذمت میکنند، کنار بگذاریم . فرستادن پیامبران بیهوده باشد و این همه جنگهای پیامبر(صلی الله علیه وآله) و علی(علیه اسلام) با مشرکان و کفار بیهوده و بیجهت باشد. خلاصه باید زحمات و مبارزههای انبیا را نادیده بگیریم.

متأسفانه دراویش و صوفیه در کنار شریعت اسلامی پدیدههایی بنام طریقت و حقیقت را اختراع کردهاند. شریعت را پوسته طریقت و طریقت را پوسته حقیقت میدانند و معتقدند که شریعت و طریقت هر دو وسائل رسیدن به حقیقتند. مراد از طریقت آداب سیر و سلوکی است که خودشان ابداع کردهاند و مراد از حقیقت مرحله رسیدن به خداست.

در آستانهی سومین سالگرد فاجعهی دراویش در خیابان گلستان هفتم در منطقه پاسداران تهران هستیم. بهمن ماه سال 1396، در ایام فاطمیه و مصادف با شب شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها، دراویش فرقهی سلطانعلیشاهی گنابادی سه نفر از مامورین نیروی انتظامی و دو بسیجی را به شهادت رساندند.

جمهوری اسلامی و مردم حقجوی ایران، با قطع کردن باج سبیل دراویش! تن به معنویت دروغین ایشان نداده و عقاید آنها را بدعت و انحراف از دین میدانند.

از سال 42 به بعد، رژيم گذشته به ترويج تصوف و بناكردن خانقاههاى با شكوه و احياى فرقهها و مذاهب باطل و تشكيلات متعدد فراماسونرى نمود و كمكهاى مالى فراوانى در اختيار آنها قرار داد.

فرقهی ذهبیه از فرقههای زاییده شده صوفیه است که علاوه بر ادعای شیعهگری، خرقه و اتصال سلسله خود را به امام رضا (ع) نسبت میدهند که از بدعتها و ساختههای این فرقه بوده و بهدلیل حدیث سلسلةالذهب حضرت، خود را نیز ذهبیه نامیدند.

تصوف بهمرور زمان، گروهها و فرقههای مختلفی پیدا کرد، که بهدلیل تفکرات و اعتقادات خاص سران این فرقهها، اختلاف و تضاد در بین آنان زیاد شد، بهگونهای که به یکدیگر نسبت کفر داده و حتی تا قتل بزرگان خود نیز پیش رفتهاند.

برخی دو فرقه ملامتیه و قلندریه را به خاطر شباهاتی که دارند، یکی پنداشته، اما باید دانست این دو فرقههای جدا از هم بوده، هرچند شباهتهایی با هم دارند. ملامتیه گروهی از صوفیه هستند که عبادات خود را از دیگران پنهان میکردند، اما قلندریه فرقهای هستند که هر عمل خیری را که از ایشان سر میزند را منکر هستند.

تعدد سلاسل صوفیه علتهای متفاوتی دارد. ولی یکی از علتهای آن تفاوت دیدگاههای سلاسل صوفیه نسبت به آداب و رسوم یا معارف صوفیه است. همین اختلاف دیدگاه صوفیه از جهت دیگر مقدمه وجود سلاسل مختلف صوفیه شده است. به همین دلیل مریدان صوفیه چطور میتوانند به سلاسل صوفیه اعتماد کنند؟

برخی از محققین علل دوام برخی از فرقههای صوفیه را حمایت حکومتهای وقت و قبیلگی بودن و تعصب طرفداران ذکر کردهاند. با دقت در تاریخ سلسلههای مختلف صوفیه در ایران و خارج از آن، این دو عامل به چشم میآید و از نمونههای بارزی که میتوان برای آن نام برد، سلسله صوفیه گنابادیه است.

خواجه اسحاق ختلانی از اقطاب طریقه کبرویه وقتی با سید محمد نوربخش آشنا شد، سیادت نوربخش را مقدمهای برای قیام خود علیه حکومت تیموریان قرار داد و گمان میکرد بواسطه سیادت نوربخش مردم از وی حمایت میکنند و بدینوسیله میتوانند زمینه تشکیل حکومت صوفیه را فراهم آورند.

گروهی از صوفیه برای تطهیر کردن دامن خود از انحرافات، دیگر فرقههای صوفیه را منحرف معرفی میکند. ایشان فرقههای نامبرده را با صفاتی چون نادان، ریاکار، ظاهربین و بی اعتنا به شریعت خوانده و انحرافات خود را در حیطههای مختلف به بوته فراموش سپرده و در حقیقت با قربانی کردن چند طریقه، در پی تطهیر خود هستند.

فعالیت صوفیه بیشتر در میان اهلسنت بوده و فرقههای معدودی از صوفیه از قرن هشتم به بعد متمایل به شیعه شدهاند. سوال این است که چرا گسترش فرقههای صوفیه بیشتر در میان اهلسنت بوده؟ باید گفت در دو قرن اول هنگامی که مردم در اطراف شخصیتهایی غیر از معصومین (ع) جمع شدند و از ایشان حدیث میگرفتند، شیعه اطراف امیرالمومنین و اهلبیت عصمت و طهارت بود و چون شیعیان به سرچشمه حقایق الهی دسترسی داشتند، دیگر نیازی نداشتند به سراغ دیگران بروند.