اعتقادات
تکامل و سعادت معنوی انسان در پرتو عقل و تعقل میسر است ،وجه تمایز بین انسان و حیوان قدرت تعقل و تفکر اوست .عقل آن چیزیست که به کمک آن میتوان حقیقت از مجاز را شناخت .پس میتوان گفت عقل نوریست که راهنمای بشر در جاده حیرت و ضلالت است . اما میبینیم تمام شعارهای بهایی پوچ و بدون مفهوم و مصداق خارجی است ، چنانچه بنای بر عقل و مطابقت دین با عقل نیز شعاری پوچ و میان تهیست
سید باب در اوائل دعاوی خود در نوشته هایش از اعضاء حروف حی بسیار تعریف کرده و آنها را از بهترین کسانی به او ایمان آورده اند دانسته است. اما بعضی از این حروف حی بر خلاف تصور سید باب از ایمان خود دست کشیده و تمام معادلات او را بر هم زدند.
اکثر بهاییان بهاء الله و عبدالبهاء را ندیده اند چنانچه خود بهاء هم باب را ندیده بود . به همین جهت اوصاف و شمایل او را بیشتر از مبلغان بهایی شنیده اند و از آنجایی که مبلغان بهایی بر هرکس که مطلوب آنهاست سخن میگویند ، بالطبع بهاء الله و عبدالبهاء را مقاماتی چنین و چنان تراشیده و به اغنام الله تحویل میدهند و آدمی نیز چون مطلوب او سخن گفته شود با دل و جان پذیرای کلام میشود هرچند لاطائلات باشد و بیهوده و گزاف گویی باشد .
شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی در مقام اثبات بابیت امام زمان علیه السلام دوام دین مبین اسلام را هم اثبات می کنند، اما سید علی محمد باب و میرزا بهاء با اینکه در اول کار خود را پیرو آنان می دانستند، در آخر کار سخنشان را باطل دانسته و به تاسیس یک آیین جدید روی آوردند.
رهبران بهائی برای گرم کردن بازار کارشان خود را مظهر چهارده معصوم دانسته، اما این نوع اظهارات آنان هم از لحاظ علمی و هم از لحاظ عقلی دارای اشکال است و چون بهائیان ادعا می کنند آیینشان مطابق علم روز است، درنتیجه گفته ی رهبران بهائی غلط محض است.
پرفسور ادوارد براون مستشرق و جاسوس معروف انگلیسی مدعی شد که کتاب تاریخ میرزا جانی کاشی را در اختیار دارد همان کتابی که یادآور دعواهای بین حسینعلی نوری و میرزا یحیی صبح ازل بود و به موجب نص علیمحمد باب ، میرزا یحیی وصی و جانشین او بوده است . عبدالبهاء به ایادیان و مبلغان بهایی دستور نوشتن ردیه و مقابله با این کتاب را صادر کرد . بنابر دستور عبدالبهاء میرزا ابولفضل گلپایگانی مامور میشود تا ردیه ای بر آن بنویسد که او کتاب کاشف الغطاء را شروع به نوشتن کرد
بهائیان برای علت ایمان آوردنشان به میرزا بهاء و اثبات پیامبری او دلیل قانع کننده ای ندارند، و این در حالی است که هم در زمان علی محمد باب و میرزا بهاء، و هم در همین زمان ادعاهای بسیاری می شود که هیچ دلیل قانع کننده ای برای اثبات آن نیست.
اهل بها برای عمل به این دستورالعمل های بهاء هیج ارزشی قائل نبوده اند و همیشه به آنچه خود از کلام او برداشت کرده اند عمل میکنند چنانچه صبحی در خاطرات خود چنین میگوید : و از جمله ي مشاهدات من اختلاف مذاق و مشرب اهل بها بود به طوريکه هر دسته داراي سليقه ي مخصوصي بودند بعضي مقيد به ظواهر اين شريعت و پاره یي پايبند مفهومات و عقائد سابقه ي خود و جماعتي آزاد از هر فعل مکلفي.
سید باب ادعا کرد آیینی که به پیروان خود عرضه داشته، حداقل 1511 سال و حد اکثر 2001 سال انقضاء خواهد داشت. اما میرزا بهاء آن مقداری که سید باب مشخص کرده را به 12 سال کاهش داده و آیین سید علی محمد باب را منسوخ اعلام کرد.
رد ادعای قائمیت باب بوسیله ی حالاتی که خود بهائیان از او نقل می کنند و مقایسه ی آن با روایات اسلامی بهترین روش برای باطل شمردن سید باب است که به تبع آن بطلان میرزا بهاء و میرزا یحیی و بقیه رهبران بهائی هم ثابت می شود.
چون علی محمد باب حکومتی در دست نگرفت، پیروانش روایات اسلامی را به تاویل برده که منظور حکومت معنوی بوده است، نه حکومت ظاهری که این خود جای نقد و بررسی دارد.
مبلغین بهائی سعی کردند با تحریف روایت و تطبیق آن با رخداد های بابیت، آیین منحرفی که خود از آن پیروی می کنند را اثبات کنند.
در کتاب نقطة الکاف، ملا حسین بشرویی، امام حسین علیه السلام معرفی می شود که رجعت کرده و این در حالی است که حسینعلی نوری هم بعدها مدعی مظهریت امام حسین علیه السلام است.
در این فرقه ضاله نه تنها توحید به معنای یکتا پرستی معنا پیدا نمیکند بلکه خدا پرستی هم معنای جدیدی دارد ، زیر بنای این فرقه با مباحثی که از سمت استعمار پایه گزاری شده است که هر کسی مدعی شد باشد، ادعایش بدون چون و چرا پذیرفته شود و اهل بها هر کدام معتقد به چیزی بود به طوريکه هر دسته داراي سليقه ي مخصوصي بودند بعضي مقيد به ظواهر اين شريعت و پاره اي پايبند مفهومات و عقائد سابقه ي خود و جماعتي آزاد از هر فعل مکلفي ...